آقا داریوش بسیار زیاد مورد مهر و محبت و استقبال خانواده اش قرار گرفت طوریکه ایشان از اینهمه عواطف خانوادگی که به پایش ریخته شده بود بشدت در حیرت ماند و گفت واقعا شرمنده هستم و ماندم که چه بگویم چرا که فرقه رجوی درمناسبات مرگبارخود مدام دروغ تحویل ما میداد ازجمله درارتباط با خانواده خصوصا پدر و مادرمان اخبار کذب و دروغ می بافت ومیگفت: پدرومادرتان فوت کرده اند ویا اینکه اگرهم زنده باشند درداخل حاکمیت ایران هستند و زندگی میکنند ونباید درفکرشان باشید چون داریم مبارزه میکنیم!!
حتی خانواده هایی که برای دیدارعزیزانشان مقابل درب ورودی وسایراضلاع متحصن هستند و بسا ناملایمات و سختیها را متحمل میشوند تا به درخواست مشروع خود مبنی بربرقراری ارتباط و دیدارحضوری با عزیزانشان برسند ازطرف سران سازمان به تهمت وافترا گرفته میشوند و مزدور و ازعوامل اطلاعات خوانده میشوند! درادامه فرصتی دست داد تا مسئول انجمن از بابت فرار جسورانه آقا داریوش ازسازمان جهنمی رجوی به وی تبریک وتهنیت بگویند ودرادامه بیفزایند "شخصا به آقا داریوش خوش آمد میگویم ازاینکه جسارت بخرج داد وبا وجود موانع ذهنی وعینی وسایرحصارهای مریی و نامریی موجود در تشکیلات فریینده رجوی توانست شجاعانه طرح فرار بریزد و با گسستن از قید و بندهای پوشالی فرقه برای همیشه از آن مناسبات کنده و با پیوستن به دنیای آزاد وخانواده خود به آرامش برسدوهمچنین به خانواده محترم بال افکنده خصوصا مادرفعال مرتبط با انجمن نجات گیلان که پیشترازاین در رهایی فرزند دلبندش ازفرقه رجوی بسا کوشا بوده وفعالیت چشم گیری داشتند ازاینکه امروزبه آرزوی خود رسیدند وفرزندشان را درآغوش خود دارند تبریک وتهنیت گفتند."
چرا دروغ بگویم من مخالفت کردم چونکه مادرم بشدت مریض است و ناراحتی قلبی دارد با خودم گفتم اگربا این وضعیت با تمام استرس و اضطرابی که این مسافرت در دل دارد بدون شک مادرم اذیت میشود وسلامتی اش به مخاطره خواهد افتاد و وضع بدترخواهد شد.
همان شب قبل ازاینکه به مادرم مشورت بدهم و از مسافرت منصرفشان کنم برادرم به خوابم آمد ودیدم داریوش به خانه مان بازگشته است….(با گریه شدید طوریکه سایرین را هم تحت تاثیرقراردادند). درادامه با خنده وخوشحالی گفتند چون همیشه خوابم راست بوده وعینیت داشته است یقین داشتم که داریوش خواهد آمد والبته با تقلای زیاد توانستم مانع مسافرت مادرم به عراق شوم.
مسول انجمن با خنده گفتند حال که بقول خودتان خوابتان راست است وهمیشه به عینیت پیوستند خواهشا یک خوابی برای سایر اسرای دربند وناراضیان پادگان اشرف ببیند که سرجمع ازآن جهنم کنده شوند وبه کانون خانواده خود بازگردند.
دراین هنگام تمام حضارخندیدند وبه میمنت ومبارکی بازگشت آقا داریوش به وطن وکانون خانواده با صرف آب میوه وشیرینی شیرین کام شدند.