گزارش سفر به کمپ اشرف

کمپ اشرف در استان دیاله عراق واقع است.
سازمان مجاهدین خلق ایران در سی سال گذشته یکی از سر سخت ترین سازمان های مخالف حکومت جمهوری اسلامی در ایران بوده و برای بر اندازی این حکومت از هیچ کاری دریغ نکرده است و این سازمان به خاطر شیوه های مبارازتی خود مورد انتقاد سایر گروههای مخالف حکومت ایران و مجامع بین المللی است.
سه سال پیش برای دیدار با خواهران نوروزی به تورنتو کانادا رفتم. خواهران نوروزی، الهام و سهیلا که در یک خانواده نه نفری قشر متوسط تهرانی بزرگ شدند، حالا در کاناد، تورونتو زندگی می کنند.
در بحبوحه انقلاب اسلامی ایران، برادر بزرگشان، حمید نوروزی عضو سازمان مجاهدین خلق شد و مجید و سعید دیگر برادرانشان به تبعیت از برادر بزرگتر عضو این سازمان شدند. در سال ۱۳۶۰ حمید نوروزی در درگیری با نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تهران کشته شد. مدتی بعد اکثر اعضای خانواده نوروزی به جرم همکاری با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شدند.
در سال ۱۳۶۴ برادر دومشان مجید نوروزی در زندان اوین باحکم دادگاه تیرباران شد. الهام نوروزی می گوید که جوانترین و تنها برادر بازمانده سعید نوروزی که به هلند گریخته بود با هدف گرفتن انتقام خون برادرانش در سال ۱۳۶۵ به سازمان مجاهدین خلق پیوست و مدتی بعد به عراق رفت و در کمپ اشرف مستقر شد.
الهام نوروزی می گویند: "از زمانی که سازمان مجاهدین خلق ایران انقلاب ایدئولوژیک را اجرا کرد و همسران عضو سازمان را تشویق به جدایی از هم کرد، ناراضایتی سعید در قرارگاه اشرف شروع شد. او چندین بار از مسعود رجوی انتقاد کرده بود. سعید یکی از محافظان نزدیک رجوی بود و من او را در یکی از سفرهای مسعود رجوی برای زیارت امام حسین در کربلا در تلویزیون سازمان دیدم. سعید رازهای زیادی در باره مسعود رجوی می دانست. آنها نگران بودند اگر سعید آنان را ترک کند، ممکن است این اطلاعات به بیرون درز کند".
سهیلا آخرین کارت تبریک سعید از کمپ اشرف را که در نوروز ۱۳۷۹ برای او در کانادا فرستاده بود، به من نشان داد. عکس مریم رجوی به کارت تبریک چسبیده بود. اما زیر عکس به طور مخفیانه نوشته شده بود: "بگو مریضی صعب العلاجی داری و می خواهی برای آخرین بار مرا ببینی، اگر از تو خواستند به دیدار من به کمپ اشرف بیایی، قبول نکن و بگو که می خواهی به ایران برگردی. شاید قبول کنند که برای دیدن تو بتوانم برای چند روزی هم که شده خارج شوم. اگر من پای تلفن به تو گفتم نمی خواهم ببینمت، قبول نکن، در آن صورت آنها مرا مجبور کرده اند این را به تو بگویم".
خواهران نوروزی:
اندکی پس از اشغال عراق توسط سربازان آمریکایی، سعید در عراق کشته شد. سازمان مجاهدین خلق می گوید که او و چند نفر از همرزمانش در یکی از ماموریتهایشان توسط یک عامل نفوذی جمهوری اسلامی کشته شد، اما الهام نوروزی می گوید که مرگ برادر او مشکوک است و مدعی است که دوستان سعید گفته اند که از مدت ها قبل اسلحه او سوزن و فشنگ نداشته است.
کمپ اشرف در سال ۱۳۶۵ در ۸۰ کیلومتری مرزهای ایران در استان دیاله عراق بنیان نهاده شد. سازمان مجاهدین بارها از اینجا نیروهایش را به داخل ایران فرستاد و با نیروهای ارتش و سپاه پاسداران ایران درگیر شد.
پس از اشغال عراق توسط سربازان آمریکایی، ساکنان کمپ خلع سلاح شدند و طبق کنوانسیون چهارم ژنو امنیت آنان به نیروهای اشغال گر سپرده شد. در اواخر سال ۲۰۰۸، با ضمانت تامین امنیت ساکنان کمپ از طرف دولت عراق، کنترل کمپ اشرف به نیروهای امنیتی عراقی سپرده شد.
سرهنگ وزلی مارتین، یکی از افسران بازنشسته ارتش آمریکا که در سال ۲۰۰۶ فرماندهی کنترل کمپ اشرف را در دست داشت می گوید: "آمریکا باید آنان (سازمان مجاهدین) را از لیست گروه های تروریستی خارج کند، زیرا آنان خطری برای آمریکا نیستند."
در سال های اخیر بسیاری از اعضاء سازمان مجاهدین خلق کمپ اشرف را ترک کردند و گفته می شود که حدود ۴۰۰ نفر از آنها به ایران بازگشته اند و عده دیگری که دارای شهروندی دو گانه بودند به کشورهای غربی رفته اند.
نیروهای عراقی بر اساس حاکمیت بر سرزمین خود چندین بار تلاش کردند تا کنترل این کمپ را در دست بگیرند، اما با مقاومت ساکنان کمپ روبرو شدند. در درگیریهای پیش آمده چندین عضو سازمان مجاهدین کشته و زخمی شدند. از جمله در آخرین درگیری که در آوریل سال گذشته پیش آمد دست کم ۳۴ نفر کشته شدند.
blankگروهی از اعضای خانواده ساکنان کمپ اشرف در مقابل این کمپ حضور دارند.
برای بررسی ادعای خواهران نوروزی تصمیم گرفتم به کشور جنگزده عراق بروم. مدت دو هفته در بغداد تلاش کردم از تمام کسانی که در داخل و خارج دولت عراق می شناختم کمک بگیرم تا مجوز سفر به کمپ اشرف را دریافت کنم. همزمان به مقامهای سازمان مجاهدین خلق ایران در فرانسه ایمیل زدم یا با آنها تماس گرفتم و خواهان اجازه بازدید از کمپ شدم.
اعضای سازمان مجاهدین خلق با شنیدن اسم بی بی سی فارسی از من خواستند که شماره تماس خود را برایشان بگذارم و قول دادند که با من تماس بگیرند، اما هرگز تماس نگرفتند و یا به درخواستهای متعدد من جوابی ندادند. سازمان مجاهدین خلق مدتهاست بی بی سی فارسی را "بایکوت" کرده و معمولا حاضر نیستند با ما صحبت کنند.
از طرف دیگر، دولت عراق با استناد به نبود امنیت و عدم مجوز از طرف سازمان مجاهدین به تقاضاهای متعدد کتبی من جواب رد دادند. یکی از افسران عالیرتبه سازمان اطلاعات عراق صراحتا گفت نباید وقتم را تلف کنم، زیرا دولت آقای مالکی به هیچ عنوان اجازه سفر مستقل روزنامه نگاران را به کمپ اشرف نخواهد داد.
پس از دو هفته انتظار در بغداد، بالاخره از دفتر نخست وزیری پیغام آمد که اگر خواهان سفر به کمپ اشرف هستم، می توانم همراه کاروانی اعزامی که توسط نیروهای امنیتی عراق اسکورت خواهد شد از کمپ دیدار کنم.
ساعت هفت روز بعد در منطقه کمربند سبز بغداد با سایر مسافران کمپ اشرف با یک مینی بوس به طرف کمپ اشرف در ۱۰۰ کیلومتری بغداد به راه افتادیم. مینی بوس حامل ما توسط سه اتومبیل ارتش عراق که به سلاحهای سنگین مجهز بودند اسکورت می شد. در مینی بوس متوجه شدم که به غیر از ما و خبرنگار و فیلمبردار صدای آمریکا، بقیه مسافران از تلویزیونهای برون مرزی ایران از جمله العالم، شبکه کوثر، پرس تی وی و شبکه خبر هستند. خبرنگار بخش عربی بی بی سی به من گفت که مواظب باش که خبرنگار صدا و سیما دارد به نماینده دولت عراق که همراه ما بود اعتراض می کند که چرا بی بی سی فارسی را دعوت کرده است.
blankعده ای از حاضران در مقابل کمپ نام فرزندانشان را که در کمپ ساکن هستند در دست دارند.
کمپ اشرف در نزدیکی شهر خالص بر سر راه کرکوک واقع شده است. مجموعه ای بزرگ که چراغ های آن از دور دیده می شود. مساحت این کمپ ۳۶ کیلومتر مربع است. کمپ اشرف دارای چندین درب ورودی در ضلع های مختلف است.
در چند متری یکی از دربهای اصلی کمپ، ایست بازرسی ارتش عراق قرار دارد و آنان بدون مجوز از دفتر نخست وزیری به کسی اجازه عبور از این ایست بازرسی را نمی دهند. وقتی که کاروان ما به درب نزدیک شد، دهها خانواده با شعارهای "مرگ بر مسعود رجوی" و "ما خواهان ملاقات با فرزندانمان هستیم" به طرف ما آمدند.
عده ای در میان جمعیت به نظر می رسید که دیگران را در سر دادن شعارها رهبری می کردند. گروهی دیگر صورت خود را با ماسک بینی پوشانده بودند. از بدو ورود ما، چندین فیلمبردار ایرانی تمامی مصاحبه های من را با حاضران ضبط می کردند.
گروهی از حاضران به محض دیدن تیم بی بی سی ما را محاصره کردند و خواستند که با بی بی سی صحبت کنند. خانمی که بیش از ۶۰ ساله به نظر می رسید عکس دو پسرش، مرتضی و مصطفی بهشتی را جلو دوربین نشان داد و گفت یکی از فرزندانش در حمله اخیر نیروهای عراقی کشته و پسر دیگرش زخمی شده است. او می گفت که نتوانسته با پسرش که در کمپ است صحبت کند. او می گفت پسرانش برای کار به ترکیه رفته بودند و سازمان مجاهدین آنان را اغفال کرده و به کمپ آورده است. او گفت کمیته نجات ایران خانواده های ساکنان کمپ را به اینجا آورده اند. در جلو کمپ بلند گوهای بزرگ نصب شده بود، که سازمان مجاهدین خلق می گوید از آنها برای آزار ساکنان کمپ استفاده می شود.
به نظر می رسید خانواده ها خوب سازماندهی شده بودند. حاضران پلاکاردهایی که بر روی آن نام بستگانشان و شهر و استان محل سکومت آنان نوشته شده بود را حمل می کردند. با بیش از بیست نفر صحبت کردم، تقریبا همه می گفتند که بستگانشان برای کار به ترکیه رفته بودند و سازمان آنان را با وعده کار کردن فریب داده و به کمپ آورده است. یا اینکه آنان اسیر جنگی بودند و مجبور شدند به سازمان بپیوندند.
نیروهای عراقی در اطراف کمپ حضور دارند.
سازمان مجاهدین خلق این خانواده ها را عامل جمهوری اسلامی معرفی می کند. اما خانوادها می گویند که سازمان مجاهدین نمی گذارد بستگانشان با آنان ملاقات کنند. برخی از خانواده ها می گفتند که آنان آنجا بودند تا از حمله احتمالی دوباره نیروهای عراقی به کمپ جلوگیری کنند. برخی از آنها خصوصی به من گفتند ناچارند برای حفظ جان فرزندانشان به اینجا بیایند تا زمینه بازگشت فرزندانشان را به ایران میسر کنند.
مصاحبه با دهها خانواده برای تیم ما میسر نبود، به خصوص که همگی داستان مشابهی تعریف می کردند. گروهی از آنها دور من جمع شده بودند و می خواستند با ما صحبت کنند.
بعضی می گفتند که بی بی سی فارسی پر ببیننده ترین تلویزیون خبری در ایران است و من پرسیدم مگر در ایران بشقاب ماهواره ممنوع نیست، مگر پارازیت بر روی امواج بی بی سی فرستاده نمی شود، چطور می شود بی بی سی پر ببیننده ترین تلویزیون فارسی باشد؟ یکی از خبرنگاران شبکه خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی دوربین مرا کنار زد و گفت: "آقای بی بی سی، بحث دیشها اینجا چه ارتباطی داره شما این سئوال را می پرسی؟"
تا به حال خبرنگاران معدود توانسته اند از کمپ اشرف بازدید کنند. هنگامی که من تلاش کردم از صف سربازان عراقی بگذرم و به کمپ نزدیک شوم، جلوی مرا گرفتند و گفتند دستور این است که از ورود هر کسی جلوگیری شود.
به گفته یکی از کسانی که کمپ را ترک کرده است، به ساکنان کمپ گفته شده که نیروهای عراقی و ایرانی در خارج از کمپ در کمین اعضای سازمان مجاهدین هستند.
با توجه به محدودیت های ایجاد شده از طرف دولت عراق و عدم همکاری سازمان مجاهدین خلق، فهم اینکه واقعا چه کسی واقعیت را می گوید مشکل بود و نتوانستم از کسی درباره چگونگی کشته شدن سعید نوروزی تحقیق کنم. به بغداد بازگشتم. در بغداد توانستم با چند تن از ساکنان سابق کمپ اشرف که به تازگی این کمپ را ترک کرده بودند دیدار کنم. آنان در هتلی در مرکز بغداد تحت حمایت صلیب سرخ بودند. نیروهای امنیتی عراق مسئول حفظ جان آنان بودند و اجازه ندادند که با آنها خارج از هتل دیدار کنم.
در طبقه چهارم یکی از هتل های متوسط بغداد با آنان دیدار کردم. آثار سالها رنج در چهره آنان دیده می شد و مسن تر از سن واقعیشان به نظر می آمدند. گرچه در هتل همچون زندانی بودند، اما به نظر می رسید از وضعیت کنونی شان خوشحال هستند. به آنان گفتم که اگر به هر عنوانی آنان مجبور شده اند با ما صحبت کنند یا گفته شده واقعیت را تحریف کنند، مرا با خبر کنند. می توانم صورتشان را مخفی و صدایشان را تغییر بدهم. اما آنها گفتند که دلشان می خواهد داستانشان را بگویند. محافظ عراقی آنها که کلتی در کمر داشت اطاق را خالی کرد و گفت پس از یک ساعت سراغ ما خواهد آمد. وقتی از آنان پرسیدم، آیا مرا می شناسید، هر چهار نفر حاضر در اطاق گفتند: "ما در کمپ اشرف دسترسی به هیچ تلویزیونی به غیر از "سیمای آزادی"، تلویزیون سازمان، نداشتیم، آنهم از طریق تلویزیون سالن غذاخوری".
آنها می گفتند که بخشهایی از اخبار خارج از کمپ برای ساکنان سانسور می شود. آنان می گفتند نه دسترسی به موبایل داشتتند، نه اینترنت. آنان می گفتند که سازمان به کسانی که قصد ترک کمپ را دارند می گوید که بیرون کمپ نیروهای سپاه قدس و نیروهای امنیتی عراق برای کشتنشان کمین کرده اند. ساکنان کمپ از خارج از کمپ اطلاعی ندارند و فکر می کنند تنها بهشت روی زمین کمپ اشرف است.
من نگران بودم که شاید آنها از ترس نیروهای امنیتی عراق این صحبتها را می زنند. آنان را جدا از هم در بالکن هتل بردم و از آنها خواستم که واقعیت را بگویند و اگر به خاطر جانشان این صحبتها را می کنند، برای من قابل درک است و امنیت آنان اولویت دارد. اما همگی گفتند هیچ اجباری نیست.
مهدی نادری ۲۲ سال پیش در سن ۱۷ سالگی به سازمان مجاهدین خلق پیوست. آثار گرمای داغ صحرای عراق در چهره اش نمودار بود. او گفت که جذب شعارهای سازمان برای برقراری برابری و اسلام شد که به آنان در عراق پیوست. او می گوید در درگیری شرکت نکرده ولی برای شناسایی به منطقه رفته است و بیشتر به کارهای آهنگری و مکانیکی در داخل کمپ مشغول بوده است. او می گوید آنان در داخل کمپ هیچ کمبودی از لحاظ آب، برق و مواد غذایی نداشتند.
"در اوایل اشغال عراق حوالی ۸ صبح سعید و تعدادی از همرزمانش در پشت یک خودرو از یک پایگاه سازمان به طرف کمپ به راه افتادند، که بعد از حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه ما صدای تیراندازی شنیدیم. پس از یک ساعت ما را جمع کردند و گفتند که یک نفر نفوذی همراه بچه ها بوده و هنگامی که بچه ها خوابشان می برد، به آنها شلیک می کند"
مهدی نادری، ساکن سابق کمپ اشرف
آقای نادری می گوید که در کمپ برای تمام اوقات ساکنان کمپ برنامه ریزی شده است. "از ۵ صبح تا ۱۱ شب در کار مستمر هستید، یا در کلاسهای ایدئولوژیک، قرآن وتاریخ هستید. تمام اوقات از لحاظ ذهنی و جسمی مشغول هستید و دیگر فرصتی برای فکر کردن ندارید".
مهدی نادری می گوید که او بارها خواسته بود سازمان را ترک کند، اما هر بار با روشهای مختلف او را متقاعد کردند که بماند. او می گوید احساس می کند که جوانیش، احساس، عاطفه و سرزمینش را از دست داده است. او می گوید که بارها عاشق زنان همرزم خود شد و کسی را دوست داشت و دوستش داشتند، اما در این سیستم بسته که "احساس به مادر را هم باید سرکوب کرد"، فرصتی برای ابراز عشق نبود.
او می گوید در کمپ اشرف می توان از مسعود رجوی و سایر رهبران سازمان انتقاد کرد. اما "فرد انتقاد کننده بایکوت خواهد شد و مارکهای مختلف به او خواهند زد". و شاهد بوده است که کسی را برای ۱۰ تا ۱۵ روز در یک کانتینر فلزی نگه داشته اند و ارتباطش را با بیرون قطع کرده اند.
آقای نادری می گوید که سعید نوروزی را برای سالهای سال می شناخت. او می گوید: "او بسیار با محبت، با مرام و با خلوص کار می کرد. دو سال آخر در یک قرارگاه با سعید بودم. اما نمی دانم که آیا او با رجوی مخالف بوده یا نه. زیرا افراد می ترسیدند عقیده خودشان را حتی به بهترین دوستشان بگویند."
او درباره کشته شدن سعید نوروزی گفت: "در اوایل اشغال عراق حوالی ۸ صبح سعید و تعدادی از همرزمانش در پشت یک خودرو از یک پایگاه سازمان به طرف کمپ به راه افتادند، که بعد از حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه ما صدای تیراندازی شنیدیم. پس از یک ساعت ما را جمع کردند و گفتند که یک نفر نفوذی همراه بچه ها بوده و هنگامی که بچه ها خوابشان می برد، به آنها شلیک می کند. در آن ماجرا پنج نفر کشته و چند نفر زخمی شدند و از جزئیات کشته شدنشان خبر ندارد.
یکی دیگر از این افراد محمد کریم میری بود که مدت ۱۰ سال در کمپ اشرف بوده است. او در آوریل سال گذشته در ناحیه شکم و پا مورد اصابت گلوله نیروهای عراقی واقع شد. او می گوید افراد زیادی را از لحاظ روانی آماده کرده اند که هنگامی که نیروهای عراقی حمله می کنند خودشان را جلو ماشین بیندازند یا خود را آتش بزنند. آقای میری گفت، ساکنان اشرف در یک حالت بلا تکلیفی هستند. "علی رغم اینکه که به ما گفته شده بود در خارج از کمپ نیروهای ایرانی و عراقی بر ای ما کمین کرده اند، ما ریسک کردیم و شبانه ماشینی برداشتیم و از کمپ بیرون آمدیم و خود را به نیروهای عراقی تسلیم کردیم. هیچگونه بی احترامی از طرف عراقی ها ندیدیم".
یکی دیگر از افرادی که تازه از کمپ خارج شده بود علی قزل قرچی از گرگان بود. او در سال ۱۹۹۹ در سن ۲۳ سالگی به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بود. او می گوید دلیل اینکه خیلی ها حاضرند جانشان را فدا کنند این است که مسعود رجوی طوری آیه های قرآن را توجیه می کند که گویی این آیه ها برای توجیه سیاستهای سازمان مجاهدین نازل شده اند. "رهبران سازمان به رجوی همچون پیامبر نگاه می کنند".
او می گوید در ۶-۷ سال اخیر بسیاری از اعضای سازمان به خاطر وضعیت پیش آمده، خلع سلاح شدن و تحلیلهای نادرست آقای رجوی، دیدگاهشان نسبت به او تغییر کرده است.
کلاه آبی ها
سرهنگ وزلی مارتین می گوید باید جامعه بین المللی هر چه سریعتر سربازان کلاه آبی سازمان ملل متحد را برای حمایت از آنان به کمپ اشرف بفرستد.
"سازمان مجاهدین می داند که اگر کمپ اشرف بسته شود، این واقعه پایانی برای این سازمان است"
محمد جعفری، مشاور ابوالحسن بنی صدر:
پس از درگیری نیروهای امنیتی عراق در آوریل سال گذشته با مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف، دولت عراق از ساکنان کمپ خواست تا پایان سال ۲۰۱۱ خاک این کشور را ترک کنند. رهبران این سازمان با این جابجایی مخالفت کردند.
محمد جعفری از مشاوران ابوالحسن بنی صدر می گوید که سالها از نزدیک با افکار و برنامه های رهبران سازمان مجاهدین خلق آشنا بوده است. او می گوید: "سازمان مجاهدین می داند که اگر کمپ اشرف بسته شود، این واقعه پایانی برای این سازمان است. زیرا در این کمپ می تواند اعضایش را کنترل کند و همچون ماشین به آنها فرمان دهد. سازمان مجاهدین خلق همچون سایر سازمانهای استالینیستی سابقه حذف اعضای مخالف خودش را دارد. این سازمان در قبل از انقلاب نیز تعدادی از اعضای خود را ترور کرد."
ماه گذشته در اثر فشارهای بین المللی دولت عراق با نماینده سازمان ملل در عراق توافقنامه‌ای را امضاء کردند که بر اساس آن مهلت تعطیلی کمپ اشرف تا پایان آوریل ۲۰۱۲ تمدید شد. طبق این توافقنامه قرار شد ۴۰۰ نفر از ساکنان اشرف به کمپ لیبرتی در شمال بغداد منتقل شوند تا در آنجا پروسه پناهندگی آنها توسط کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل انجام شود و به کشوری ثالث منتقل شوند. مریم رجوی از ساکنان اشرف درخواست کرد که با این جابجایی موافقت کنند.
سازمان مجاهدین می خواهد به اعضایش اجازه داده شود که تمام وسایل قابل حملشان را با خود به کمپ جدید، کمپ لیبرتی ببرند. سازمان مجاهدین می گوید برای جلوگیری از خشونت مجدد بایستی تضمینهای لازم از جمله توقف پیگرد و آزار اعضایش در عراق داده شود. نیروهای عراقی نباید وارد محوطه کمپ جدید شوند تا حرمت و آرامش ۱۰۰۰ زن مسلمان نگه داشته شود.
اگر توافق سازمان ملل و دولت عراق اجرا شود و نهایتا ساکنان کمپ اشرف به کشورهای غربی مهاجرت کنند، این سئوال وجود دارد آیا سازمان مجاهدین خلق خواهد توانست انسجام کنونی اعضای خود را در خارج از کمپ حفظ کند؟

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا