رجوی و دار و دسته او نزدیک به 3 دهه در خاک عراق با عنوان مبارزه برای مردم ایران که در عمل در خدمت دیکتاتور سرنگون شده عراق (صدام حسین)مشغول بودند، به روز های پایانی حضور خود در عراق نزدیک میشوند. بحث برسر رفتن یا باقی ماندن مجاهدین در عراق در بین فعالین حقوق بشر و جداشده های مجاهدین و بخصوص در محافل سیاسی عراق از بدو سرنگونی صدام حسین دیکتاتور عراق در واقع پدر معنوی رجوی، برای نجات قربانیان فرقه رجوی که بصورت گروگان در دست مجاهدین اسیر بودند، مطرح بود و بعد از استقرار نسبی دولت جدید عراق و بدنبال اظهارات رسمی مقامات عراقی مبنی بر خروج مجاهدین از خاک عراق در واقع طرح خروج مجاهدین از خاک عراق عملا استارت خورد. رهبری مجاهدین هنوز در خواب بود و طبق معمول سایه خود را بزرگ میدید، طی پیامی طوری وانمود کرد که گویا خودشان صاحب آب و خاک عراق هستند و هیچ قدرتی قادر به اخراج آنها از عراق نیست و طبق گفته های او اگر چنین اتفاقی بیافتد گویا جهان از حرکت باز خواهد ایستاد… از آنجایی که اعضاء و هواداران مجاهدین عموما از قشرهای ناآگاه و خوش باور و جامعه را تشکیل میدهند، باورشان شد که برای دفاع از اب و خاکی که رهبری مجاهدین در پیامهای خود برای این افراد غافل شده که سالهای طولانی را در حصار سیم خاردار های بیابانهای عراق سپری کرده بودند، ایجاد توهم شده با نیروهای عراقی وارد رویاروی میشوند که نتیجه آن متاسفانه قربانی شدن تعدادی از اعضای لایه های پائین مجاهدین بوده است. بعد از آن ماجرا مجاهدین سمبه را پرزور دیدند، رهبری مجاهدین به خوبی دریافت مظلوم نمایی و تهدید کردن حاکمان ملت عراق نه فقط بی فایده است بلکه هیچ کسی برای مجاهدین اهمیتی که رهبری مجاهدین در توهم آن بود قائل نیستند از این رو رهبری مجاهدین مجبور شد خروج مجاهدین را نه یک جا بلکه مرحله ای بپذیرد هر بار بعد از خروج گروه 400 نفره و انتقال آنها به کمپ موقتی که عراقی ها برای خارج کردن مجاهدین از کمپ اشرف طراحی کردند، رجوی هر بار بر خارج نشدن مابقی اعضاء تاکید کرده بود ولی هر بار بعد از فشار با خروج گروه 400 نفره دیگر موافقت کرده است. از این که رجوی به خوبی از سرنوشت خود برای محاکمه شدن کاملا آگاه است با این تاکتیک وقت کشی تلاش میکند شاید تا بر سرنوشت عبرت آموز و محتومی که با لجاجت و غرور جاهلانه برخود رقم زد، فرجی شود. امروز رجوی و مسئولین جنایت کارش به خوبی میدانند باید حساب زندانی و شکنجه کردن اعضای ناراضی و منتقدان خود در زندان های فضیلیه و ابوغریب را بپردازند و بخوبی میدانند که باید حساب زندانی و شکنجه و کشتن اعضای ناراضی خود در داخل زندانهای اشرف را بپردازند. وبخوبی میدانند باید حساب همکاری با صدام حسین و به کشته دادن سربازان ایرانی که در برابر متجاوز به خاک وطن میجنگیدند را بپردازند و اینکه طرف عراقی هم دست از سر آنها به سادگی برنمیدارد چرا که مجاهدین در همکاری با صدام حسین مردم عراق را هم کشتند. اسناد و مدارک به اندازه کافی موجود میباشد. باقی ماندن مجاهدین در اشرف برای نگهداری اجباری نیروهای معترض و منتقد برای مجاهدین اهمیت داشت مجاهدین خلق در طی سالهای حکومت صدام حسین نیروهای معترض و ناراضی خود را با شیوه های ضد انسانی و سرکوب، شکنجه وادار به سکوت میکردند و هیچ منفذی برای رسیدن صدای این افراد از درون پایگاههای ضد انسانی مجاهدین به بیرون از اشرف این قلعه مخوف و ضدبشری وجود نداشت. انتقال افراد پادگان اشرف به کمپ لیبرتی به معنای پاشیده شدن تشکیلات مخوف مجاهدین در عراق است و مجاهدین عملا قادر نخواهند بود از این افراد برای خود دیوار گوشتی درست کنند و آنها را دوباره خام و مسخ برای روز مبادا بکار گیرند و طبعا نیروهای عراقی با توجه به آگاه شدن از وضعیت روحی افرادی که این چنین در طی این دوران آسیب دیدند، شرایط را برای خروج آنها از عراق اما خارج از کنترل مجاهدین و آزادی آنها را فراهم خواند کرد. باید به همه خانواده های افراد گرفتار در اشرف تبریک گفت که رجوی دیگر قادر به از بین بردن بیشتر این افراد نیست و… در یک نگاه ساده واضح است رجوی تمامی تلاش خود را برای به عقب انداختن دستگیری و یا محاکمه خود از جان افراد به گروگان گرفته شده استفاده کند و این سوء استفاده نمیتواند دائمی باشد مطمئنا رجوی اگر مانند بتول رجایی و نادر رفعیی نژاد شکنجه گران معروف اشرف از ترس عواقب جنایتهایش سکته نکند، محاکمه او گریزناپذیر است.