آغاز یا پایان جنگ مسلحانه مجاهدین

سی خرداد از نظر سازمان تروریستی مجاهدین سر آغاز جنگ مسلحانه و هر ساله تحت این عنوان رهبران فرقه ی رجوی جشن می گیرند و لیست بزرگی از پیروزی های به اصطلاح مقاومت را به صورت بیانیه از سیمای خود به خلق قهرمان ارائه می کنند.
با شخصی سوار قطار شدیم به او اعتماد کردم و سرنوشت خود را به دست او سپردم، پرسیدم مقصد کجاست؟
گفت: جامعه بی طبقه توحیدی
گفتم: راه سخت و دشوار است
گفت: نه، فقط کافی است به اهداف مسیر فکر کنی
گفتم: کدام اهداف؟
گفت: به عراق (دوران حاکمیت صدام و رژیم بعثی) برسیم خواهی دید
گفتم: نمی خواهی توضیح مختصری بدهی؟
گفت: در این راه هر چقدر اطلاعات نداشته باشی به پیروزی نزدیکتری. همینطور پیش می رفتیم که متوجه شدم اصلا قطار ما ریل ندارد علت را جویا شدم
گفت: زیاد سوال می کنی، پیش از تو بودند کسانی که زیاد سوال می کردند، سر از ابوغریب در آوردند
گفتم: این یکی از معجزات است که قطار بدون ریل باشد (البته از ترس این جمله را بیان کردم) او حرفم را تمجید تلقی کرد و ژست رهبری به خود گرفت.
تازه فهمیدم جامعه بی طبقه توحیدی مد نظر آقا چیست.
جامعه یعنی عراق. سپس ما آمده ایم اولا تمامی هست و نیست کشور خود را به عراقیها (رژیم بعثی) بفروشیم ثانیا به مدت نه خیلی زیاد که سی سال کنگر بخوریم و لنگر بیندازیم. پیشاپیش شعار آن را نیز آماده کرده ایم که اگر گفتند خارج شوید بگوئیم (هنا ارض الاحسین و نحن انصار الاحسین)
جامعه بی طبقه توحیدی منظور زندان ابو غریب است اولا یک طبقه بیشتر نیست اگر هم باشد زیر زمین است ثانیا: افراد در آنجا طبقه بندی نمی شوند. جامعه توحیدی هم از همان ژست اول معلوم بود تمامیت خواهی آقا (مسعود رجوی) را نشان می داد. دخترکی دست تکان داد از پشت پنجره قطار به رگبار بسته شد؟؟؟
گفتم: جرمش چی بود؟ او فقط دست تکان داد!
گفت: مانع حرکت قطار بود دست تکان دادن علت های زیادی دارد شاید بای بای کرده باشد؟ ممنوع. ما در مبارزه خدا حافظی نداریم یعنی هر چه که با ما نیست بر ماست. شاید قصد داشت ما را فریب دهد و حرکت قطار ما را کند کند و…
بالاخره آغاز جنگ مسلحانه نیاز به تست دارد یا نه؟ گفتم: مگر نگفتید ما اعلان جنگ با دولت ایران کرده ایم
گفت: ساده نباش این ملت ها هستند که دولتها راتشکیل می دهند
گفتم: این اسمش تروریسم نیست؟ که افراد غیر مسلح کشته شوند.
گفت: نه اسمش جهاد است فی سبیل الله در ضمن حواست باشد نفوذی هستی و ما نمی دانیم؟ و اینگونه بود که نبرد مسلحانه در تاریخ سازمان مجاهدین آن هم در سی خرداد ورق خورد.
رجوی از بدو سرکار آمدن جمهوری اسلامی یک هدف و شاخص را دنبال می کرد و آن اینکه دشمنان ایران زمین از چه چیزی خشنود می شوند تا او (رجوی) از حمایت آنها برخوردار شود و از فضای ضد ایرانی در کشورهای اروپایی و آمریکا بهره بگیرد.
به همین خاطر با نابخردی تمام شانس خود را با جنگ مسلحانه به امتحان گذاشت. چون به خوبی درک کرده بود که در داخل ایران هیچ گونه تاییدیه سیاسی برایش امکان پذیر نیست.
لازم دید خود را به دم بنی صدر بسته و فرار کند البته هر بلایی قرار است سر همسر، فرزند و همرزمانش بیاید، بماند. چون کشته شدن آنها از نظر رجوی او را در چشم دشمنان ایران زمین بالا و بالاتر خواهد برد.
هر چند از یک سیاسی کار حرفه ای به دور بود تا نفهمد که دول غرب دنبال منافع و مقاصد سیاسی خود هستند و افراد همیشه برای آنها حکم یک ابزار را دارند.
اذعان به اینکه آیا رئیس فرقه تروریستی مجاهدین تا به حال نفهمیده که از سوی دول غربی آبی برایش گرم نمی شود مقداری سخت است ولی چرا دنبال تاییدیه برای اپوزیسیون ماندن بوده برایش استراتژی و باز دنبال همان خط و خطوط گذشته است. مسعود (رجوی) در غیبت است و مریم کارها را دنبال می کند چون پر واضح است که در دنیای سیاست مسعود به اندازه یک سیب زمینی قابل معامله است. حالا سی سال اپوزیسیون نمائی آن هم به این شیوه کافی نیست. حاصل جنگ مسلحانه و سی خرداد این شد که هزاران عمل تروریستی انجام پذیرد و هزاران بیگناه کشته شوند و همچنین اشرف تبدیل شود به گوانتاناموی اشرفیها البته از طرف سران سازمان. یعنی گذر زمان جز بی آبرویی برای سران مجاهدین و رهبری آن چیز دیگری بر جای نگذاشته به صورتی که دشمنان ایران و ایرانی نیز آنها را جزو فرقه های تروریستی قلمداد می کنند و جالب است که رهبری سازمان مخصوصا خانم رجوی دنبال تاییدیه این بزرگواران است تا آنها را از لیست خارج کند و خانم (مریم رجوی) بوق در کرنا می کند که ما از سال 2001 هیچ گونه عملیات نظامی در خاک ایران نداشته ایم البته اگر خانم رجوی بدشان نیاید باید اضافه کنم دست، سر، چشم و پای خانواده ها یعنی پدران و مادران اسیر در اشرف اگر به دست تیر کمان بدستان رجوی ها شکست این همان تداوم آغاز جنگ مسلحانه است نه پایان آن.
من شخصا وقتی در عراق بودم و به مدت یک ماه آن هم به درخواست خانواده ها آنها را همراهی می کردم به چشم خود دیدم که چطور دست خواهر عبدالله وادیان (یکی از اسیران دربند در اشرف) آن هم تقریبا پنجاه ساله مورد اصابت سنگ مجاهدین قرار گرفت و شکست و یا چطور چشم حسن رویان هدف قرار گرفت و…
در آخر به این بی حیا (مسعود رجوی) و سایر رهبران سازمان باید سالروز آغاز نبرد مسلحانه را تبریک گفت که چطور و چگونه طی سی سال مبارزه مسلحانه خلق قهرمان را هدف قرار داده ولی به قول مریم این سازمان و این ایدئولوژی ضربه را درست از همان جایی دریافت خواهد کرد که هیچ وقت آن را به حساب نیاورده. در ضمن ما پیشاپیش پایان نبرد مسلحانه را به خانم مریم رجوی تسلیت عرض می کنیم و امیدواریم شادی ما را درک کند.
قادر رحمانی عضو سابق فرقه ی مجاهدین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا