سوال: آقای غضنفری شما در روز 11 سپتامبر در چه محلی از اشرف حضور داشتید؟ شادی و سرور رجوی نسبت به فرو ریختن برج های دوقلو در آمریکا چه بود؟
سیروس غضنفری: روز 11 سپتامبر و انفجار برج های دوقلو در نیویورک، تمام نیروها در قرارگاه باقرزاده بودند، نمی دانم سازمان از این مسئله باخبر بود یا نه ولی 15 روز مانده به این مسئله، ما را در قرارگاه باقرزاده جمع کردند، البته هر وقت شرایط اضطراری می شد به قرارگاه باقرزاده می رفتیم این بار هم همینطور شد. در شب 11 سپتامبر یکدفعه نشست منتفی شد و هر کس به مقر خود بازگردانده شد. تا موقعی که اخبار سیمای سازمان داستان فرو ریختن برجهای دوقلو را اعلام کرد. همچنین از طریق شبکه C.N.N هم سازمان تصاویر دریافتی را بنمایش گذاشت. فردای آن روز ساعت 3 بعد از ظهر نشست گذاشته شد. مسئول نشست خود مسعود رجوی بود که بعد از پخش فیلم حادثه 11 سپتامبر سخنرانی خود را شروع کرده و گفت: دست مریزاد، اینطوری پوزه امپریالیسم را به زمین می مالند، این تازه کار یک نیروی ارتجاعی بود وای به روزی که یک نیروی چپ انقلابی وانقلاب کرده آنهم از نوع مریمی اش این حرکت را انجام دهد و اگر بار دیگر وزارت خارجه امریکا ما را در لیست تروریستی قرار بدهد آن موقع دیگر چیزی از امپریالیسم نخواهد ماند. منظور رجوی از نیروی چپ انقلابی، همان سازمان بود. بعدا در این خصوص و در مورد این مسئله خیلی در درون تشکیلات تبلیغات شد. مسعود رجوی واکنش امریکا را علیه صاحبخانه یا صدام حسین نمی دانست و معتقد بود فلش از روی صدام بطرف القاعده و یا به سمت افغانستان رفته و هرگز تهدیدی بر میزبان نیست و اینطور این مسئله را وصف می کرد که بعد از افغانستان حملات به سوی ایران معطوف خواهد شد. و از این تحلیل برای حفظ نیروها استفاده می کرد که نیروها فکر کنند در آینده چشم اندازی توسط اقدام نظامی آمریکا علیه ایران بوجود خواهد آمد. ولی زیاد طول نکشید که فلش جنگ به طرف عراق برگشت و مسعود برای اینکه تحلیل غلطش را بپوشاند گفت: هرجور بشود این بار پیروزی با ماست چرا که بعد از عراق نوبت ایران است. ولی افسوس که این حرفها برای حفظ نیروها زده می شد و پشت پرده موضوعات چیز دیگری بود. این مسئله در سال 81 و سه روز مانده به روزعاشورا در نشستی که در قرارگاه اشرف برپا بود دوباره از سوی رجوی بررسی شد و در آن شرایط ایران و عراق و امریکا مورد بررسی قرارگرفت. در این نشست مسعود دیگر حرفهایی دوپهلو نزد و گفت: هر کس به میزبان یعنی صدام حسین حمله کند در مقابل آن خواهیم ایستاد چرا که برای ما این مسئله حیاتی است و نبودن عراق مصادف با نبودن سازمان است و این دو به همدیگر وصل می باشند. منظور از عراق صدام بود و منظور از سازمان مسعود. رجوی فکر می کرد با این حرف ها روحیه نیروها را تقویت می کند ولی چنین نشد و نیروها هنگام درگیر شدن با آمریکا در روزهای حمله نیروهای ائتلاف به عراق یا می خواستند فرار کنند و یا تسلیم شوند و این مسئله به دیدگاه هر فرد بستگی داشت. با این رویداد و بی پدر شدن مسعود رجوی وجهه سازمان بشدت گل مالی شد و همگان در داخل تشکیلات به پوچ بودن حرفهای سازمان پی بردند. بعد ازآن رجوی فقط نان پناهنده شدن نیروها به اروپا را در عراق ارتزاق میکند. دیگر در قرارگاه اشرف نه نیروی کیفی به زعم رجوی وجود دارد و نه نیروی سیاسی، عناصر باقیمانده که اساسا بریده اند فقط برای رفتن به اروپا حضور خود را دراشرف توجیه می کنند.