گردهمآئی در ویلپنت پاریس و سخنرانی مریم رجوی، علیرغم هزینه ای که صرف برگزاریش شد، ظاهرا بهره چندانی برای سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن نداشته که هیچ، مایه آبروریزی و نشان دادن ورشکستی این گروه و البته پیامدهای دیگری نیز شده است. هر سال که میگذرد هزینه برگزاری این نوع اجتماعات و بخصوص گردآوری سیاهی لشکر برای شرکت و خیل بازنشستگان برای سخنرانی در آن بیشتر میشود. آوردن افراد غیر ایرانی که کاملا در میان جمعیت تابلو هستند نشان میدهد که نیاز به آوردن سیاهی لشکر برای چنین جلساتی چقدر برای سازمان حیاتی شده است. واقعا آوردن نفرات به پاریس به بهانه مسافرت تفریحی برای چندین روز با هزینه ای اندک برای مدعوین بصورت زمینی و هوایی چه معنی میدهد؟ طبیعی است این نوع گردهمایی ها در دراز مدت تاثیر منفی روی افراد میگذارد اما فرقه رجوی اهمیتی نمی دهد. تهیه بلیط دو سره، اقامت در هتل، پذیرایی در مسیر و تور گردشی پاریس تماما بر عهده گرفته میشود تا چند نفر بیشتر در این جلسات شرکت کنند. ظاهرا سازمان تنها میخواهد مسئله روز خود را حل کند و به عواقب آن نمی اندیشد. مسعود رجوی دیده است که در اروپا و آمریکا میتوان جدا از سوابق و عملکرد گذشته با پول و صرف هزینه، تبلیغات و سیاست و مشروعیت خرید، بنابراین سعی میکند تمام مرزها را در این راه طی کند،اماپرداخت پول خصوصا به سخنرانان و آنهم در مقادیر بالا حتما آثار و علائم خاص خودش را دارد که برای فرقه رجوی هم پیگردهائی از جانب ارگانهای مسئول در برخی کشورهای اروپایی و آمریکا همواره با دردسرهایی همراه بوده است. اعترافاتی که چندین مقام سابق آمریکایی در سال گذشته راجع به گرفتن پول برای ایراد سخنرانی های چند دقیقه ای و امضاهای حمایت داشتند تقریبا همه جا منعکس شد و این مسئله را به گوش همه رساند.
در حالیکه نفرات درون سازمان باید هر شب هر چه در ذهن دارند را در جمع بیان کنند، باید بی محابا یکدیگر را زیر فحش های رکیک و تهاجم فیزیکی بگیرند، باید علاقه به پدر و مادر و خانوادهشان را در دل سرکوب نموده و هر چه عاطفه دارند را نثار رهبر فرقه یعنی مسعود رجوی کنند وگرنه خائن خوانده میشوند،خود رجوی تمامی مرزهای خیانت را درنوردیده و برای کسب قدرت به هر قیمت به هر دری میزند.
آیا برای زنان و مردانی که در داخل سازمان مانده اند چیزی به نام ناموس فردی که برای همه مردم با هر عقیده و مرامی مقدس است اهمیتی دارد؟ مردانی که زنان خود را تقدیم رجوی می کنند و زنانی که هیچ حریمی بین خود و مسعود رجوی قائل نیستند دیگر از چه ارزشهائی میتوانند دفاع کنند. آنان تنها وظیفه دارند مطابق تمایلات رجوی رفتار نمایند و فقط و فقط از وی اطاعت کنند و لاغیر. این تمام ارزش به اصطلاح ایدئولوژیکی است که صبح تا شب دارند با آن بالا و پایین میشوند. آنان همچون ماشینی هستند که دکمه روشن و خاموشش دست رجوی است. حرکت می کنند،حرف میزند، اما اراده ندارد.
فاصله بین رجوی و مردم را چطور میشود پر کرد و اصلا آیا پر شدنی هست؟ رجوی به مسیری افتاده که راه برگشتی ندارد. او مجبور است در هر مرحله که کار سختتر میشود فشار و سختی را بر اعضا بیشتر کند. گزارش نویسی های فردی را عمیقتر کند و باز هم رشته های پیدا و نهان باقیمانده ای را که هنوز به خودش وصل نکرده متصل کند. هسته ای به مراتب فشرده و متراکم که نفوذ در آن را هر چه مشکلتر کرده است. برای همین است که در ملاقاتهای کوتاهی که از طرف ملل متحد با این افراد انجام میگیرد بازدهی مطلوبی به دست نمی آید. در واقع لایه ذهنی نسبت به بیرون و به خانواده و به هرچیز دیگر، آنقدر ضخیم شده است که با این شوک ها تکان نمی خورند، برای آنها خانواده یعنی رابطه با دشمن، تماس با خانواده یعنی سلام گفتن به زندگی و آنهم یعنی خیانت، و به خاطر همین سختگیریها و فشارهای مافوق تصور بر آنهاست، که تعداد آنها مستمرا رو به کاهش گذاشته است.
بنابرای رجوی دارد آنچه کاشته است را درو میکند. وضع امروز نتیجه اعمال گذشته خود اوست. در ذهن نمیگنجد که او حالا برای جلسه ویلپنت انتظار داشته باشد ایرانیان مقیم خارج به طرفداریش بشتابند و سالنهای برگزاری مراسمش را داوطلبانه پر سازند. رجوی اگر به اطراف خود نگاه کند میبیند که ظرف همین چند سال چقدر دور و برش خالی شده است. در عراق نیروهایش شقه شدهاند و معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارشان است.
با تمام این اوصاف است که در اروپا و آمریکا پرکردن سالنها از یک طرف کاملا حیاتی و از طرف دیگر برایش هر سال مشکلتر میشود، بطوریکه باید برای جایگزینی ایرانیهای نیامده پول بیشتری خرج آوردن غیر ایرانی های از همه جا بی خبر به سالن کند و چندین برابر هر ایرانی افراد خارجی بیاورد. این آخرین حربه رجوی برای مقابله با این وضعیت است.
تمام اینها فقط برای رسیدن به یک هدف است. خارج شدن از لیست تروریستی. برای اینکه جلوه خوبی در مقابل مقامات خارجی داشته باشند. برای اینکه بگویند طرفدارانشان سالن را پر کرده اند، پس نیروی مشروعی هستند. برای اینکه خودش و زنش بتوانند به آمریکا عزیمت کنند.
ولی در پس همه این شعارها و زرق و برقها واقعیت درونی سازمان چیز دیگری است. از یک طرف معلوم نیست تا زمانی که رجوی از لیست بیرون نیامده چقدر دیگر باید در مقابل مقامات آمریکایی (همان امپریالیزم سابق) کرنش کند و از طرف دیگر نیروهای سازمان چقدر دیگر باید دندان روی جگر بگذارند و فشارهای داخلی و خارجی هر چه بیشتری را به جان بخرند و تسلیم باشند. هر چه هست به نظر میرسد پایان این قصه هم نزدیک است، و بعد مردم خود قضاوت کنند. جمیل بصام