ظاهرا انعطافهای رجوی در برخورد با مسایل، مستقیما بستگی به وضعیتی دارد که در آن قرار گرفته است، و آن هم به این بستگی دارد که طرف مقابل زورش چقدر می چربد. قاعده کار رجوی اینست که درصورتیکه نتواند از پس حریف مقابل برآید فورا تسلیم میشود و آنوقت دیگر بازار توجیه و تفسیر و تاویل داغ میگردد.
رجوی در این کار سابقه طولانی دارد. او اگر لازم بداند به خوبی روزها بحثهای مفصل برای نیروهایش در این رابطه انجام میدهد و بحثهایی ارائه می کند که کاملا با حرفهای گذشته اش تفاوت دارند و نقض حتی اصول اعلام شده خودش است. نیروهای فرقه وی در ظاهر هم شده این بحث ها را قبول می کنند ولی در ذهنشان چیز دیگری میگذرد. انعطافهای به اصطلاح تاکتیکی رجوی حد و مرزی ندارد.
مروری بر عملکرد گذشته سازمان مجاهدین خلق، بخصوص بعد از اشغال عراق توسط آمریکا، موضوع طرح شده فوق را به خوبی به اثبات میرساند.
زمانی که رجوی به عراق رفت بسیاری از مردم باور نمیکردند که او چنین کاری کرده و به دشمن متجاوز به خاک میهن پیوسته است. رجوی عمدا چشمانش را بر روی جنایاتی که صدام حسین علیه مردم خود و ملت ایران میکرد بسته بود. او دستگاه جاسوسی عریض و طویلی در طول مرزهای عراق و ایران راه انداخته بود و تا جائی که میتوانست اطلاعات نظامی ایران را جهت رضایت خاطر و کسب اعتماد بیشتر صدام حسین به او میداد. او بدینوسیله با گرفتن دلارهای فراوان و امکانات و تسلیحات، دیگر سر از پا نمی شناخت و سعی میکرد هر چه میتواند خدمت رسانیش را به صدام بیشتر کند.
اصول اخلاقی برای رجوی اصلا مطرح نیست. صدام حسین شهرهای ایران را موشک باران میکرد که منجر به کشته شدن صدها هزار مردم بیگناه میگردید. او از سلاحهای نامتعارف مانند گازهای شیمیایی در جنگ استفاده میکرد. او حتی شهروندان عراقی و مردم خودش را در زندانها شکنجه مینمود. اما رجوی همه اینها را میدید و در قبال دیدن این همه موارد ضد انسانی که به خاطر رابطه نزدیکش با دستگاه اطلاعاتی و حاکمیتی عراق داشت نه تنها سکوت اختیار میکرد بلکه در این جنایات مشارکت هم مینمود.
مسعود رجوی حتی بعد از سرنگونی صدام هم به سکوت در قبال جنایات صدام حسین علیه ملت های ایران و عراق ادامه داد و تا جائی که توانست مهر تأیید هم بر آنها زد. آیا این بدین معنا نیست که او هنوز از گذشته درس عبرت نگرفته است.
رجوی با گرفتن پولهای کلان و گرفتن انواع و اقسام امکانات نظامی و لجستیک از توپ و تانک و سلاحهای سنگین و نیمهسنگین گرفته تا امکانات آموزشی و اطلاعاتی و گرفتن سفارش برای ترورها و عملیات کوچک و بزرگ دیگر جهت راضی کردن به قول خودش صاحبخانه اقدام نمود. محاسبات رجوی طرف مقابل را قدرتمند ارزیابی میکرد و لذا حاضر بود از خیلی از واقعیتها چشم پوشی کند. ولی وقتی کفه قدرت تغییر کرد تنظیم رابطه رجوی هم عوض شد و بدون لحظه ای درنگ خودش را منطبق با قدرت تازه وارد کرد و آن همه حرف و قولهایی که داده بود که مثلا سرنوشت ما با صدام گره خورده است و آنان برادران ما هستند و رابطه من و صدام یک رابطه خونی است و غیره فراموش شد.
واقعیت این است که در همان زمان اشغال عراق توسط آمریکا، چرخش ناگهانی رجوی از صدام رفیق و محبوب به سوی آمریکای دشمن جنایتکار باز هم موجب شگفتی همه شد. در شرایطی که افراد مستقر در اشرف برای در امان ماندن از بمبارانها بیرون از قرارگاه آمده بودند با شروع حملهی هوایی رجوی در یک چرخش آشکار شرایط آمریکا را پذیرفت. نیروها به قرارگاه بازگشتند. در قدم بعدی همینکه رجوی سنبه طرف مقابل را پر زور دید در قبال تحویل سلاحهای سنگین و سبک کوتاه آمد. سلاحهایی که این همه آنها را برای نیروهایش مقدس میدانست و برای آنها جا انداخته بود که باید به آنها روز و شب رسیدگی کرده و از جان و دل دوست داشته باشند را باز دو دستی تحویل نیروهای آمریکایی داد.
افراد سازمان حق داشتند متناقض شوند که پس این گفته رجوی که رابطه ما با امریکا یا اسارت است و یا نبرد پس برای چه زمانی بود. این همه در ستایش مقاومت ویتنام در مقابل آمریکا کجا رفت. مگر آمریکا امپریالیزم نیست. مگر به گفته بنیانگذاران سازمان همه مشکلات در جهان در درجه اول از آمریکا ناشی نمی شود و آمریکا سد اصلی راه تکامل نیست؟ پس تسلیم در برابر آن دیگر چه معنی دارد؟ این چه تاکتیک یا چه مرحله ای از مبارزه است که رجوی حاضر است نه تنها در مقابل زورگویی آمریکا کوتاه بیاید بلکه اینطور سربازان و نیروهای آنها را به تملق گوئی در برابر آنان وا دارد و آنها را به هر مکانی که میخواستند ببرد و آنها را از همه چیز با خبر کند و به اصطلاح محرم خود سازد.
آیا واقعا نیروها میتوانند پیش بینی کنند که اگر باز مواردی این چنینی پیش بیاید رجوی حاضر است تا کجا کوتاه بیاید؟ آیا حد و مرزی برای آن وجود دارد؟ ظاهرا همان ضرب المثلی که خود رجوی در رابطه با لنین که به تروتسکی گفت: برای پیشبرد سیاستهایمان اگر لازم شد دامن بپوش باز هم دارد جامه عمل میپوشاند. رجوی این موضوع را همیشه تکرار میکرد.
در ادامه این سازش ها با قدرت دست بالا یعنی آمریکا باز می رسیم به زمانی که آمریکا خاک عراق را ترک کرد ولی رجوی اصرار داشت که حفاظت قرارگاه را نیروهای آمریکایی تامین کنند. او حتی پافشاری کرد که اگر جابجایی قرار است انجام شود باید تحت نظارت نیروهای آمریکایی صورت گیرد. حال کسی نیست به رجوی بفهماند که نیروهای آمریکائی در قبال تعهدی که به دولت عراق داده اند دارند خاک عراق را ترک میکنند و اینجا بحث توافق دولتها است و بنابراین به عنوان یک گروه با 3500نفر عضو دیگر باید خودش را تابعی از دولت مشروع و قانونی بداند و دخالتی در امور بین دولت ها نداشته باشد. ولی متأسفانه درک و فهم رجوی به عنوان یک رهبر فرقه ای خیلی محدودتر از این حرفهاست و او خود را رهبر عالم میداند.
اینبار بهانه اش خروج از لیست سازمانهای تروریستی است. بهانهاش حفظ نیروها و پیدا کردن جا در خارج از کشور است. با گرفتن امتیاز خارج شدن از لیست تروریستی در آمریکا حاضر است همه چیز را فدا کند.
اول اینکه رجوی قید کرده بود که باید این جابجایی با حفاظت و نگهداری نیروهای آمریکایی انجام شود. چه کسی باور میکرد که رجوی کارش به اینجا بکشد که اینطور دست به دامن آمریکا شود که از آنها ملتمسانه بخواهد تا از وی و نیروهایش حفاظت کنند. نه به آن شور و شعفی که برای اشغال سفارت آمریکا در اوایل انقلاب ابراز شد و تصور راه افتادن ارتش خلق علیه آمریکا را دامن میزد و حتی خواهان محاکمه و اعدام گروگانها شده بود، و نه به اینکه در این وضعیت اینطور وانمود میکند که اگر حمایت و حفاظت نیروهای آمریکائی نباشد از جایشان تکان نمیخورند ولو به قیمت جان همه افراد مستقر در پادگان اشرف تمام شود. برای رجوی جان بقیه چه اهمیتی دارد؟ همه هم فدا شوند برای اینکه هیچگونه مشکلی برای وی به وجود نیاید از نظر او می ارزد. با اینکه هر سال آمریکا سازمان را در لیست تروریستی ابقا میکند ولی رجوی بدون هیچگونه شرمی با انواع حیله و خرجهای آن چنانی سعی میکند خودش را به آمریکائی ها بچسباند. مصاحبههایی که بعدها مقامات آمریکایی انجام دادند که هزاران دلار از رجوی پول گرفتهاند تا صرفا دو کلمه در حمایت از سازمان صحبت کنند، خیلی از این باج دادنها را برملا کرد.
بنابراین مجددا این سوال مطرح می شود که آیا این نیروها حق ندارند ذهنشان در رابطه با آمریکا مخدوش شود؟ حق ندارند به رجوی و انعطافهایش شک کنند و دچار انبوهی مشکلات و دوگانگی های ذهنی شوند؟ این تازه کمترین بهایی است که رجوی باید بدهد.
واقعیت این است که بسیاری از این سوالات در ذهن افراد وجود دارد ولی رجوی به کمک دستگاه فکری و شخص محوری یا بهتر است گفته شود کیش شخصیت که راه انداخته است و تمام ذهن و قلب افراد را دارد به طور تمام عیار در اختیار خود میگیرد، راههای ارتباطی با جهان خارج را کاملا بر آنها بسته و عشق و علاقه به زن و فرزند و پدر و مادر و خلاصه هر چیزی که برای کسی عزیز است را همانند گناهی نابخشودنی جلوه داده است. رجوی هرگونه انحراف از این دستگاه ولو به میزان یک درجه را در نشستهای انتقادی و جمعی موسوم به نشستهای غسل و غیره شدیدا سرکوب میکند. ماحصل این کارها فشردگی و صلب تر شدن هر چه بیشتر این تشکیلات است.
بنابراین با مروری بر این موضعگیریها و انعطافها، اگر کسی به سالهای گذشته رجوی بنگرد و اینکه چطور شد که از کادر مرکزی سازمان فقط او باقی ماند، آیا حق ندارد آنرا به انعطافهایی از جانب او در برابر ساواک ربط دهد؟ خوب این سوال و خیلی سوالات دیگر را نهایتا باید خود رجوی پاسخ دهد. جمیل بصام