مطلب زیر را یکی از اشرف نشان ها که تا مدتی دیگر هیچ نشانی از آنان در اشرف نخواهد بود برایمان ارسال کرده است.با سلام، همانطور که مستحضر هستید خواهر مریم گفته و (حتما باز هم خواهد گفت) که ما پیروز شدیم و این جابجایی از اشرف به کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) به معنای تکثیر ماست! راستش ما خودمان هم مثل دفعات قبلی که او و مسعود می گفتند ما پیروز شدیم، اثری از پیروزی نمی بینیم و در عوض هر چه می بینیم، تحقیر، سرکوفت خوردن، ذلت و خواری است. مثل آن زمان ها که مسعود می گفت «دکل های سرنگونی دیده شد» اما ما هرچه نگاه می کردیم، در بیابان های عراق جز خار و گرما، و تپه نمی دیدیم.
حالا هم اگر چه مریم می گوید ما پیروز شده و تکثیر شدیم اما دارند ما را با فلاکت از اشرف بیرون می کنند و همانطور که در اطلاعیه های شورا آمده، نفرات مان را 11 ساعت و نیم بازرسی کردند، اما چون از آمریکا می ترسیم تمام این ذلت ها را تحمل می کنیم و دم هم بر نمی آوریم. آخر آمریکا با مردم بی سلاح و غیر نظامی ایران و عراق فرق دارد و رهبری ما جرات ندارد به آنها چپ نگاه کند، چرا که مسعود و مریم زیر بار زور نمی روند مگر آن که سمبه پر زور باشد.
ما هنوز نمی فهمیم چرا پیروز شدیم چون خود سازمان بعد از رفتن گروه اول اطلاعیه داده بود و در نامه ای به نقل از آن 400 نفر که البته طبق روال معمول سازمان خود آن ها حتما از آن نامه بی خبرند، به سازمان ملل گفته بود که دیگر اجازه نخواهند داد اکیپ های بعدی بروند به لیبرتی!!! و البته اکیپ دوم رفت و همین داستان را در فرستادن اکیپ های بعدی داشتیم اما همیشه موقع جابجای که می شد مجبور بودیم از ترس آمریکا مثل بچه آدم سرمان را زیر انداخته و با خاری و خفت زیر حرف های مان زده و اجازه بدهیم اکیپ بعدی را به لیبرتی ببرند. من و دوستانم که جز شکست در این موضوع چیزی نمی بینیم و تناقض روی تناقض است که درون ما انباشت شده است.
از نکات دیگری که برای ما خیلی تناقض ایجاد کرده درخواست خود مریم بود. مریم گفته بود که ما را بجای لیبرتی به مرز اردن ببرند و در حق ما لطف کرده و فرمودند با هزینه خود سازمان حاضرند دورمان را کامل با سیم خاردار ببندند تا مبادا ما هوس جدا شدن از سازمان و رفتن به بیرون از تشکیلات را بکنیم و از آن طرف هم کسی نتواند وارد شده و ارتباط ما با دنیای بیرون از سازمان برقرار شود، یعنی همان کاری که با ما در اشرف کردند.
البته مسعود و مریم از این بذل و بخشش ها، برای ما زیاد کرده بودند و از جمله دور تا دور قرار گاه اشرف را سیاج زدند و چندین لایه سیم خاردار حلقوی هم جلوی آن گذاشتند. باور کنید هزینه این سیم خاردار های حلقوی از طرف مسعود و مریم فقط برای ما اشرفی ها پرداخت شده بود چرا که تمام سیم خاردارهای حلقوی را در قسمت درون سیاج گذاشتند تا راه خروج و فرار ما را ببندند، چرا که اگر هدف از آن عدم نفوذ از خارج به اشرف بود، طبق قانون نظامی باید آنها را در قسمت خارجی سیاج می گذاشتند.
مریم بارها گفته که همیشه به فکر ماست فقط تناقض ما جا ماندگان در اشرف این است که چرا وقتی خواست از اشرف و کلا از عراق بخاطر جنگ بگریزد ما را فراموش کرد و هیچ اطلاعی هم به ما نداد؟ و ما از دنیا بی خبرها، ماه ها بعد آن هم بعد از اینکه خود سازمان چند روز بعد از دستگیر شدن مریم به ما این خبر را داد این سوال از ذهن مان گذشت که مگر مریم در فرانسه است؟ مگر او به ما نگفته بود که در عراق می ماند و در نوک پیکان خواهد بود؟!!
بر گردیم به موضوع خودمان، وقتی مریم گفت ما پیروز شدیم برای مان تناقض شد که اگر با رفتن به لیبرتی پیروز هستیم، پس چرا مریم گفت که ما را به لیبرتی نبرده و بجای آن به مرز اردن یا یک صحرا ی بی آب و علف دیگر ببرند. من و برخی از بچه های دیگر تناقضات مان حتی از این هم فراتر رفت و با توجه به اینکه سازمان در اطلاعیه های قبلی خود بسیاری از اعضا و مسئولین سازمان که از آن جدا شده و بسیاری از آنها سال ها قبل از ایجاد وزارت اطلاعات در سازمان بودند را مامور وزارت اطلاعات معرفی نمود، با خودمان گفتیم نکند خواهر مریم هم خودش مامور وزارت اطلاعات باشد که می خواست این پیروزی عظیم یعنی اخراج از اشرف به لیبرتی را با بردن ما به بیابان های بی آب و علف خراب کند؟! البته فورا عملیات جاری کردیم، ولی چه کنیم که تناقضات دارد از درون ما را می خورد.↑