از سی خرداد سال 60 که رجوی اعلام مبارزه مسلحانه کرد و نقطه آغاز خیانت رجوی به مردم ایران و همه احزاب و گروههای آزادیخواه و دمکراسی طلب در ایران بود تا سی خرداد سال 90 درست سی سال می گذرد و فرقه رجوی کارنامه سیاهی از خیانت و جنایت دارد. برای روشن تر شدن این موضوع مروری می کنیم به این سی سال خشونت گرائی و نتایج خیانت بارش. در سی خرداد سال 60 که سازمان با تبلیغات دروغین و با اعلام اینکه ما طرفدار اسلام انقلابی هستیم رشد بادکنکی کرده بودند و نیروی زیادی جذب کرده بودند بدون کوچک ترین آمادگی نیروها و بدون اینکه فکری برای امنیت نیروها کرده باشد نیروها را رها کرده و رجوی حتی زن و بچه اش را زیر تیغ گذاشت و فرار را بر قرار ترجیح داده و به فرانسه گریخت و کنار رود اورسور واز آرامید و این آغاز خشونت گرائی نتیجه ای جز اعدام و زندانی شدن تعداد کثیری از نیروها و بسته شدن فضای باز سیاسی ایران نداشت ولی رجوی نه تنها از آن پند نگرفت بلکه نیروهائی را که به جنگلهای گیلان و مازندران پناه برده بودند برای ترورهای کور فرستاد و تعدای را هم اینطوری به کشتن داد و بعدش هم از تعدادی که به کردستان عراق فرار کرده بودند تیمهای دو نفره تشکیل داد و برای ترورهای کور به داخل ایران فرستاد که به گفته خود رجوی از هر 45 تیم دو نفره فقط یک تیم موفق به برگشت می شد اما رجوی که به هیچ وجه حاضر به پذیرش اشتباه بودن خط مبارزه مسلحانه نبود که بهایش هم کشته شدن نیروهای بیشتری از سازمان بود و برای مزدوری صدام دیکتاتور سابق عراق رجوی به عراق رفت و برای تداوم خشونت گرائی ارتش به اصطلاح آزادیبخش را که چیزی جز ارتش کوچکی برای پیشبرد اهداف صدام نبود تشکیل داد و به عملیات مرزی علیه سربازان بی گناهی که چاره ای جز آمدن به منطقه مرزی و جبهه های جنگ ایران و عراق نداشتند دست زد و تعداد کثیری از این سربازان را کشت و زخمی کرد و یا به اسارت گرفت. البته این عملیات مرزی با حمایت تام وتمام ارتش صدام همراه بود و بزرگترین این عملیاتها هم عملیاتی تحت نام فروغ بود که نیروها را بدون کمترین آمادگی نظامی به صحنه فرستادند که بیش از هزارو دویست نفر کشته و مفقود الاثر شدند ولی باز رجوی خائن نه تنها به پوشالی بودن خط خشونت گرائی اذعان نکرد بلکه همه تقصیر را انداخت به گردن نیروها و گفت چون زن داشتید نتونستید سرنگون کنید پس بنابراین باید زن را طلاق دهید و ازدواج را در سازمان ممنوع کرد وبعدش دیدیم که آن خیمه شب بازی تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیکی را راه انداخت و برا ی پر کردن جای خالی نیروهائیکه در جنگ از دست داده بود به سیاهی لشکری رو آورد تحت عنوان ار پی یعنی رزمنده پیوسته که همان اسیران نگون بختی بودند که در عملیات مرزی به اسارت گرفته بود و ار دی یعنی رزمنده اردوگاهی که اسیران جنگ ایران وعراق در اردوگاههای عراق بودند و مستمر هم رجوی در نشستها اعلام می کرد که بزودی جنگ ایران عراق مجددا شروع می شود و ما برای عملیات فروغ دو می رویم با دجالگری خاص خودش می گفت وقت نداریم و عقب هستیم که نه تنها این تحلیل آبکی او محقق نشد بلکه با شروع دوران خاتمی روابط ایران وعراق رو به بهبودی رفت ولی رجوی نه تنها عبرت نگرفت بلکه با تشکیل تیمهای داخله و ترورهای کور باز هم به تنور خشونت گرائی خودش دمید. تا اینکه عراق در آستانه جنگ با آمریکا قرار گرفت و باز دیدیم که چطور نیروها را بی دفاع در مقابل مهیب ترین بمباران در طول تاریخ جنگها قرار داد و خودش به سوراخ موش خزید و مریم خانم را با بیش از چهار صد تن از سوگلی هایش به فرانسه فرستاد تا در کنار رود اور سور واز خوش باشد ولی رجوی باز هم با کمال وقاحت بر خط خشونت تاکید کرد و ابتدا بعد از سقوط صدام به نیروها گفت بروند سلاح ها و مهماتی را که نیروهای صدام در جنگ هنگام فرار جا گذاشته بودند جمع آوری کرده وبه قرارگاه اشرف بیاورند و باز با دجالگری خاص خودش می گفت بزودی برای عملیات سرنگونی می رویم که نه تنها این تحلیلش هم مثل همه تحلیلهای دیگرش آبکی در آمد بلکه مجبور شد همه سلاحها را دو دستی تقدیم ارتش آمریکا بکند اما باز هم رجوی نه تنها وقیح تر از آنست که بپذیرد که خط مبارزه مسلحانه جواب ندارد و به شکست خط خشونت گرائی اذعان کند بلکه با کمال پر روئی و وقاحت بی حد و حصر و منحصر به فردش در حالی که در سوراخ موش بسر می برد پیام می داد که روزی سلاحها را به ما بر می گردانند و ما برای سرنگونی می رویم و در این راستا تعدادی از جوانان روستائی عراقی را با وعده وعید دروغین و پول دادن استخدام کرد تحت نام ار آ یعنی رزمنده عراقی که ازآنها برای جاسوسی علیه نیروهای عراقی استفاده می کرد که باز همگان دیدند نه تنها ارتش آمریکا سلاحها را بر نگرداند بلکه در سال 2009 میلادی حفاظت اسارتگاه اشرف را به نیروهای عراقی تحویل داد در اینجا که دیگر رجوی حسابی احساس خطر کرد ودید که چطور کشتی خط خشونت گرائی اش به گل نشسته شروع کرد به بازی کردن نقش اپوزسیون دولت عراق و دیدیم در این راستا چه کارهائی کرد که آخرینش همین صحنه های دلخراشی که ایجاد کرد و منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از قربانیان در قلعه اشرف گردید. ولی اکنون بعد از گذشت سی سال از آغاز خشونت باز با کمال تعجب ما شاهد این هستیم که هم مریم در گرد همائی پاریس وهم مسعود در سوراخ موش خود بر حقانیت این خط پوشالی و سراسر خیانت خود پا فشاری می کنند و با اصرار بر ماندن در اسارتگاه اشرف بر تنور خشونت گرائی میدمند این در حالیست که دولت عراق اعلام کرده که تا پایان سال جاری میلادی باید خاک عراق را ترک کنند و می بینیم که هنوز سازمان مسعود و مریم قصد دارند تا برای رسیدن به مطامع شیطانی خویش باز تعدادی از قربانیان مستقر در قلعه اشرف کشته شوند. اما دیگر بعد سی سال برای همگان به وضوح روشن و آشکار گردیده که اولا این خط خشونت جواب ندارد و ثانیا هم دیگر دوران عوام فریبی و دجالگری سازمان مسعود و مریم به پایان رسیده و آنان به جای اصرار بر حقانیت و ادامه این خط پوشالی و به گل نشسته باید به فکر پاسخگوئی جنایاتی که در این مدت حیات خفیف خائنانه شان بر علیه مردم شریف عراق و مردم ایران و نیروهای مخالف در درون سازمان باشند و من مطمئنم آنروز بزودی فرا خواهد رسید و مسعود و مریم را از آن گریزی نیست.