به یاد رسول که در حسرت آزادی از اسارتگاه رجوی در سپیده دم 27 مهرماه خودرا به آتش کشید.
سپیده دم 27 مهرماه 73 در حالیکه هنوز اکثر نفرات در آسایشگاه هایشان خوابیده بودند صدای آه و فریاد سوختم سوختم و مرگ بر رجوی، زنده باد آزادی سکوت صحبگاهی مقر فرماندهی قرارگاه اشرف را در هم شکست و به دنبال آن همه نگاهها متوجه پارکینگ ستاد ف اشرف گردید. مزدوران حفاظتی رجوی سراسیمه خود را به محل حادثه رساندند وبا بستن منطقه حادثه مانع از ورود دیگر نفرات محدودی که در آن سپیده دم در محوطه ستاد بودند شدند. چند لحظه بعد اصغر پوریا مفرد (صفرروابط) که مسئول روابط خارجی سازمان با استخبارات عراق – خسرو صادقی (فرهنگ) مسئول پدافند زمینی – علی ذوالجلال مسئول امنیت واطلاعات وارد صحنه شدند و با سراسیمگی جسد تمام سوخته و نیمه جان رسول را در میان پتو پیچیده و با لندکروز فرح حاج یوسف مختار (سارا) فرمانده وقت ستاد فرماندهی ف اشرف به محل نامعلومی بردند. رسول (رحیم قاسمی نژاد) اهل روستای ملکان از آذربایجان غربی بود که سال 61 در جریان ساخت بمب دست ساز موسوم به فانوس هر دو چشم خود را از دست داد.
رسول در جریان ازدواج مسعود و مریم رجوی درسال 64 در مراسم پاریس حضور داشت و در نشریه موسوم به مجاهد
عکس وی را در حال تبریک به مسعود و مریم زده بودند ودر سیمای به اصطلاح آزادی هم پخش کردند.
درسال 66 به عراق اعزام گردید و در دفتر اصلی سازمان در بغداد مستقر شد در واقع همانجایی که مادر مریم رجوی بنام معصومه به همراه اشرف دختر مریم زندگی می کردند. رحیم که از یک طبقه کشاورز بود و با همین انگیزه یعنی دفاع از دهقانان و کشاورزان و مبارزه با فئودال ها و زمین خواران به خطا ایدئولوژی سازمان را انتخاب کرده بود. در دفتراصلی سازمان علیرغم اینکه نابینا بود متوجه زندگی اشرافی مادر مریم رجوی و دیگر خانواده او شده بود واز این بابت رسول
رسول سپیده دم 27 مهر ماه 73 در ساعت 5 صبح در محوطه پارکینگ ستاد فرماندهی اشرف خود را به آتش کشید تا بدین ترتیب بهای رهایی خود را با رقص شعله های آتش وسوختن گوشت واستخوانش بپردازد.محدود نفراتی که در آن سپیده دم شاهد صحنه بودند صدای فریادهای رسول را شنیدند که از میان شعله های آتش طنین انداز می شد که می گفت زنده باد آزادی، مرگ بر رجوی. روزی از قطران خون من گل ها خواهد روئید.
جسد رسول را به نقطه نا معلومی بردند وتاکنون از محل دفن جسد وی خبری در دست نیست.رجوی بارها در نشست های داخلی خشم و کین حیوانی خود را از رسول بیان می داشت ومی گفت او می خواست با خودسوزی ما را لجن مال کند و با بی شرمی خاص خود می گفت خوب شد که به درک واصل شد. این است منطق رجوی شیاد.
باشد روزی که رسول از میان شعله های خشم خانواده های اسیران بار دیگر متولد گردد وآن روز چندان دور نیست وبه قول او بعد از آزادی اسیران، کانون خانواده ها گلستان خواهد شد.