پای درد دل مادران و خانواده های دردمند متحصن در مقابل اشرف

طی دوسال گذشته که ما خانواده های دردمند بارها برای دیدار فرزندان و عزیزانمان به اشرف آمدیم که متاسفانه با درهای بسته و سیم خاردارهای سرد و بی روح اشرف و رفتارخشونت آمیز وغیرانسانی رجویها روبرو شدیم. این بار بعد از اینکه شنیدیم طلسم رجویها شکسته شده ودیوارهای اشرف فروریخته وحدود یک سوم ازاسرا به کمپ ترانزیت منتقل شده اند، امیدوار شدیم که تا بسته شدن کامل اسارتگاه اشرف زمان چندانی باقی نمانده است. بنابراین با هزاران آرزو و اشتیاق وصف نشدنی همراه مادر دردمندم به اشرف آمدم. حس عجیبی داشتم. تصور میکردم این بار برادرم را بعد ازسالها خواهم دید وگرمای وجودش را حس خواهم کرد. اما وقتی با همان رفتار و روش غیرانسانی رجوی مواجه شدم تازه متوجه شدم که علیرغم شکست غیرقابل انکارسازمان مجاهدین تغییری درمرام رجویها حاصل نشده وهمچنان رویه آزار و اذیت خانواده ها را ادامه می دهند. دراین حال بودم که یکی ازمادران مستقردرکمپ محل استقرارخانواده ها را دیدم که با حالت غمگین وافسرده ای سردرگریبان فرو برده،دلسوزانه به طرفش رفتم و جویای حالش شدم. پرسیدم، مادرچرا تنها نشسته ای؟ سئوالم اورا متوجه حضورم کرد وسرش را بالا گرفت وبه من چشم دوخت. چشمانش از شدت گریه سرخ و متورم شده بود. علت را جویا شدم. با لحن غم انگیز و گرفته ای گفت: فکرمیکردم این بار پسرم را بعد از26سال خواهم دید. واورا درآغوش می کشم. ولی می ترسم همچون همسرم اجل به من فرصت دیدار جگر گوشه ام را ندهد و حسرت به دل از دنیا بروم. و دیدارمان به قیامت بیفتد……مادر دردمند این را گفت و دوباره بغضش ترکید. من نیزطاقت نیاوردم و اشکم بی اختیار سرازیر شد.
تصمیم گرفتم پای درد دل مادران وخانواده های دردمند متحصن درمقابل پادگان اشرف بنشینم وگوشه ای از رنجنامه آنان را به رشته تحریر درآورم که ماحصل آن درادامه خواهد آمد.
خانم جلیلیان ازخانواده های متحصن خوزستانی درکمپ اشرف خانم شریفه حسینی ازکردستان
– من تا پیش ازاینکه به اشرف سفر کنم می شنیدم که افراد دراشرف به خوبی و راحتی زندگی میکنند و در آسایش هستند. تصورمیکردم برادرم سید محمد حسینی را بعد از24 سال دوری وفراق ازنزدیک ببینم ولی وقتی به اشرف آمدم جز بیابان برهوت، جز ویرانی زندگی وعمرجوانان وفرزندان اسیرمان چیزی ندیدم. ولی آرزو دارم و از خدا میخواهم که برادرم را از نزدیک ببینم و خبرسلامتی و بازگشتش به وطن را برای پدر و مادر پیر و ناتوانم ببرم. خانم فریبا سرخی ازخوزستان
– پیش ازآمدن به اشرف ازاینکه خبردارشدم که برادرم احمد سرخی زنده ودراشرف به سرمیبرد خوشحال شدم. وبه اشرف سفرکردم تا اورا ازنزدیک ببینم. ولی ازاینکه سران فرقه مجاهدین اجازه ندادند حتی صدای من به برادرم وسایراسرای اشرف برسد دلم بدجوری گرفت. ولی این نحوه برخورد رجویها مرا مصمم ترکرد که حتی به قیمت جانم هم که شده پیام عشق و محبتم را به برادرم و سایر اسرا برسانم و امیدوارم درکمپ ترانزیت بتوانم برادرم را از نزدیک ملاقات کنم. خانم شهلا کله جویی ازخوزستان
– من پیش ازاین سفربا توجه به صحبتهای دوستان فکرمیکردم که این بارحتما پدرم نورمراد کله جویی را می بینم. ولی هرگزفکرنمی کردم دراشرف باید بخاطردرامان ماندن ازباران سنگهای سران فرقه مجاهدین خودرا درپناه یک سربازعراقی قراردهم. تا بتوانم صدای خودم را به پدرم برسانم. خانم منیره چگنی زاده ازخوزستان
– من با توجه به جابجایی تعدادی ازاسیران به کمپ ترانزیت با هزارامید و آرزو راهی این سفرشدم. زیرا فکر میکردم این بار بالاخره فرزند اسیرم یونس غیبانی را بعد از32 سال دوری وفراق ازنزدیک ببینم. و جگر گوشه ام را به آغوش بکشم. ولی متاسفانه رفتارغیرانسانی رجویها هیچ تغییری نکرده وهمچنان سران فرقه مجاهدین به طرف ما مادران پیر و سالخورده سنگ پرتاب می کنند و ناسزا می گویند. خانم منیژه غیبانی ازخوزستان
– من تا پیش ازآمدن به اشرف هرگز فکر نمی کردم اشرف تا این حد وسعت داشته باشد. به هرحال برای اولین بار و به قصد ملاقات با برادرم یونس غیبانی راهی این سفر شدم. تصورم این بود که با توجه به تغییراتی که صورت گرفته حتما برادرم را خواهم دید. ولی هرگز تصور نمی کردم که رجویها در پاسخ به عواطف ما با خانواده ها چنین برخوردی کنند و ما را با سنگ و الفاظ رکیک، قلب خانواده ها را بشکنند و برنجانند. خانم شهین مسعودی ازکردستان
– من درسال 82 برای اولین باربه اشرف آمدم. درآن زمان به هیچ وجه فکرنمی کردم که روزی اشرف تکان بخورد ومتزلزل شود. تا پیش ازاین سفرم فکرمیکردم می توانم با نفرات اشرف صحبت کنم. و برادرم اسماعیل مسعودی را از نزدیک ببینم. ولی متاسفانه علیرغم انتقال نیمی از اعضای اسیر رجویها همچنان به دستور رجویها،سنگ پرانی به طرف خانواده ها را ادامه میدهند. خانم حیران کرمی ازکردستان
– من تا پیش ازاینکه به اشرف سفرکنم فکرمیکردم که اشرف خیلی باید مجهزباشد وامیدواربودم پسرم همایون شریفی حاجی شوره را بعداز24 سال دوری واسارت دراشرف ببینم. ولی اینجا جزسنگ وفحاشی به خانواده ها که تنها سزاوارخودشان می باشد، ازسران فرقه مجاهدین چیزی ندیدم. خانم مینا علاف پورازخوزستان
– من تا پیش ازاین سفرگمان میکردم هرکس ازاعضای فرقه رجوی به ایران بازگردد بدون شک مورد تعقیب وپیگرد مقامات کشورمان قرارمی گیرند ولی دراین سفربا اطلاعاتی که توسط دوستان همسفرم ازجمله خانم کله جویی وخانم کریمی کسب کردم تازه متوجه شدم که تاکنون بیش ازهزارنفر ازافراد جدا شده اند وبه ایران ونزد خانواده هایشان بازگشته اند. ودرآزادی وامنیت کامل زندگی می کنند. بنابراین امیدوارم که به زودی خواهرم نسرین علاف پور را که سالیان است ندیده ام ودراسارت به سرمیبرد را هرچه زودترازنزدیک ببینم وبتوانیم اورا ازاین زندان خلاص کرده وبه نزد خانواده بیاوریم.
ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا