من اسمم آمنه خاتون مرغی فومنی است. مادرعظیم راد محمدعلیزاده هستم به اتفاق تنها دخترم که حمیده نام دارد به دفعات با وجود مشکلات فراوان زندگی، خودمان را به اسارتگاه اشرف رساندیم. آخرین مرتبه که رفتیم همین دوهفته پیش بود. با دخترم که عصایم در زندگی ام هست دوهفته ای را درکنار اسارتگاه اشرف به بست نشستیم کمافی السابق برای دیدارنور چشمم عظیم نتیجه نگرفتیم ولی باور دارم که به همین زودیها حاصل رزم وتلاشمان را درو خواهیم کرد.
سری پنجم از بچه های عضو اسیر اشرفی که خواستند به لیبرتی منتقل شوند خودم آنجا بودم خیلی تقلا کردم عظیم را در داخل اتوبوس شناسایی کنم ولی نشد که نشد چونکه سران سازمان دراین دوره از انتقال اسرا آنقدر کارشکنی کردند که اکیپ اعزامی از اشرف به لیبرتی در تاریکی شب انجام گرفت تا ما خانواده های متحصن مقابل کمپ اشرف قادر به شناسایی فرزندانمان نشویم تا کمک کارشان باشیم که به آغوش وطن و خانواده خویش بازگردند.
حقیقتا در سفر اخیر به عراق و کمپ اشرف اتفاقی هم برایم افتاد که در دوران سالمندی تحملش بسیارصعب وسخت بود وقضیه ازاین قراربود که ازصبح تا شب مقابل نگهبانان رجوی عظیم را فریاد می کردیم تا صدایمان را بشنود هرچند بعضا از آن نگهبانان به ما اهانت هم میکردند ولی به دل نمی گرفتیم ومی دانستیم که فریب رجوی را خورده اند وتوی دلشان نمی توانند به خانواده هایشان کینه داشته باشند وسنگ پرانی بنمایند. داشتم میگفتم که دربازگشت به محل استقرارمان ازخستگی مفرط بی آنکه کنترلی روی خودم داشته باشم سرم گیج رفت وبه زمین افتادم دختر نازنینم که اشک مجالش نمی داد کشان کشان مرا به بهداری اشرف انتقال دادند وسپس به بیمارستان بغداد چونکه تقریبا بی هوش شده بودم. بتدریج که حالم کمی بهتر شد از بیمارستان مرخص شدم وبه عشق امام حسین جون گرفتم تا خودم را به مرقد مطهرش برسانم. با قلبی آکنده از تاثر وغم بی پایان ولی امیدوار از امام حسین علیه السلام خواستم که اسرای دربند رجوی را نجات بدهد وعظیم مرا هم به من برساند. چه بگویم یک فرزندم که در دوران جنگ تحمیلی درخدمت به وطن شهید شد دیگر نمی خواهم شرمسار این باشم که دیگر فرزندم اسیر یک فرقه مخرب شده است……
امروزهم باز به اتفاق دخترم به دفترانجمن مراجعه کردیم تا سایر خانواده های متحصن مقابل کمپ اشرف تنها نمانند ولیکن این دفعه مقابل کمپ موقت لیبرتی بست می نشینیم تا عزیزمان را درآغوش بکشیم وبا خود به خانه وکاشانه خود بازگردانیم وازاین حیث وجدانهای بیدار بشری و نهادهای حقوق بشری و خصوصا دولت مردمی عراق را به استمداد می طلبیم. خدایا برچشم انتظاری واضطراب ما خانواده های دردمند پایانی نیست!؟ خدایا تو خود رهایی عزیزانمان را موجب شو و برچشم انتظاری ما پایانی ببخش. آمین یا رب العالیمن.
بسمه تعالي
نقدي بر كتاب در دامگه حادثه خاطرات پرويز ثابتي
با عرض سلام و تهنيت خدمت آقا امام زمان عجالله تعالي فرجهالشريف و نایب بر حقش ولی امر مسلمین جهان و مردم فهيم ايران چندي پيش پرويز ثابتي، مسئول بخش امنيت داخلي ویکی از دژخیمان سابق ساواک كه نقش اول را در به خاك و خون كشيدن جوانان ايران اسلامي به عهده داشت بعد از 33 سال همچون ماري سر از لانه برآورد و در شبكه ضد ایران صدای آمریکا (برنامه افق ( ظاهر گشت آنهم بعد از معدوم شدن اغلب همكارانش در دادگاههاي انقلاب اسلامي وي بعد از اظهار اراجيف و بيگناه جلوه دادن خود و دوستانش كتابي را كه شامل خاطراتش بود و توسط عرفان قانعيفر نوشته شده است، به نام «در دامگه حادثه» معرفی نمود، وي به صراحت در این كتاب صفحه اول را با دستخط خودش مهر نهاده است ،ومعلوم است که متن كتاب را كاملاً خوانده و قبول نموده و بدینسان راه انكاررا بسته است . وي يادآور ميشود كه بعضی پاورقيهاي را كه از منابع مختلف اخذ شده ،قبول یا رد مينمايد. نگارنده با مطالعه تاريخچه و خاطرات اغلب مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي و گروههاي اسلامي بر آن شدم كه كتاب آقای ثابتی را نیز به دقت بخواند. بعد از مطالعه جزء به جزء آن و مقايسهاش با ساير كتب خصوصاً تاريخچه سازمان مجاهدين از سال 1345 تا 1357 و تاريخچه چريكهاي فدايي از سال 41 تا 57 به مطالب بسياری برخوردم ودریاقتم كه آقاي ثابتي همانند روسها، با بیان 10 درصد ازحقایق ، 90 درصد اكاذيب را بر آن افزوده اند این گفتار قصد دارد که کثری ها?
، باري بعد از خروج ستوان احمديان و جاگيري او در اروپا،و اطمینان خاطر آقای ثابتی از این موضوع ساواك و كميته مشترك كه در اين مدت تمام توان خود را در شناسايي و تعقيب مارکسیستهای مجاهدین وتماسهایشان با نيروهاي چريك فدايي صرف کرده و اطلاعات جامعی را در رابطه با سازمانهای مزبور بدست آورده بودند آستينها را بالا ميزنند و میخواهند وارد فاز عملياتي شوند که نا خواسته در اين هنگام سرتیپ زنديپور با حمايت حسين فردوست( مسئول بازرسي شاهنشاهي كه از نفوذ خاصي در رژيم برخورداربوده) به رياست كميته مشترك ضدخرابكاري منصوب ميگردد و دست آقاي ثابتي و ياران شفيقش تا حدي از آزادی عمل كوتاه ميگردد سرتیپ زنديپور چون از روحيه تقریبا معتدلتري نسبت به سايرين برخوردار بوده خصوصاً در رابطه با مجرمين زن قايل به ارفاق بوده، رياست كميته مشترك را به عهده ميگيرد در این میان يكي از زنان ماركسيست مجاهدين خانم سيمين جريري كه به جرم نه چندان ثقيلي دستگير شده بوده با پادرمياني وي آزاد ميگردد هنگام آزادي تيمسار زنديپور مطابق تاريخچه مجاهدين آدرس محل سكونت و شماره تلفن منزل خود را در اختيار خانم فوق كه هم معلم بوده و هم دانشجو قرار ميدهد تا اگر زمانی مشگلی برایش پیش آمد به جهت رفع مشگل با او تماس بگیرد و از مساعدتش برخوردار گردد و خانم جریری هم پس از آزادي آن را در اختيار سازمان ميگذارد به اذعان بسياري از زندانيان كميته مشترك از بدو حاكميت زنديپور در زندان كميته مشترك از ميزان شكنجههاي شديد و بدرفتاريها به طور چشمگيري كاسته شده بود و جناب آقاي ثابتي و يارانش هم از این مسئله وشخص زندی پور که مسبب اصلی آن بوده بسیار ناخشنود بوده اند، سازمان ماركسيستی مجاهدين كه تازه پاگرفته براي خودي نشان دادن با در اختيار داشتن آدرس منزل سرتیپ زنديپور و مثلا ايجاد انگيزه وروحیه در ميان نيروهاي سازمان، ترور سرتیپ زنديپور را در دستور كار خود قرار ميدهد و در صفحه 630 تاريخچه مجاهدين بدان اشاره شده که سرتیپ زنديپور را هنگام خروج از منزل خود مورد هدف قرار داده و ترور مينمايند و اين درست همان چيزي بوده كه ثابتي و يارانش انتظار آن را ميكشيدند نيروهاي كميته مشترك ضدخرابكاري كه تلفيقي از نيروهاي اطلاعات شهرباني و ساواك بودند به گفته اغلب افرادي كه در كميته مشترک به سر بردهاند قبل از ترورسرتیپ زنديپور نيروهاي شهرباني نسبت به نيروهاي ساواك تا حدي متعادلتر بوده اند كه بعد از ترور سرتیپ زنديپور برخورد سختتری حتی نسبت به نیروهای ساواك در رابطه با زندانيان كميته مشترك اتخاذ مینمایند، و از این جاست که بطور فجیعی قتل عام مارکسیستهای مجاهدين و چريكهاي فدايي و هيئت موتلفه و همه گروههايي كه مشي مسلحانه با رژيم را در پيش گرفته بودند رقم ميخورد اين بار ثابتي سوار بر توسن مرگ اولين گام را برميدارد کشتار هفتتن از نيروهاي چريكهاي فدايي من جمله تئورسين آنها بيژن جزني و تني چند از نیروهای مطرح آنان و در جوار آنها مصطفي جوان خوشدل و كاظم ذوالانوار از سازمان مجاهدين كه در تپههاي اوين بدست تعدادي از نيروهاي كميته مشترك و رئيس زندان اوين سرهنگ عباس وزيري به مرحله اجرا گذاشته میشود، و اما جناب آقاي ثابتي در رابطه با ترور سرتیپ زندي پور كه به دستور غير مستقيم خودتان انجام شد ابتدا به ساكن هدف حذف رقيبتان بوده و بطور كامل در اختيار گرفتن كميته مشترك ،( میگویید چگونه ، میگویم همانگونه که غیر مستقیم تیمسار بختیار را بتوسط عوامل خود به بهانه شکار به حوالی مرز ایران کشانده و او را مورد هدف قرار میدهید،میگویید چگونه میگویم همانگونه که غیر مستقیم ستوان احمدیان وشهرام وعزتی را از زندان ساری فراری داده وصحیح و سالم به تهران میرسانید بدون آنکه خون از دماغ کسی جاری شود همانگونه که غیر مستقیم مطلع میشوید عزتی به جنوب آن هم با قطار میرود و در ایستگاه راه آهن جنوب انتظار ظهورش را کشیده و به محض پیاده شدن از قطار او را به رگبار بسته و قتل عام مینمایید، همانگونه که غیرمستقیم برای اولین بار سازمانی را با اساسنامه مذهبی مارکسیست نموده وغیرمستقیم بدست مارکسیستها، مسلمانان سازمان را قتل عام میکنید و آن را به نمایش میگذارید، همانگونه که مجاهدین خلق را غیر مستقیم مارکسیست نموده و بطرف چریکهای فدایی سوق میدهید برای آنکه آنها را رد زنی کرده و قتل عام نمایید، همانگونه که غیرمستقیم ستوان احمدیان را بعد از اتمام ماموریتش درایران صحیح و سالم آن هم از مرز گمرکی خارج نموده و به اروپا میفرستید، همانگونه که جزنی و 8 تن دیگر از همراهانش را غیر مستقیم قتل عام کرده و به خاک و خون میکشید ) ثانيا جريح نمودن نيروهاي اطلاعات شهرباني كه در كميته مشترك خدمت مينموده اند ثالثاحذف مسئولين رده بالاي چريكهاي فدايي( بيژن جزني) و دو تن از سران مجاهدين خلق رابعا تفهیم حمله متقابل به گروههای معاند در صورت حمله مجدد ، وسپس قبولاندن این موضوع به مسئولین که استرحام به معاندین با سلطنت مساوی است با مبتلا شدن به عاقبت سرتیپ زندی پور، ولي در اين ميان سوالي در اذهان متبلور ميشود كه چرا به جاي ذوالانوار و خوشدل كه از نيروهاي جذب شده به سازمان مجاهدين در وهله ثانوي بودهاند جناب مسعود رجوي كه تنها بازمانده گروه اول سازمان بود و حذف او حداقل از لحاظ روحي ضربات بيشتري ميتوانست بر پيكره مجاهدين وارد كند انتخاب نمیشود، باری اين را بايد از آقاي ثابتي پرسيد و بعد متوجه خدمات بيكران برادر آقاي رجوي گشت كه با مقرري ازقرار ماهي 1000 فرانك سوئيس منبع ارزنده آقاي ثابتي شده كه آقاي ثابتي بعلت شخصيت والايشان نام مستعار( ميرزا) را براي او انتخاب نموده وهمچنين خدماتي كه جناب مسعود رجوي در كميته مشترك ضدخرابكاري و اندرون زندان به آقاي ثابتي و يارانش اعطا میکرده است و مهمتر از همه نقشهايي كه جناب رجوي در آينده بايد براي سازمان امنيت بازي ميكرد و صدها دليل محرز ديگر كه بقول معروف عاقل را اشارتي بس، باري جناب شهرام براي رهايي از اذهان مكّدر چريكهاي فدايي كه موجبات حذف بيژن جزني و ديگر فدائيان شده از ترس آنکه مبادا به سربهاي آتشين حميد اشرف و ديگر يارانش گرفتار شود با ناديده گرفتن اخطارهای آقاي ثابتي تنها يك ماه بعد از كشتار 7 تن از نيروهاي چريك فدايي و دو تن از نيروهاي مجاهدين، در تاريخ 31 / 2/1354 دو تن از مستشاران آمريكايي به نامهاي سرهنگ شفر و سرهنگ ترنر را بتوسط نيروهاي تحت امر خود به قتل ميرساند تا مرهمي بر دل چريكهاي فدايي ویارانش نهد و هم خود را از تيغ انتقاد چریکهای فدایی كه امكان انتقام هم در آن ميتوانست موجود باشد برهاند
واما آقاي ثابتي نحوه اطلاع از موضوع را در كتاب خاطرات خود حاصل تماسي از جانب سرهنگ وزيري اعلام میکند و اين در حاليست که يكي از بازجويان كميته مشترك آقاي بهمن فرنژاد معروف به تهراني در اوايل انقلاب پس از دستگيري طي اعترافات صريح و یکی از عوامل شركت كننده در آن ماجرا پرده از راز اين ماجراي مخوف برداشته و در ادامه آقاي ثابتي آن را اين گونه توجيه میکند كه وي به اميد آزادي يا عفو آن را بيان داشته واین در حالیست که او با داشتن سوابق متعدد آن هم قتل مخالفین سلطنت وشکنجه مبارزین آن هم با اعترافات صریح خود حتی بدون اعتراف بدین موضوع هم اعدام میشد شايان ذكر است آقاي فرنژاد در دادگاه انقلاب به همراه يكي ديگر از بازجويان مفسدالارض شناخته شده و بعلت جرائم و جنايات عديده اعدام گردید، ولي جا دارد در اين جا دقتي هم به فرمايشات جناب آقاي ثابتي بنمائيم، ابتدا زندانيان با آن درجه حساسيتي كه رژيم نسبت به آنان داشته چرا در شب آنان را از زندان اوين به كميته مشترك انتقال ميدهند زيرا در شب احتمال حمله ولو يك درصد از جانب سازمانهاي مطبوعشان به جهت رهائيشان وجود داشته ثانياً زندانيان با دستبند و چشمبند و پابند و دمپايي منتقل ميشوند ضمن اينكه چند ماشين با تعداد قابل توجهي نيرو براي انتقال سران سازمانها صورت ميپذيرد ثالثاً سرعت ماشين حداقل به60 كيلومتر در ساعت بالطبع ميرسد به غير از اينكه حداقل دو محافظ در ماشين حامل زندانيان به جهت محافظت بيشتر قرار ميگيرد و ماشينهاي محافظ با اندكي فاصله از ماشين حامل زندانيان در حركت میباشد البته بغير از ساير اسكورتها كه در پس و پيش ماشين حامل زندانيان در حركت بوده اند آقاي ثابتي ادعا ميكند زندانيان در بزرگراه شاهنشاهي از ماشين بيرون پريده و قصد فرار داشته اند كه مورد هدف واقع ميگردند و هر 9 تن كشته ميشوند شايان ذكر است كه بزرگراه شاهنشاهي كه اكنون بلوار آيتالله مدرس ناميده ميشود حدود چهل سال قبل بياباني بيش نبوده و هيچ مأمني براي اختفا در آن وجود نداشته و فاصله آن با زندان اوين حداكثر 10 دقيقه ميباشد ولي آقاي ثابتي به اين مورد التفات ننموده كه در آن موقع از شب اين 9 تن براي چه امري به كميته مشترك منتقل ميشدهاند و همچنين عدهاي از اين زندانيان که چند ماهي به آزاديشان بيشتر نمانده است چه لزومی دارد كه مثلاً دست به فرار بزنند که در صورت دستگيري بعد از شكنجههاي معمول مجدداً براي خود زندان مازادي را مهیا کنند آن هم در صورت زنده ماندن ،واما چگونه میشود كه اين 9 تن در عرض حداكثر 10 دقيقه همگي تصميم به فرار ميگيرند گيريم حداقل شش تني از آنها مطيع اوامر رهبر سازمان چريكهاي فدايي بيژن جزني بودهاند آن دو تن آقايان خوشدل و ذوالانوار كه از سازمان مجاهدين بودند و هيچ سنخيتي با آقاي جزني نداشتهاند آنان چه، و چگونه ميشود كه اين 9 تن در عرض 10 دقيقه متفقالقول مهياي فرار ميشوند و در عرض همين 10 دقيقه دستبند، پابند و چشمبندهايشان را ميگشايند و از ماشين با سرعت حداقل 60 كيلومتر در ساعت با دمپايي به بيرون ميپرند و با پاي برهنه در برخورد با زمين آن هم با آن سرعت جراحتی بر آنان وارد نمیشود و يا با ماشين اسكورت هيچ كدام از آنان برخورد نمينمايند و از همه اينها مهمتر زنداني هنگامي كه طريق فرار را در پيش ميگيرد آن هم با آن همه سابقه زندان و تجربيات فراوان حداقل بايد ابتدا نقشه فرار را طراحي و بعد به معرض اجرا بگذارد و اين در حاليست كه حداقل بعنوان ريسك هم شده 10 درصد اميد فرار را داشته باشد كه آن هم با آن سيستم فوقالعاده امنيتي كه براي سران سازمانها در نظر گرفته ميشده غيرقابل انجام بوده آن هم با دستبند چشمبند پابند و زيدهترين اسكورتها حال از اينها كه بگذريم حداقل فقط يك درصد اميد فرار وجود داشته باشد گيريم تمام ناشدنيها به گفته آقاي ثابتي شدني در نيمه شب زخمي با پاي برهنه در آن بيابان با آن همه اسكورت، زندانيان بدنبال چه بودهاند. 1) يافتن دفينههاي شاهنشاهي 2) يافتن نقشه گريز از دست آن همه نيروي محافظ، كه آنان را اسكورت میکرده اند و كندن زمين هم نياز به آلات و وسايل و همچنین لازمه وقت كافي ميباشد كه در اختيار زندانيان فراري موجودنبوده، و باز فرض محال را بر آن ميگيريم كه آنان پا به فرار نهادهاند چگونه ميشود مامورين به جهت دستگيري زندانيان وارد عمل نميشوند آن هم زندانياني كه از اهميت فوقالعاده برخوردار بودهاند و براحتي با نواختن چراغهاي ماشين بطور نور بالا قابل رويت بودهاند مامورين اسكورت يك ساعت بعد از فرار كه وارد معركه نميشوند واي عجب كه گلولهها تماماً زندانيان را از پاي در ميآورد و حتي دست بر قضا به پاي يكي از آنان هم اصابت نميكند و جالبتر از همه زندانيان هنگام فرار از نيروهاي محافظ خود با كمال احترامات خداحافظي هم ميكنند و در حين خداحافظي گلولهها از طرف نيروهاي محافظ به سر و سينه آنان اصابت ميكند زيرا مطابق نظريه پزشكي قانوني همه گلولهها از روبرو به زندانيان اصابت نموده است و متاسفانه در آن بيابان، كوه يا صخرهاي هم وجود نداشته كه آقاي ثابتي يا سرهنگ وزيري بتوانند مدعي شوند گلولهها كمانه کرده اند آن هم تمامي گلولهها. ضمناً آقاي ثابتي براي تبرئه خود در ص256 اعلام مي دارد كه متهم تا زمانيكه به دادگاه نرفته مربوط به بخش ما ميشد ولي هنگاميكه به دادگاه ميرفت و محكوم ميگرديد از عهده ما خارج گشته و به زندان منتقل میگردید و آن هم زير نظر بخش چهارم ساواك بود و سرهنگ عباس وزيري مسئولش بود اگر اين گونه باشد كه ميفرمائيد پس چگونه در ادامه فرمايشات خود اعلام مي داريد سرهنگ وزيري موضوع فرار زندانيان و كشته شدن آنها را به من اطلاع داد و صبح مطابق سلسله مراتب موضوع فوق به سمع و نظر بنده رسيد اگر موضوع فوق به شما ارتباطی نداشته چه لزومي داشته كه سرهنگ وزيري موضوع فوقالذكر را در نيمهشب به اطلاع شما برساند مگر شما مافوق او بودهايد اگر ميگوئيد همكار هم بودهايم چرا اين مطلب را در نيمهشب به ساير مسئولين ساواك خبر نميدهد شما از اينكه ميگوئيد سرهنگ وزيري نيمهشب موضوع كشتار را به من اطلاع داد دروغ نمي گوئيد اطلاع داده ولي براي اطمينان خاطر كه آقاي ثابتي از طريق جناب نصيري به محضر اعليحضرت برسانيد كه اوامر انجام شد، و مطلب بسيار مضحك اينجاست كه آقاي ثابتي اعلام ميكند در همين صفحه كه يكي از سربازان هم تير خورده و زخمي میشود گويي زندانيان در عرض آن دقيقه براي خود اسلحه هم ساخته بودند و در ادامه جناب آقاي ثابتي در صفحه 259 بر تطهیر خود اعلام میدارد كه قرار بود پنجاه و چند نفر اعدام شوند كه من از طريق هويدا اقدام كردم و گفتم همه آنها شايسته مرگ نيستند. كميسيوني بدستور شاه تشکیل شد كه پروندهها را بازبيني کنند در اين تجديد نظر بيست و چند نفر با يك درجه تخفيف به حبس ابد محكوم شدند الاّ زني بيست و چند ساله كه تنها در عملياتی علامت دهنده خروج سوژه بوده و هيچ كس را نه كشته نه در بمبگذاري ها شركت كرده كه موجب مرگ كسي شود و ضمناً اعدام زني جوان با داشتن فرزند در اذهان عمومي اثر سويي ميگذارد و شاه فرمودند خير ما گفتيم مابين زن و مرد نبايد فرقی قايل شويم حكم اجرا شود و خانم فوق( منيژه اشرفزاده كرماني) با داشتن فرزند براي آن كه شاهنشاه آقاي ثابتي اعلام كند مابين زن و مرد فرقي قايل نيستيم او را در سن بیست و چند سالکی به جوخه مرگ می سپارد، باری احترام و تکریم به حقوق زن آن هم با سربهای آتشین و بی مادر گذاشتن کودکی خرد سال، سپس جناب آقاي ثابتي در ص640 اعلام ميدارد شاه بسيار عاطفي و بخشنده بود و مسئولين كشور ما قصيالقلب ميباشند والله انسان در فرمایشات آقای ثابتی متحیر می ماند که دم خروس را قبول کند یا قسم حضرت عباس را، ضمنا جناب آقاي ثابتي لطفاً از افرادي همچون حنيفنژاد و سعيد محسن وبدیع زادگان وامثالهم داد سخن سر ندهید زیرا آنان در جايگاهي نیستند كه پاسخ اتهامات نارواي شما را بدهند و اموات را آلوده اتهامات بي اساس خود نفرمائيد مثلاً در ص274 اعلام میدارید كه اينان در سال 1350 ميخواستند آب آشاميدني مردم را آلوده كنند كه اين امر موجب مرگ هزاران نفر شود آخر چگونه ميشود اينهایی که با تحصيلات عاليه از بهترين دانشگاهها فارغ التحصیل شده و در حالیکه میتوانستند براي خود زندگي كاملاً مرفهاي آماده كنند سلاح بدست میگیرند و براي دفاع از حقوق اين ملت بيچاره از جان خويش ميگذرند بعد سم در آب آشاميدني مردم ميريزند كه موجب مرگ هزاران تن از مردم بیگناه شوند كه چه بشود با كشتار هموطنانشان ساواك را بدنام كنند آيا ساواك در نزد مردم ستمديده ايران آبرويي هم داشته كه اينان در صدد بي آبرويي آن برآیند آن هم با كشتار مردمي كه بخاطر آنان دست از جان خويش شسته اند . جناب آقاي ثابتي چرا مرگ كودكان خردسال شايگان را به گردن حميد اشرف مياندازيد. در ص 250 اعلام كردهايد كه از هر 6 خانهاي كه شناسايي ميكرديم به 5 خانه حمله كرده و يك خانه را براي ردزدني و شناسايي بيشتر نگه ميداشتيم چگونه ميشود شما خانه تيمي چريكهاي فدايي در تهران نو را حداقل يك ماه تحت نظر داشته باشيد ولي اين دو كودك معصوم را نديده باشيد. خير به يقين ديدهايد ولي با دوستان خود محاسبه نمودهايد حمله ميكنيم كشته شدند ميگوييم چريكها كشتهاند اگر هم زنده ماندند حداكثر سوء استفاده تبليغاتي را از آنها مينماییم و بعد از حمله هنگاميكه حميد اشرف با تهور و جسارت خطوط محاصرتان را به خاك و خون كشيده و ميگريزد و از داغی كه بر دلتان می نهد براي تسكينش ،حميد اشرف را قاتل كودكان معصوم معرفي مي كنيد حمید اشرف مطابق اظهار همرزمان خود حتي بر سر قرارهاي لو رفته حاضر ميشده و جان خود را به سربهاي آتشين ميسپرده كه ديگر همرزمانش را نجات دهد بعد خود دو كودك خردسال كه اصلاً نميدانند تشكيلات چيست و به هر جا كه ميخواستند بروند با چشمان بسته به جهت حفاظت كامل منتقل ميشدند آنان را به قتل ميرساند، حميد اشرف چون پدر اين كودكان آنان را رها نموده بود و مادرشان ( خانم سعیدی ) همرزم وي در زندان به سر ميبرد از دلش نميآيد آنان را به پرورشگاه بسپارد وبا آن همه مشقت و مسئولیت که در سازمان مطبوعش داشته هم برايشان پدر ميشود و هم مادر بعد شما مدعي ميشويد حمید اشرف آنان را كشته است.و در مقابل اين دد منشي و جنايت فراموش نا شدنی شما، در تاریخ19 /11 /1360 مركزيت سازمان منافقين در منطقه زعفرانيه تهران هنگاميكه مورد شناسايي نيروهاي امنيتي كشورمان قرار ميگيرد مطابق عرف امنيتي مدتي تحت كنترل قرار گرفته و بعد از بررسي هاي بعمل آمده ابتدا خانه مورد نظر كاملا محاصره سپس به ساكنين آن اعلام ميگردد كه بدون در گيري خود را تسليم نمايند ودر اين حين تير اندازي از سوي ساكنين خانه بسوي مامورين آغاز ميگردد و نيروهاي امنيتي كشورمان هم به آتش آنها پاسخ متقابل ميدهند بعد از مدتي درگيري مامورين امنيتي به جهت تصرف خانه مد نظر وارد عمل ميشوند در اين حين يكي از نيروهاي امنيتي کشورمان براي خارج نمودن كودكي كه درمیان تبادل آتش به جا مانده است، بتوسط يكي از نیروهای منافقين مورد هدف قرار گرفته و به شهادت ميرسد و يكي دیگر از نيروها امنيتي كشورمان موفق ميشود آن كودك را از صحنه در گيري صحیح و سالم خارج نمايد و مسئولین کشورمان آن كودك را از طرف سازمان صليب سرخ صحيح و سالم به پدرش تحويل ميدهند،و اما پدراین كودك كيست مسعود رجوي اسوه خيانت و وطن فروشي، كه به اعتراف خود همانگونه كه بارها در رسانه ها مشاهده كرده ايد و فيلم فوق هم بتوسط استخبارات بعثي ها بطور كاملا غير محسوس فيلم برداري شده بعد از سر نگوني حكومت بعث بدست عوامل امنيتي ما میافتد ،در قطعه اي از فيلم خيانتش به صراحت اعلام ميدارد كه ديروز تعداد 200 بمب در مناطق مختلف كشور منفجر نموده ایم كه باعث نا امني شديدي شده است، باری در همين ترورها و بمب گذاريها هزاران نفر از مردم بيگناه کشورمان كشته و مجروح میگردند كه از اقوام و آشنايان و يا حتي خانواده هاي مامورين امنيتي كشورمان بوده اند حال بفر ماييد شجاعت ،عطو فت ، و جوانمردي در نيروهاي امنيتي ماست يا در نيروهاي ساواك و كميته مشترك شما که از آن با افتخار منظومه ها می سرایید و حکایت ها سر میدهید
ولي در ادامه ماجرا چرا جناب شهرام در فاصله خروج ستوان احمديان تا به سرانجام عملياتهای فوق كشته نميشود ابتدائاً جناب آقاي ثابتي نياز مبرم به ماركسيست نمودن اعضاي سازمان و گستره فسادهاي اخلاقي نيروهاي سازمان به جهت بی اعتبار نمودن آن و ايجاد درگيري درون گروهي و اخذ انگيزه مقاومت و مهمتر از همه شناسايي كليه خانههاي تيمي كه به توسط رد زنی تقي شهرام انجام ميشده را داشته و همچنين شناسايي نيروهاي چريك فدايي كه در ليست حذف ساواك قرار داشتهاند، و آقاي ثابتي آن را با زيركي خاص ميخواهد با شنود تلفني به سمع و نظر خواننده برساند و سال 1355 مصادف ميشود با كشتار و دستگيري دو گروه مذكور آن هم با طراحي آقاي ثابتي و نقش آفريني جناب سيروس نهاوندي، اميرحسين احمديان، و حمال الحطبي همانند محمدتقي شهرام و شايان ذكر است كه جناب تقي شهرام با ترورهاي درون گروهي دست آقاي ثابتي و يارانش را تا بدان حد ميگشايد كه بعد از آن هر مخالفي از سازمانها كه وجودش براي ساواك مضر بوده از سر راه خود برميدارد و آن را حاصل تسويه درون گروهي سازمانها اعلام ميدارد آن هم با عنايت به اعترافات وحيد افراخته و اجساد مقتولين كه با دستور مستقيم تقي شهرام بعلت عدم تغيير ايدئولوژي به شهادت رسيده اند ابتدا در رابطه با شهادت شهدايي همچون شريف واقفي و صمديه لباف و محمد یقینی و…… نبايد تيغ اتهام را تنها به سوي شهرام نشانه گرفت بلكه تمامي كساني كه وي را با شناخت قبلي از روحياتش به رهبري سازمان برميگزينند و بجاي ايستادگي در مقابل تغيير مواضع او، حال با سكوت يا همراهي، وي را ياري میکنند در انجام کلیه اين جرائم و خيانتها شريك ميباشند زيرا اگر اعضاي سازمان مجاهدين در مقابل نظرات وي برخوردهاي قاطعي از خود ارائه مينمودند وي با اتكا به افرادي همچون بهرام آرام يا وحيد افراخته يقيناً نميتوانست مرام ماركسيستي را در سازمان مجاهدين ابقاء نمايد و اهداف جناب ثابتي و يارانش را جامه عمل بپوشاند هر چند هم هواداران آقاي شهرام وي را مخالف رژيم سلطنت معرفي نمايند ولی اگر به تاريخچه سازمان مجاهدين در زمان حكمراني آقاي شهرام نظري بيافكنيم خواهيم ديد كه تمامي عملكردهاي او و متابعتهاي هم فكرانش تماماً آب در آسياب دشمن ريختن بوده الا ترور دو مستشار آمريكايي (ترنر و شفر) كه آن هم براي رهايي از اتهام نفوذي بودن و در امان ماندن از تيغ نيروهاي چريك فدايي كه با ترور سرتيپ زنديپور موجبات مرگ رهبرشان بيژن جزني به همراه شش تن ديگر از نيروهاي كارآمد شان و دو تن از مجاهدين خلق، را رقم زده بودانجام میدهد
فرجام
ولي نكات مهمي كه در كتاب خاطرات آقاي ثابتي به چشم ميخورد وي ابتدا به ساكن سعي در تطهير و قباحتزدايي از عملكردهاي خود و يار شفيقش جناب هويدا را دارد كه بوضوح ميتوان آن را مشاهده نمود و همچنين اظهار بياطلاعي از شكنجههاي كميته مشترك و امنيت داخلي ساواك كه شخص آقاي ثابتي سكّاندار آن بوده است آقاي ثابتي در قسمتي از كتاب خاطراتش اعلام ميدارد كه در بحث مديريت با نخستوزير وقت به جناب آموزگار توصيه نمودم كه يك مدير كارآمد بايد بطور مدام با افراد تحت مديريتش در تماس بوده و از عملكردهاي آنان مطلع باشد ولي چگونه خود با نيروهاي تحت امرش در كميته مشترك ضدخرابكاري اعم از عضدي، رسولي، حسيني، و ديگران در تماس نبوده و از نحوههاي اخذ اعتراف از متهمين سوالي نمينموده و از طروق اخذ اعتراف از متهمين اظهار بياطلاعي مينمايد يعني صدها نفر از افرادي كه در همان كميته مذكور بطرز وحشيانهاي شكنجه شدهاند و هم اكنون هم در قيد حيات ميباشند و حاضر به اداي شهادت در هر محكمهاي آن هم با وجود آثار باقي مانده از شكنجه بعد از سالیان سال همگي به دروغ دم ميزنند و صديق يكتا در اين ميان آقاي ثابتي و همكارانشان ميباشند. آقای ثابتی در ص 266 و267 کتاب خاطرات خود در رابطه با فرار ساختگی سیروس نهاوندی می فرماید به پیشنهاد خودش (سیروس نهاوندی) برای بهتر جا افتادن مسئله نفوذش ابتدا او را با کابل شکنجه کردیم تا آثار آن در بدنش باقی بماند سپس او را به بهانه درمان به بیمارستان منتقل کرده ودر حضور پزشک برای آنکه به عصب های دستش آسیب جدی نرسد تیری بدستش زدیم و او را فراری دادیم .خوب ،اگر شکنجه ( شلاق زدن با سیم کابل) به قول خود تان در ساواک یا کمیته مشترک وجود نداشته چگونه این موضوع پیشنهادی از طرف آقای نهاوندی را قبول کرده و بر آن مهر تایید زده اید، پس حتما صدها بار قبل از آن متهمین دیگری راهم با کابل تا سر حد مرگ شکنجه کرده و برای درمان جزیی به بیمارستان روانه نموده اید،که اطمینان دارید، چون انجام این عمل امری است رایج، پس قبولش هم برای خاص و عام امری معقول است چرا برای نفوذ هر چه بهتر جناب نهاوندی، انگشتان وی را قطع نکردید زیرا عمل فوق شکنجه ای مرسوم نبوده است ، جناب آقاي ثابتي چگونه ميشود كه از نيروهاي نفوذي خود در كيسهاي مختلف با افتخار منظومهها ميسراييد و بوضوح از خائنين همانند عباسعلي شهرياري در رابطه با ترور تيمسار تيمور بختيار، شاهمراد دلفاني که با نفوذ خود در سازمان مجاهدين موجبات انهدام 80 درصد از پيكره سازمان مجاهدين در سال1350 را موجب گرديد و سيروس نهاوندي در نفوذ به حزب توده به وضوح نام میبرید ولي نامي از ستوان احمديان كه استارت انهدام نيروهاي ماركسيست مجاهدين وچريكهاي فدايي را نواخته سخني به ميان نميآوريد گويا بعد از حدود چهل سال هنوز هم از به زبان آوردن نام اميرحسين احمديان در كتاب خاطراتتان هراس داريد، باري پيروزيهاي آقاي ثابتي در اين نفوذ، ناخواسته موجبات مرگ سه مستشار آمريكايي در ايران را رقم زده است و با اذعان به آن در دادگاههاي فدرال محل اقامتش تحت تعقيب قرار میگیرد زيرا افراد فوق با سلاحهايي كه آقاي ثابتي آنان را در اختيار تقي شهرام قرار داده به قتل رسيدهاند چگونه ميشود آقاي ثابتي نام يكايك افراد وابسته به سلطنت و معاندين را با ذكر سوابقشان كه آميخته به راست و دروغ ميباشد مورد به مورد به ياد ميآورد ولي در ذكر نام حسين عزتي كه با محمدتقي شهرام با طرحي از پيشتعيين شده بتوسط افسر مطبوعش آقاي احمديان ميگريزد نه يك بار بلكه سه بار دچار اشتباه ميشود و سعي وافري دارد كه محمدرضا سعادتي را به جاي حسين عزتي بگنجاند تا جايي كه عموم اذهان و آگاهان به امور واقفند سعادتي حتي دقيقهاي در زندان ساري بازداشت نبوده كه آقاي ثابتي بخواهد ادعا نمايد به سهو عزتي را سعادتي اعلام نموده گوئيا آقاي ثابتي از علامت سوالي در اذهان وحشت دارد كه حسين عزتي بعلت نقشي كه در عمليات فريب آقاي ثابتي نداشته 24 ساعت بعد از فرار در يكي از ايستگاههاي راهآهن جنوب به ناگاه مورد حمله همكاران آقاي ثابتي قرار گرفته و كشته ميشود و اين در حاليست كه ستوان احمديان پس از به انجام رساندن ماموريت محوله در داخل كشور به سلامت بعد از مدتها راهي خارج از كشور ميشود آن هم اين بار براي ارسال اطلاعات دست اول خارج از كشور، به خدمت جناب آقای ثابتی و یارانش که خواهان کنترل کیس خارج از کشور نیز میباشند البته با هنرمندی هنرپیشه محبوبشان جناب آقای احمدیان
جناب آقاي ثابتي چگونه ترور تيمسار تيمور بختيار را آن هم در عراق با حفاظت كاملي كه استخبارات از او مي نمود با موفقيت به مرحله انجام ميرسانيد و آن را با افتخار در تلويزيون به نمايش ميگذاريد ولي از حذف آقاي احمديان كه در خارج از كشور بدون داشتن محافظ به سر میبرد عاجز ميگرديد وي كه موجب فرار شهرام و عزتي و ربودن تسليحات زندان گرديده و با آن برادران امريكايي شما را به قتل رسانده است، نكند حقوق بشري كه بتوسط برادران آمريكايي شما اداره ميشده از اين امر ملول ميگشته، اگر اين گونه بود كه بايد در رابطه با تيمور بختيار از شما بيشتر دلخور ميشدند . جناب آقاي ثابتي چرا از معشوقه اعليحضرت خود خانم گيلدا آزاد به وضوح و كامل صحبت نميفرمائيد و ارتباط شاهنشاه خود با خانم گيلدا را حاصل شايعه پراكني او و اقوامش بيان ميداريد و اعلام ميكنيد از مراسم نامزدي خانم گيلدا آزاد با نامزدش در يكي از كابارهها عكس گرفته در مجلهها چاپ كرديم و شايعه فروكش شد و تمام. چرا ادامه آن را نمي گوئيد در ديدار هفتگي كه با خانم شهبانو داشتيد براي مقبولیت در نزد شهبانو حكم قتل هووي شهبانو را از او دريافت نموده و بتوسط عوامل خود او را بقتل می رسانید. جناب آقاي ثابتي خوب است مقداري هم انتقاد از خود كنيد حتي شده يك خط مثلاً سرقت بودجه سري ساواك كه صدها ميليون تومان بوده که آن را در بحبوحه انقلاب به سرعت تا مسئولين امر متوجه شوند آن را از كشور خارج کردید نكند شما هم همانند مهره دستنشاندهتان آقاي شهرام تنها عيبتان پيچيدگي جهان مادي و سادگي ذهن شماست. که به در خواست شهید شریف واقفی در انتقاد از خود بیان کرده بود، ضمنا چگونه میشود جناب محمد تقی شهرام یا به علت همدست بودن با شیطان لعین ویا اقبال شامخ
تئوریسین ماركسيستهاي مجاهدین به هيچ عنوان ، درهيچ يك از حملات ساواك و كميته مشترك مورد هدف قرار نميگيرد ولی زبدهترين نيروهاي مبارز با رژيم اعم از شهيدسيدعلي اندرزگو بعد از آن همه تعقيب و گريز بدست نيروهاي ساواك و كميته مشترك به شهادت ميرسد یا حميد اشرف از نيروهاي سرآمد چريكهاي فدايي كه جناب ثابتي در كتاب خاطراتش ،خود به تهوّر و جسارت وي در برخورد با نيروهاي زبده عمليات كميته مشترك معترف گردیده دست آخر در يكي از خانههاي تيمي چريكهاي فدايي در درگيري كشته ميشود و نمونههاي بسياري همانند احمد زيبرم، بهرام آرام و … كه هم از لحاظ تاكتيكهاي عملياتي و هم از لحاظ رعايت اصول و موازين حفاظتي بسيار سرآمدتر از تقي شهرام و ستوان احمديان بودهاند به طوري كه حتي قابل قياس هم نميباشند، يكي پس از ديگري در درگيريها كشته ميشوند ولي هنرپيشه اين ماجرا و سردسته سياهي لشكر هر دو جان بدرميبرند باري تنها پاسخ آقاي ثابتي در محكمهاي بنام وجدان موجود میباشد كه آن هم دراووهم پالكيهايش هيچگاه مشهود نبوده و نمیباشد ، چرا آقاي ثابتي نامي از جناب احمديان به ميان نميآورد زيرا با كشيدن نخ ماجرا قرقره آن نيز که خود جنابش باشد به ميان ميآيد، واما چرا آقاي ستوان احمديان كه همانند شهرام نه فرمان قتل كسي را صادر نموده و نه بقول مدعیان بزهاي مرتكب شده است و اگر حساب به تقبل تغيير ايدئولوژي باشد هستند كساني از همان طيف همانند لطفالله ميثمي، كه در داخل كشور به سر ميبرند و كسي هم كاري به كارشان ندارد ولي جناب احمديان بعد از انقلاب همگمنام در خارج از كشور به سر ميبرد، و اما جناب ثابتي در كتاب خاطرات خود تلاش بسيار وافري به خرج داده تا با وارد نمودن اتهامات سخيف به شهداي انقلاب و مسئولين نظام و حتي معاندين با رژيم طاغوت در هر طيف و گروهي، خود و هممرامانش را مورد استحاله قرار دهد ابتدائاً بايد خدمت آقاي ثابتي عرض نمايم در مصاحبهاي كه با( شبكه پرشين، ( voa انجام داده و ميليونها نفر شاهد آن بودهاند و در كتاب خاطراتش هم بدان اشاره نموده، دستگيري آقاي اميرهوشنگ دولّو در كشور سوئيس بجرم قاچاق مواد مخدربوده، ولي آقاي ثابتي از نحوه آزادي شخص فوق سخني به ميان نميآورد كه با استفاده از مصونيت سياسي به توسط اعليحضرتش در كمال بهت و حيرت دولت سوئيس شفاعت میشود و به ايران باز میگردد و روز نامه های اروپایی هم در آن مقطع در این باره حکایتها می سرایند زيرا بقول آقاي ثابتي و خاص و عام منزل آقاي دولّو يكي از اماكني بوده كه در آنجا پُستهاي مملكتي به مراجعين تحت شرايطي اعطا ميگرديده و جناب دولّوهم اين پُستهاي مملكتي را از خزانه پدرش به اشخاص حواله نميكرده بلكه با درخواست از اعليحضرت جناب آقای ثابتي و اجابت شخص اوبه ملتمسین حواله می نموده و درمقابل آقاي دولّو هم با مخدّرات همايوني و قوّادي به همراه ديگر همرزمانش اعم از اسدالله اعلم و سپهبد ايادي، خدمت اعلیحضرت جناب آقای ثابتی عرض ارادت مینموده است والاّ بقول حافظ شيرازي( با كافران چه كارت گر بت نميپرستي) حال جناب آقای ثابتی دکتر علی شریعتی را معتاد به مواد مخدر معرفی مینماید باری جناب ثابتی درست میفرمایند زیرا اعلیحضرتش هر گاه میخواسته به شیرکش خانه آقای دولو قدم رنجه فرماید از ترس ملکه مادر، خودش را شریعتی معرفی مینموده است، و پرسش ديگر اين است كه چرا آقا ثابتي بعنوان مسئول امنيتي آگاه از امور در كتاب خاطراتش از فريدون جوادي معشوقه شهبانو كه او را به عنوان حربهاي در مقابل عياشيهاي شوهرش در اختيار داشته قلم فرسايي نمينمايد كه تمام دربار و حتي نيروهاي گارد سلطنتي از آن آگاه ميباشند وحتي براي خروج آقاي جوادي از كشور در بحبوحه انقلاب که مبادا گزندی بدورسد و خاطر شهبانو را مکدر نماید صدها ميليون تومان هزينه مينمايد اين ادعاي بنده نيست اظهارات آقاي علي شهبازي محافظ مخصوص شاه در كتاب خاطراتش ميباشد و يا رفيق شفيق شهبانو خانم ليلي اميرارجمند كه زبان اعتراض خانواده سلطنت را كه خود افسدالفاسدين بودهاند را در قبال اعمال شنيع و خلاف اخلاق او بازکرده بود نكند علت عدم نقد از جناب شهبانو اميد مجدد آقاي ثابتي به حضرات ميباشد كه اين بار او را به رياست ساواك برگزينند و اين اوهام باعث گرديده كه آقاي ثابتي در رابطه با خانواده سلطنت كه خود آلبومي كامل از فساد ميباشند دم فرو دهد واگر در این میان صحبتی از والاحضرت جناب ثابتی خانم اشرف نمیشود چون خود یک تنه بقول معروف هفت خط فسق و فجور بوده وبه قول حکما در محکمه ای که حقایق آشکار است حاجتی به دلایل نیست، خوب است جناب آقاي ثابتي كمي هم از هنرمنديهاي خود كه با دستور رياست كل شهرباني وقت سپهبد جعفر قلي صدري هنگامي كه تلفن آقاي ثابتي به توسط مخابرات شهرباني کنترل میشود ودر آن آقاي ثابتي از افراد متمول كه داراي ضعفهايي بودهاند فرشهاي گرانبها و ملك و املاك طلب مينموده و عين نوار بتوسط شخص رياست شهرباني به سمع و نظر اعليحضرتش ميرسد و او نيز از سرلشكر فردوست ميخواهد كه جناب ثابتي را كمي تفهيم نمايد صحبتی به میان نمی آورد ، آقاي ثابتي در كتاب خود هر آن كس كه برخلاف نظراتش نظري داده خواه موافق رژيم سلطنت خواه معاند، با انواع تهمتها سعي نموده در ذهن خواننده تخريب نمايد واما در مظان اتهامات ناروا قرار دادن مخالفين سلطنت مرام مورثي اينان ميباشد ولي علّت اتهامات به موافقين سلطنت، ابتدا به ساكن چون مخالف نظرات و عملكردهاي وي بودهاند، و در ثاني اين تفكر را در ذهن خواننده عوام ايجادکند كه وی نه تنها از مخالفين بلكه از موافقين سلطنت نيز انتقاد كرده و همه را نقد نموده است در حاليكه تنها موضوعي كه در اين كتاب يافت نميشود انتقادی منصفانه است و آن هم در انتقاد از خود و خودييهاي مخالف ،آقاي ثابتي براي قبولاندن اتهامات ناروا به مخالفان سلطنت در اذهان عوام متبحر ميباشد و ساليان سال دورههاي مختلفي در اين باب را در اسرائيل، انگليس و آمريكا گذرانده است. و یدی بی همتا در این مسائل دارد
جناب آقاي ثابتي در ص173 براي تخريب شخصيت عدهاي از مذهبيون، مجاهدين و كمونيستها در اوج وقاحت و بيشرمي اعلام ميكند كه عدهاي از زنان بدكاره و روسپي را استخدام ميكرديم و به سراغ سوژهها ميفرستاديم بعد از آنها عكس و فيلم تهيه ميكرديم جناب آقاي ثابتي ابتدائاً خدمت شريفتان عرض کنم كه اگر حتی نقطه ای خاكستري در رابطه با اين موضوعات حداقل از مسئولين كشورما موجود بود مطمئنا به همراه همان بودجه سري ساواك كه به در برديد يا بهتر بگويم دزديديد در حين خروج از كشور آنها را با خود برده و تاكنون صدها بار از رسانههاي برادران آمريكايي، اسرائيلي، انگليسي و صدها رسانه ديگر به نمايش ميگذاشتيد ثانياً اقرار العقلاء علي انفسهم نافذٌ، ثالثاً بقول خودتان كه ليسانس حقوق ميباشيد اقرار در رابطه با شخص مُقر نافذ است نه غير، آقاياني كه به آنها اين اتهامات سخيف را وارد كردهايد هيچ كدام اعتراف به اين امر نكرده اند و شما هم نتوانسته اید مدرکی در این رابطه ارايه بدهيد که اتهامات وارده را اثبات کند ولي شما به شغل شريف خود و انصار سلطنت اعم از اعلم، ايّادي، دولّو و … اعتراف نمودهايد. بنده از همين جا شغل شريف قوّادي را به شما و خانواده محترمتان تبريك و تهنيت عرض مينمايم كه غير از قتل، شكنجه، ترور،…… نان غوّادي را هم بر سر سفره بهاييزادههاي عزيز خود مينهادید،و اما جناب آقای ثابتی شما هر اتهامی که دلتان خواست میتوانید به بنده حواله کنید حتی تا جایی که بگویید وی اسماعیل رایین( نویسنده ساواک) سازمانهای امنیتی ایران است ولی تنها دلیل محکمه پسندی که نه برای شما بلکه برای خوانندگان گرامی می توانم بیاورم این است که اگر بنده رایین ثانی بودم هیچ گاه از حمید اشرف که نه از اقوام بنده می باشد ونه از آشنایان بنده ونه در طول عمر خود حتی یکبار او را دیده ام و هیچ مراوده ای هم با هیچ یک از اعضای خانواده او نداشته ام و با عنایت به اینکه او یک کمونیست بود و بنده یک بچه مسلمان دیگر در مقابل شما نمی ایستادم، و در رابطه با قتل دو کودک شایگان با استناد به براهین موجود، برائت او را به هم فکرانش واگذار می کردم حال ملت عزيز ايران خود ببيند رژيم سلطنتي كه يكي از اركان بقاي آن قوّادي بوده و مسئول امنيت داخلي آن مفتخر به قوّادي است،آیا میتوان حتی از شرم نام آن نظام سلطنت را بر زبان آورد، هموطنان ایرانیم که همواره شهره به تعصب ، شرافت، و حمیت بوده اید خود بفرماييد آيا ميشود يك فرد قوّاد را در رديف هستيها شمرد تا چه رسد به اراجيف او،.جناب آقای ثابتی به جهت تنویر اذهان شما و هم فکرانتان باید عرض نمایم که بنده کارگری بیش نیستم آن هم دارای شغلی آزاد، وتا بدین ساعت هم در هیچ یک از ارگانها ،سازمانها،و نهاد های دولتی مشغول کار نبوده ام و ریالی از دولت بعلت عدم دارا بودن شغل دولتی دریافت ننموده ام وهر زمان هم هر یک از، هم میهنان عزیزم علاقمند باشند با کمال افتخار صحت و سقم ادعایم را خدمت شریفشان با مدارک محکمه پسند ارایه می نمایم، ضمنا جناب آقای ثابتی پدر بزرگ بنده زارعی بیش نبوده که بنده را هم همانند دیگران با تهمتهای بی اساس ملاک زاده ای معرفی کرده و اعلام دارید در اصلاحات ارضی پدربزرگش یاغی شد وبعلت یاغی گری اعدام گردید و این فرد در حال تخلیه عقده اجدادش نسبت به اعلیحضرت میباشد باری هر کس که نسبت به اعلیحضرت و انصارش افشاگری نمود یا زنا کار است،یا آدمکش است ویا قسی القلب، و راهنمایی های فوق را هم از آن جهت خدمت شما و سایر هم پالکی هایتان عرض کردم تا تیغ اتهامات بیکران خود را به جوانب دیگری گسیل دارید .
وجالب اينجاست هنگامي كه به انتهاي كتاب رسيدم نكتهاي توجهام را جلب نمود و آن تعداد صفحات كتاب خاطرات آقاي ثابتي بود كه دقيقا عدد 666 را نشان ميداد كه منطبق با اصل ژنتيكي صاحب خاطرات بود ضمنا آقای ثابتی چه نیکو میشد نامی برای کتاب خاطرات خود انتخاب مینمودید که با مضمون آن وصاحبش هم همخوانی داشته باشد مثلا ( در دامگه شیطان) حال جناب آقاي ثابتي اين شما و آن هم خانوادههاي سه مستشار آمريكايي آقايان (هاوكينز، ترنر و شفر) و آن هم دادگاههاي فدرال كشور مطبوعتان اميدوارم بتوانيد جوابي براي قتل اين سه برادرتان كه با سلاحهايي كه جنابعالي در اختيار هنرپيشه معروفتان ستوان اميرحسين احمديان قرار داده و او نيز با قراردادن آن در اختيار محمدتقي شهرام موجب قتل آنان گردیده پيدا نمائيد، ضمناً در پايان درخواستي كه از جنابعالي و افرادي نظير شما دارم اين است كه شما و ديگر همفكرانتان كه در خارج از ايران به سر ميبريد و تابعيت كشور ديگري را يدك ميكشيد لطفاً در رابطه با كشور مردم ايران اظهار نظر نفرمائيد زيرا امورات هر كشور مربوط به مردم آن كشورميباشد نه افراد اجنبي كه فقط به زبان فارسي تكلم مينمايند، به اميد موفقيت ايران عزيزمان موید باشید.
((فريب اطلاعاتي راستين مبتني بر دروغ نيست بلكه شالوده آن واقعيتهاي دستچين شده ميباشد)) والسلام
چون شیر شود عدو چه پنهان چه نهفت ( ) با شیر به شمشیر سخن باید گفت
با كمال احترامات رضا خلخالی
منابع ماخذ
1 کتاب تاریخچه مجاهدین خلق از پیدایش تا فرجام
2 کتاب تاریخچه چریکهای فدایی از سال41 تا 57
3 کتاب در دامگه حادثه
4 کتاب خاطرات علی شهبازی (محافظ مخصوص شاه)
5 اغلب کتب ، اسناد ، خاطرات و مقالات مستند مبارزین
وافراد مربوط با گروههای معاند با سلطنت با مشی مسلحانه
6فایل های صوتی حمید اشرف و تقی شهرام
7 خاطرات لطف الله میثمی
8خاطرات حسین فردوست(مسئول سازمان بازرسی شاهنشاهی)