بهزاد علیشاهی – با سلام آقای حسینی لطفا بعنوان اولین سئوال بفرمائید شما چند سال با مجاهدین خلق بوده اید , چه مسئولیت هایی داشته اید و در کدام کشورها یا شهرهای اروپایی با این فرقه همکاری میکردید؟ مجید یار حسینی – بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب از سال ۱۹۹۳ به کشور آلمان آمدم و درهمان ماههای ابتدایی در شهربرمن وبندر مرهافن با سازمان آشناشدم در اوایل آشنایی در یک خانه تیمی نوارها و جلسات نشست ها را نگاه میکردیم و بحث میکردیم ,کمک هایی هم بعنوان وکیل و مخارج و راهنمایی حقوقی به بنده از طرف سازمان انجام میشد که البته فقط برای بیشتر به بند کشیدن بود. دوسال بعد به شهرهامبورگ منتقل شدم برای جذب ایرانی ها و کارهای مالی , به اصطلاح سازمان پرداخت مخارجی که برای من صرف شده بود و بعنوان قرض بود و تهیه و پرداخت همان مخارج به سازمان تا برای پناهندگان دیگر خرج شود یعنی به طور مستقیم همین مخارج مرا مدتی در بند نگاه داشت که برای سازمان کار مالی انجام دهم.چهار سال بعد یعنی سال ۹۷ سازمان میگفت وارد مرحله سرنگونی نهایی رژیم شده و مرا به فرانسه فرستادند و در یکی از خانه های اطراف اورسوراز ساکن شدم و کارم جمعبندی گزارشهای تیم های مالی و تماس با داخل بود. برای یکی از گردهمایی های مریم رجوی قرار شد که به شهر برمن برگردم که بعد از پروژه همانجا ماندگار شدم و بعد دوباره در هامبورگ ساکن شدم بخاطر کار , من در یکی از شرکتهای مجاهدین که یک شرکت تعمیرات ساختمان و لوله کشی بود استخدام شدم ولی هیچوقت کار ساختمانی نکردم و همیشه با ماشین شرکت دنبال کارها و پروژه های سازمان بودم. بهزاد علیشاهی – تقریبا در صحبتهای شما میشود حدس زد که دلیلتان برای پیوستن به مجاهدین چه بوده است , تنهایی ومشکلات پناهندگی و امید به کمک سازمان در این رابطه و شرایط بهتر برای اسکان اولیه در کشوری غریب , آیا این حدس من درست است؟ یا دلایل دیگری هم هست؟ مجید یار حسینی – دوست من این حرف شما درست نیست من تا رسیدن به آلمان کلی سختی کشیده بودم و برای هر مشکلی آماده بودم واگر دنبال رفاه و شرایط خوب بودم در ایران میماندم , من به مجاهدین به عنوان یک گروه اسلامی که اسلامی تازه و نو عرضه میکنند نگاه میکردم و خوب تلاش آنها برای کمک به همنوعان و هموطنان را هم میستودم و از امتیازاتی که میدادند مثل گرفتن وکیل و پرداخت هزینه آن وحل مشکل استقرار و خورد و خوراک و غیره هم استفاده میکردم اما همان موقع پذیرفته بودم که همه این مخارج بعنوان قرض است و باید یا نقدی یا با کار همه را بپردازم.تصویر من از سازمان مجاهدین یک گروه ایرانی بود که میخواهد همه ایرانیان را زیر پوش بگیرد و سربلند نگاه دارد و از خلاف و گناه در غربت در امان نگاه دارد. بهزاد علیشاهی – با این اوصاف و با این انگیزه کی و کجا متوجه شدید که سازمان با تصویری که شما از آن در ذهن دارید منطبق نیست؟ مجید یار حسینی – من همان ماه اول در برمن وقتی یکی از مسئولین سازمان گفت که شهر برمن خواهر خوانده شهر حیفا در اسرائیل است و این حرف را با شوق و ذوق میگفت , برآشفته شدم و اعتراض کردم و بسیار موارد دیدم که مسئولین سازمان علیرغم تظاهر به دینداری و اسلام نماز نمیخوانند و یا بدون وضو برای ظاهر نماز میخوانند ولی هر بار فکر کردم که اینها سازمان نیستند و افراد هستند , تا اینکه در فرانسه و با نشست های آ۷۷ متوجه شدم که سازمان فقط برای بدست آوردن دولت در ایران تلاش میکند, خواهر زهرا مریخی در نشتستی گفت ما برای سرنگون کردن آخوندها با شیطان هم حاضریم همدست شویم , و استدلال میکرد که اگر مردم کشته شوند و یا بعد از پیروزی نفت ما را ببرند و یا هر چه که اتفاق بیفتد از حضور این رژیم بیشتر به نفع مردم است..من چون ذره ذره پایم به این منجلاب کشیده شد و وقتی متوجه شدم که تا کمر فرورفته بودم نمیتوانستم به این سادگی از آنها جدا شوم کارم به جایی رسیده بود که خودم برای از دست ندادن کار و امکاناتم کارهای باطل آنها را توجیه میکردم و سرخودم را شیره میمالیدم و خودم را گول میزدم بهزاد علیشاهی – و در نهایت چه شد؟ که دل کندید و جداشدید؟ مجید یارحسینی – اوایل با خودم میگفتم که جداشده ها همه مزدور و وابسته هستند و برای بور کردن آنها بهتر است اختلاف دشمن شاد کن با مجاهدین را دامن نزنم بعد فهمیدم این هم بازی مجاهدین است که همه کسانی که با او نیستند را دشمن میخواند در تمام این موارد آیه و حدیث است که میدانم از حوصله بحث سئوال و جواب خارج است ,مدتها هم سعی میکردم که با تماس به کسانی که جداشده بودند خودم را خواب کنم و با خودم میگفتم , با دادن اطلاعات به اینها وظیفه خودم را انجام داده ام , اما همین ماه پیش که به سراغ پناهندگان ایرانی رفته بودم پیرمردی بود که با دختر و پسرش آمده بود داشت نماز میخواند نمازش که تمام شد حرف زدم و شغلم را بعنوان کار که با مجاهدین میکردم انجام میدادم که همان پیرمرد گفت این خوب است که ما مشکلات ما و بقیه حل شود و برای همین هم همیشه سرنماز دعا میکنم اما به چه قیمتی؟ ما هم مسلمانیم هم ایرانی و هم انسان و این سه تا شرط را زیر پا نمگیذاریم ,فرج و ظفری که با این سه منافات نداشته باشد میخواهیم وگرنه برای ما سختی و مذلتی که برای اعتلای این سه تاست گواراتر است. من حسابی یکه خوردم و خواب و خوراک از من گرفته شد تا اینکه با شما تماس گرفتم و گفتم رسمی میخواهم جداشوم. بهزاد علیشاهی – چرا به این شکل؟ حتما خودتان هم میدانید که بسیاری از اعضای مجاهدین در خارج کشور جداشده اند اما آنها بیشتر ترجیح میدهند که بی سرو صدا دنبال کار و زندگی خود بروند و بدون اعتراض به مجاهدین در سکوت کامل برای خود یک زندگی آرام را رقم بزنند , اما این کار شما بیشتر دشمنی مجاهدین را در پی خواهد داشت , امری که ما و دوستان ما در کانون هم گرفتار آن هستند و نمیتوانند کمکی در این زمینه به شما بکنند , آیا بهتر این نبود که به شیوه دیگری از سازمان جدا میشدید؟ مجید یار حسینی – فرق من با بقیه این است که من برای زندگی و راحتی خودم جدا نشدم وگرنه سازمان و دوستانم در سازمان میگفتند فلانی خوب استفاده اش را از سازمان کرد و حالا که زبانش خوب شده و موقعیت دارد جداشده. من با سازمان مخالفم این سازمان یک سازمان ضد دین و ضد انسان است و من جداشدم که جلوگیری کنم از سوأستفاده آنها از بقیه آدمهایی که مثل من گرفتارش شده اند , من ازشما فقط خواستم که مطالبم را منتشر کنید تا بگوش همه برسد و اگر خبری هم شد همه بدانند , اینجا به پلیس مراجعه کرده ام و هم مدارک را ارائه کردم و گفتم که با سازمان بودم و الان جانم در خطر است والبته فکر نمیکنم دیگر سازمان با این همه بحث در باره من در سایتها جرأت کند به سراغ من بیاید چون همه دیگر میدانند که کار آنهاست حتی پلیس هامبورگ , همین بهترین کمک شما به من بوده و متشکر هستم. بهزاد علیشاهی – با سپاس از شما بخاطر پاسخ های روشن و دقیقتان و با امید به زندگی خوب و آرام برای شما و رهایی برای همه اسیران این فرقه مجید یار حسینی – خدا اجرتان بدهد یک نکته یادم رفت بگویم مجاهدین این اواخر خیلی به شما ها در نشست ها بد و بیراه میگفتند و میگفتند که وقتی بچه های اشرف به اروپا بیایند به شما ها نشان میدهند که یک من ماست چقدر کره دارد. این مثال را مثل اینکه مسعود رجوی گفته بود که هی تکرار میشد , مواظب خودتان باشید.