مهرداد امیری که چندی قبل توانست در یک اقدام جسورانه از پادگان فرقه ای اشرف فرار کند را خانواده های متحصن به صداقت، پرکاری و خوشروئی می شناسند. او در حال نوشتن کتاب خاطرات خود است که تاکنون ظاهرا حدود 130 صفحه نوشته است. از او خواستیم چند سطری بطور نمونه از خاطراتش را در اختیار سایت سحر قرار دهد که چند روز پیش آنرا تحویل ما داد و ما هم عینا در زیر می آوریم:
صبح روز شنبه سوم یا چهارم مهر 1389 به ما گفتند امروز در برنامه روزانه مان کار نیست بلکه باید به نشست برویم. معمولا نشستهای لایه ای بعد از ظهر انجام می شد. وقتی درمورد محل نشست سئوال کردیم معلوم شد که نشست در یکان خودمان (یکان 14 در پادگان اشرف) است. خیلی دلم می خواست موضوع نشست را بفهمم. ازنفرات واحد ما تعدادی مسئول آماده سازیهای نشست شدند و بقیه هم برای کارجمعی رفتیم. بعد از کار جمعی به محل نشست رفتیم. کسی ازموضوع نشست اطلاع نداشت. بعد از چند دقیقه مسئول نشست خانم پروانه شهابی وارد سالن شد. همه به حالت احترام بلند شدیم. وی شروع به صحبت کردن کرد ومعلوم شد که یکی ازبچه ها به اسم علیرضا خاموشی از اهالی استان کرمانشاه درخواست خروج از سازمان را داده و به همین خاطر مسئولین هم می خواستند او را در نشست سوژه کنند. نشست از ساعت 9 صبح شروع شد و تا ساعت 11شب ادامه داشت و فقط 2 الی 3 ساعت برای نهار و استراحت تعطیل گردید و شام هم همانجا داده شد. یعنی به صورت مفید بیش از 10 ساعت نشست بود. طبق معمول نشست ها، ابتدا مسئول نشست خانم فرح فیروزمند جمعیت را به هیجان آورد و بعد تعدادی از نفرات ارشدتر مانند قدرت حیدری وعزیز ابراهیمی موضع گرفتند. بعد هم یک روز تمام نفرات نشست به سوژه (علیرضا خاموشی) فحش و ناسزا دادند. در تمام این مدت نیز او را سرپا نگه داشته بودند.همه خسته شده بودند ولی او همچنان سر حرفش بود. خستگی و خرد شدن کاملا در چهره او دیده می شد. مسئولین از هر دری وارد می شدند اما او باز حرف خودش رامی زد. یکبار او را تهدید می کردند که تو مزدور وزارت اطلاعات هستی و یک بار به او وعده می دادند که سرنگونی نزدیک است. دقیقا یادم هست تا ساعت 11 شب علیرغم تمام خستگی اش، سر حرفش بود. مسئولین وقتی دیدند که اینطوری کاری پیش نمی رود و نزد بچه ها خراب می شوند، چند دقیقه زمان تنفس اعلام کردند. من همانجا داخل سالن ماندم و دیدم که او را از سالن خارج کردند و نفهمیدم به کجا بردند. بعد از زمان تنفس و برگشت نفرات، او را دوباره آوردند. خیلی عجیب بود او که تا چند دقیقه پیش از حرفش کوتاه نمی آمد در یک چرخش 180 درجه ای گفت که اشتباه کرده و دیگر قصد خارج شدن از سازمان را ندارد و نشست تمام شد. بعدا از او ماجرا را سئوال کردم. گفت که در زمان تنفس به او وعده داده بودند که اگر از حرفش کوتاه بیاید سازمان کارهایش را درست می کند و ترتیب خروجش را می دهد. من چند ماهی است از اشرف فرار کرده ام اما او هنوز در اسارت رجوی مانده است. مهرداد امیری
شهرک آزادی – عراق
5/10/2011