ابعاد شکست و بحرانی که بعد از تخلیه پادگان اشرف بر سر رجوی و همراهانش آوار شده است قطعاً به بررسی طولانی مدت احتیاج داشته وابعاد آن غیر قابل وصف و غیر قابل تصور است، سازمانی که همه چیز را از دست داده است و سرافکنده تاریخ ایران زمین باقیمانده، درست در زمانی که نیم قرن پیش در ایران متولد شده بود میرود که در خاک عراق به گور تاریخی اش سپرده شود. ورود این سازمان به دوران فروپاشی و اضمحلال نهایی که نقطه آغازش اتفاقاً از عراق رقم خورده است بسا شگفتآور است. بحرانی دائم التزاید، ادامه دار و همراه با شرمساری بی شمار. البته این سرنوشت تمام کسانی است که دل در گرو حمایت خارجی و نه توده مردم تحت ستم سپرده اند، آنانی که چشمشان پیوسته به دستان اجنبی دوخته شده است و زندگیشان پیوسته تابعی از تغییرات قدرت هاست بنابراین سرنوشت سازمان مجاهدین به رهبری مادالعمر رجوی بهتر از این نمیبایست میشد. او خیلی خون ریخت وبالاترین جفا را نیز در حق یاران پیشین و اعضای ناراضی خود کرد که به وی پشت کرده بودند او از سلف تاریخی خویش استالین درسها یاد گرفته و تجربهها آموخته است. ولی اینها هم برایش دردی را دوا نکرد اکنون چشم انتظار این مانده است که از لیست تروریستی آمریکا بیرون آمده و اجازه داده شود فعلاً در خاک عراق باقیمانده تا رئیس جمهور جدید آمریکا انتخاب شود و در تنور جنگی خانمان سوز دمیده شده و آنان به خدمت گرفته شود و خواب و خیال هایی از این سنخ پیوسته رجوی را قلقلک میدهد و او باز هم نا امیدانه میداند و میگوید «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من..» او هنوز هم در فکر داشتن ناو جنگی است و پریشان حالی های بیشمار که از حوصله این نوشته خارج است. به زعم انان تلاش دارند دمکراسی!! را با زور اسلحه آمریکایی و بمب اسراییلی برای هموطنان ایرانی به ارمغان آورند و در این میان به تکه استخوانی شاید قناعت کنند. در آن زمان باز چون گذشته مخالفان فکری و عقیدتی خویش را به گلوله بسته و دیکتاتوری نوینی را سامان وسازمان دهند.اینها رؤیاها و خوابهایی است که رجوی در خلوت خود میبیند. ولی واقعیت چیز دیگری است جهان مدت هاست به گونه دیگری در مسیر تغییر است و تحولاتش خارج از فهم رجوی و شورای دست آموزش است دوران افسانه دمکراسی به زور اسلحه گذشته است. مردم ایران تغییر میخواهند ولی هرگز به دنبال انقلاب دیگری که سرلوحه اش خون و خونریزی است نیستند. جامعه روشن فکر ایران دمکراسی را در پناه آگاهی و سپس آزادی اجتماعی طلب میکند و هرگز به دنبال فرقه ها نبوده و نیست و بسیار آیندهنگر تر از آن است که رجوی کوتوله را به عنوان آلترناتیو خود بشناسد. دانشجویان و فرهیخته گان ایرانی هر چیزی را میپذیرند الا مجاهدین را در هر قامت وهر رنگ و هر لباسی که درایند بسرعت تشخیص شان داده و جامعه رها شدگان از این جریان ضد ملی و خشونت طلب در صف اول این زورآزمایی است. زمان برای شرمساری های بیشتر و شکست های افزون تر برای رجوی در راه است ولی آنچه شکرش واجب است اینکه به هر تقدیر پروسه جابجایی قربانیان و گروگانهای رجوی بدون خونریزی به اتمام رسید و پادگان اشرف که نزدیک به ربع قرن جنایات بسیاری در آن طراحی، سازماندهی و اجرا گردید برای همیشه تعطیل و به تاریخ پیوست. این پیروزی قطعاً شایان تبریک به مردم ایران و همچنین ثمره ای از تلاشهای خانوادهها و رها شدگانی است که قبل از هرچیز بهترین زمان عمرشان را برای این پیروزی هزینه کرده و تاریخ معاصر ایران در آینده سپاس مند آنان خواهد بود.