مجاهدین سازمانی انقلابی یا فرقه ای؟ – قسمت پنجم

در این قسمت بطور خلاصه به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین خواهیم پرداخت و اینکه بطور واقعی چرا مجاهدین چنین بحثی که حرف و حدیث های بسیاری را برای آنها بهمراه داشت و آنان را به چالشی بزرگ کشاند را مطرح کردند؟
قبل از اینکه به بحثی خاص در این خصوص بپردازم لازم است که یکبار دیگر باین مورد اشاره کنم که مسعود رجوی حقیقتا در داشتن فردیت منفی و خود خواهی بی نظیر بود و بر سر قدرت و منافع خود به هیچکس رحم نمیکرد! او بطرز عجیب و البته زننده ای عاشق خودش بود و بارها در نشست های مختلف که با او داشتیم از نزدیک حس میکردم که حاضر است بر سر قدرت و منافع خود نزدیکترین کسانش راهم قربانی کند! کما اینکه قربانی هم کرد.
تا قبل از سرفصل انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین این سازمان توسط شورای مرکزی که متشکل از فرمانده هان و مسئولین قدیمی سازمان بود اداره میشد.که البته در راس این شورا هم مسعود رجوی بود. این شکل اداره سازمان و اینکه ایشان مسئول شورای مرکزی باشد نه تنها حس فردیت و جاه طلبی او را ارضاء نمیکرد و و بدنبال جایگاه بالاتری بود بلکه دغدغه اصلی آقای رجوی انشعاب در سازمان بود.به دلیل اینکه در کنار او در این شورا اعضاء و مسولینی مانند مهدی ابریشم چی، محمود عطایی، ابراهیم ذاکری، احمد حنیف نژاد، عباس داوری و…… بودند که یا هم دوره او در سازمان بودند و یا حتی بعضا سابقه تشکیلاتی آنان از رجوی هم بیشتر بود. خود این افراد در سازمان و بین اعضاء طرفدارانی داشتند و همین امر باعث شد تا این حس در رجوی تقویت شود که مبادا روزی از دوستان قدیمی خود رو دست بخورد و خلاصه نسخه اش را بپیچند!
از آنجاییکه آقای رجوی در حقه بازی و دجالگری رو دست ندارد با براه انداختن انقلاب باصطلاح ایدئولوژیک درونی در مرحله اول و دوم دو مسئله مهم را بخیال خودش حل کرد.نخست اینکه بحث آزادی زن را که یک موضوع شیک و امروزی است را مطرح نمود و بزبان ساده، مریم که در آن زمان منشی دفترش و همسر مهدی ابریشمچی بود را از او جدا و به عقد خود در آورد.همچنین او را که تا آن زمان یک عضو ساده بود و حتی در رده بالای سازمان هم جایی نداشت یک شبه به همردیف خود در سازمان تبدیل و معرفی کرد. و از آن مهمتر بحث رهبری عقیدتی را در سازمان مطرح کرد و خود را در جایگاهی قرارداد که کسی نتواند با آن نزدیک شود. و همه مسئولین را وادار کرد که باو امضاء خون و نفس بدهند.هرگز فراموش نمیکنم بعضا در نشستها رجوی میگفت سازمان تا قبل از انقلاب مریم به مانند شرکت سهامی بود که هر کس سهمی داشت! و ادامه میداد در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
اساسا در تمامی گروههای فرقه ای رهبر مایل است که قدرت مطلق باشد.او هرگز نمیپذیرد که کسی باصطلاح موی دماغش باشد یا بخواهد حتی در کنارش بنشیند. در سازمان مجاهدین هم اینچنین بود. بارها از مریم شنیده بودم که میگفت: مسعود فقط بخدا پاسخگوست! و ادامه میداد که او به نقطه ای از کمال و نزدیکی بخدا رسیده که میتوان او را جانشین خدا بروی زمین بدانیم. او بمانند ائمه، معصوم و پاک است و هرکس شکی باو بکند پنداری به حقانیت خدا شک کرده است!
در داستان خود ساخته رجوی برای تثبیت امپراطوری کثیفش این تمام ماجرا نبود. انگار که داشتن کرسی رهبری عقیدتی هم فردیت او را ارضاء نمیکند و او تمام هستی، عشق، عاطفه و همه چیز را میخواهد. بهمین دلیل در سال 1368 با براه انداختن بحث های جدید انقلاب درونی، با یک تیر دو نشان زد. اول اینکه چون آتش بس شده بود و دیگر امکان عملیات نظامی در داخل خاک ایران نبود و عملا نیروها بیکار شده بودند باین بحث ها آنها را سر کار گذاشته بود که مشغول پالایش خود باشند و اینطور با دجالگری کارش را توجیه میکرد که جنگ ما با رژیم که فقط نظامی و رو در رو نیست! ما وقتی میتوانیم رژیم را سرنگون کنیم که قبلش تمام کارکردهای رژیم را در درونمان از بین برده باشیم. یا رو به نیروها میگفت: اینکه ما نتوانستیم در عملیات فروغ جاویدان سرنگون کنیم باین دلیل بود که درون شما هزاران کارکرد رژیمی وجود دارد.شما خودتان وقتی همانند سربازان و نیروهای رژیم هستید و ایدئولوژی آنها در شما عمل میکند که نمیتوانید با رژیم بجنگید! باید مریمی شوید و برای مریمی شدن باید انقلاب کنید و حالا نیروهای زبان و چشم و گوش بسته که بایستی پیدا کنند پرتقال فروش را! از صبح تا شب و بعضا از شب دوباره تا صبح نشستهای خسته کننده و حقیقتا خورد کننده گذاشته میشد واین نیروها که بایستی صدها گزارش بنویسند و اثبات کنند که تا قبل از انقلاب و بحث های جدید اصلا در مناسبات سازمان مانند پاسدار و مزدور وزارت اطلاعات بوده اند و الان چشمشان باین حقیقت باز شده است! و هر کس هم که در این میان حرفهای تیزتر و محکمتری به خود و یا به بقیه بزند از جایگاه بالاتری برخوردار خواهد شد.
رجوی خائن با زیرکی ضد انقلابی هرچه تمامتر این انقلاب کذایی را به بندهای مختلف تقسیم و بخورد نیروهایش میداد.مثلا بند اول که بند الف بود همه کادرهای سازمان بایستی همسران خود را طلاق و آنهم سه طلاقه میکردند.این ورودی انقلاب بود. او علنا در نشستها میگفت: من همه چیزتان را میخواهم. یا همه چیز یا هیچ چیز! او در نشستها رسما میگفت که میخواهم فقط مرا دوست داشته باشید و تمام احساسات و عواطفتان معطوف به من باشد.یعنی دقیقا مانند گروههای فرقه ای رهبر صاحب اختیار جان ومال و احساسات نیروهاست.در بند ب آن همسر طلاق داده شده در حریم رهبر قرار میگیرد که دیگر فکر کردن بآن هم حرام باشد.خوب بیاد دارم در نشستهای معروف به نشست انقلاب میگفت:آن زن یا مردی را که طلاق داده اید دیگر محرمیتی با شما ندارد و فکر کردن حتی باو گناه و نوعی بی ناموسی است. تا اینجای داستان بیشتر یقه متاهلها گیر بود و بسیاری از نیروها مانند خود من که مجرد بودیم خیلی خیالمان نبود.در بند بعدی که بند ج بود تمامی زنهای دنیا در حریم رهبری قرار میگرفتند.یعنی اینکه نه فقط زنان و دخترانی که در سازمان بودند بلکه تمام زنان و دختران جهان در حریم آقای رجوی قرار میگرفتند و حتی فکر کردن یا نگاه کردن معنی دار به زن هنرپیشه سینما در تلوزیون حرام بود. برای کنترل تناقضات و اینکه مثلا زن و شوهری که سالیان با هم زندگی خوبی داشته اند ولی حالا بدلیل اینکه رجوی گفته باید طلاق بدهند و حتی بهم فکر هم نکنند میگفتند که شما باید از هم متنفر شوید. بعضا زن و شوهر را در نشستهای جمعی روبه روی هم قرار میدانند و آنها را مجبور میکردند که برای متنفر شدن از هم بهم فحش و ناسزا بگویند.برای نمونه میتوانم به نشست جمعی محمدعلی محتسبی (اسفندیار) اشاره کنم که او با نامردی کلی بد و بیراه به همسرش گفت ولی همسرش یک کلام حرفی به او نزد و فقط نگاهش می کرد آنهم نگاهی معنی دار! که رجوی هم با حالتی تمسخر آمیز به او میگفت: چیه؟ هنوز دوستش داری؟ باید از این پس مرا بجای او دوست داشته باشی! یا مثلا هرگز فراموش نمیکنم در نشستی رجوی میگفت که بایستی در خیال خود سر آن زن یا شوهر قبلی ات را به سنگ بکوبی و او را در ذهنت از شدت تنفر بکشی تا دیگر باو فکر نکنی!
بطور خلاصه در سازمان فرقه ای مجاهدین از شیوه های اینچنینی برای تغییر فکر دادن نیروها و برای شستشوی مغزی کادرها استفاده میشد.جنایاتی در طول سالیان در همین اردوگاه جهنمی اشرف صورت گرفته که اگر صدها کتاب در خصوص آن نوشته شود ذره ای از درد و رنج، اشک و آه، بغض ها و گریه های پنهانی از شدت فشار روحی را بیان نخواهد بود!
ادامه دارد…
باقری

خروج از نسخه موبایل