وقتی ملتی تحت فشار های زورگویی ابرقدرت ها در حال مقاومت هستند بدترین کار این است که از درون آن ملت تعدادی در حال خنجرزدن از پشت باشند. سازمان برایش فرقی ندارد عراق و صدام و اسرائیل یا امریکا و… سعی دارد به این ملت و مملکت صدمه برساند. اگر سازمان از لیست خارج نمی شد بایستی شک می کردیم که بالاخره امریکا طرفدار کیست؟ دلیل خارج کردن سازمان از لیست هم تناقض آشکاری است که دیگر نمی توان آن را کتمان نمود. سیاست وارد کردن سازمان به لیست تروریستی برای آن بود که آش آنقدر شور بود که نمی شد کاری کرد و حالا هردو به دنبال بهانه بودند تا بتوانند سازمان را خارج کنند. حمایت های افراد کنگره، رفت و آمد اعضا سازمان در امریکا، جمع آوری کمکهای مالی، تشکیل لابی ها و… تناقضاتی بود که بارها خبرنگاران و ستون نویس ها ی رسانه های بین المللی به آن اشاره کرده بودند. پس دلیل نگاهداری اشرف و فشار برای ماندن در آن جا و کشته های سازمان هم این بود که هر دو طرف روی مسأله ای توافق کنند و بگویند به خاطر این کارهای خوب و شایسته ای که انجام داده مثل نداشتن عملیات، رد خشونت و ترک اشرف باید از لیست بیرون بیایند. شما کجای کار هستید. هنوز سازمان مانع دیدار خانواده ها با فرزندان و فشارهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک روزانه بر اعضا خود است. خانم وزیر خارجه شما همانطور که اشاره کرده اید هنوز بدرفتاری هایی در داخل سازمان با خود افراد انجام می شود. شما در کجا به حمایت از این افراد برخواسته اید. اینجانب بیش از چندین نامه به مقامات قضایی امریکا و وزارت خارجه و پنتاگون و…نوشته ام و خواستار رسیدگی به این فشارها شده ام. شما به عنوان حامی و صاحب این گروه کجا آمده و به حرف دل ما پاسخ داده اید.آیا خروج سازمان از لیست هم دست ما را برای رسیدن به گرفتن حق و حقوقمان باز می کند؟ چرا همیشه از ظالم پشتیبانی کرده و قربانی را، قربانی می کنید!؟. فشارهایی که تماما افراد بی گناه در سازمان متحمل شدند نتیجه این سیاست کثیف بود. اگر قرار بود توافقی انجام شود خب این کار مشکلی نبود پس از حمله امریکا به عراق نیز می شد این را انجام داد کما این که با تحویل سلاح و رد تروریزم به طور صوری توسط سازمان و امضاء موافقتنامه، به صورتی ساده میسر بود. اما باید سازمان را در عراق نگاه می داشتند تا بتوانند از آن به صورتی علیه ایران استفاده کنند. چه بسا که مقام های عراقی هم که حق حاکمیت کشورشان را دارند نتوانستند کاری از پیش ببرند. خانواده ها متعجب از این بودند که چرا زور دولت عراق و صلیب سرخ و یونامی به یک گروه کوچک نمی رسد حال آن که واقعیت این بود که منتظر رسیدن فرمان از امریکا بودند.
سیاست خارجی امریکایی ها دال بر تقویت گروه های متخاصم در هر مملکت به شرط پذیرفتن شرایط است. این شرایط به خودی خود به وجود نمی آید. افشا اسرار اتمی ایران، دادن گرا های پادگان های نظامی و اسرار درونی ایران از جمله کارهایی است که شهروندان امریکایی و اسرائیلی نمی توانند انجام دهند و بازویی داخلی می خواهد و همین است که دقیقا در زمانی که وقت مردن این سازمان است مثل فرشته ایی سر می رسد و سعی دارد مامور کارکشته خود را نجات دهد. دقیقا کاری که امریکا انجام داد، روایت این است که پس از سال ها مجبور شد علناً از مامور خود پشتیبانی کند. کسی چه می داند شاید در آن زمان کشتن مستشاران و امریکائی های بی گناه هم به دستور خودشان و به دست سازمان بوده تا بتوانند فشار بیشتری بر روی مبارزین آزادی خواه آن زمان در دوران پهلوی اعمال کنند و دست شان را در ترور و شکنجه و کشتار باز بگذارند. کاری که امریکا توسط بن لادن در امریکا کرد و سپس با حمله به افغانستان و عراق جا پایی در خاورمیانه به دست آورد برای چپاول هرچه بیشتر نفت و… پس نباید گول حرف ها و سیاست ها را خورد اگر چه بودن یا نبودن سازمان در لیست فرقی برای افراد آن و آینده ایران ندارد و این گروه بسیار کوچکتر از آن است که بتواند تاثیر گذار سیاست ها بر روی ایران گردد اصولا بحث بحث اپوزسیون نیست زیرا با عده ای افراد پیر و سرخورده و بریده از جامعه که نمی توان کاری کرد. افرادی که در این دوران تکنولوژی، آرزوی داشتن موبایل و وصل به اینترنت و دیدن فیلم را دارند و بزرگترین سرگرمی آن ها شبهای جمعه نشستن پای یک فیلم هالیوودی سانسور شده است. افرادی که به رغم تلاش های رهبری شان از جامعه و پیشرفت های آن باز مانده و غارنشینانی هستند که از یک طرف در حسرت به سربردن در جامعه اند و از طرف دیگر ترس از برخورد با انسان ها را دارند. انسان هایی که حدود سه دهه می باشد که از انسان های همانند خود بدورند و در توهمات آن چنانی به دنبال سیمرغ خیالی و آرزوهای باورنکردنی دست و پا می زنند. خیر با این ها نمی شود کاری را پیش برد.پس سیاست فشار بر ایران با چنین آدم هایی کارساز نیست. شکست های پی در پی با تصمیم گیری های احمقانه کار به جایی نمی برد. این را بارها گفته ایم اما چشم های کور و گوش های کر آن را نه دیده و نه شنیده اند!بر عکس آن چه که در تشکیلات می گذرد گوش رهبری خود کامه به جمع بسته و بیرون از خود را نمی بیند و به قول خودش در خود چون کرم می لولد! افراد به تنگ آمده در تشکیلات پس از این واقعه چه خواهند کرد؟ آیا باید هنوز هم خود را یک تروریست فرض کرده و درهای جهان ارتبا طات را به روی خود ببندند. آیا هنوز در پی زیستن مخفیانه در خانه های تیمی باید باشند؟ آیا وقت آن نرسیده که همچون بقیه از حق زندگی بهره مند گردند؟ حالا که دیگر مانعی برای پناهنده شدن شان نیست پس چرا باید در بیابان عراق بمانند؟ حالا که ترویج خشونت را هم محکوم کرده اند پس دیگر جنگی نیست پس چرا باید منتظر لحظه سرنگونی باشند؟ که باز هم با سلاح بروند و عده ای را بکشند به امید اینکه مسلحانه به حکومت برسند؟ پس به قول دوستان این خود باعث اضمحلال فرقه ایی شده چرا که خود ایزولگی فرقه ایی را از بین می برد. پس شادی برای خروج از لیست لاجرم افراد را متوجه زندگی آزاد کرده و به دنبال حق و حقوق پایمال شده سالیان خویشند. بگذار حالا هرچه سازمان به آن ها شرینی و کیک دست ساز بدهد. و در هیاهوی داخلی و تبلیغاتی خود بدمد. پاسخ های نا گفته 10 ساله باز همچون زخم کهنه ایی سرباز خواهد کرد.مگر نه این است که افراد همان کرسی مبارزه و نبرد مسلحانه خود را که سالیان به آن دلخوش کرده بودند بر باد رفته می بینند پس این خروج از لیست همچون خلع سلاح برای سازمان و تشکیلات اتفاقات ناگوارتری خواهد داشت. اگر آن زمان با تحویل سلاح ها و تانک ها به امریکایی ها انقلاب ایدئولوژیکی من درآوردی مجاهدین داغان شد. حال باید منتظر انهدام و ترکیدن بمب درونی تشکیلات مجاهدین باشیم چیزی که تمام بچه های اسیر انتظار و امید آنرا دارند. فرزین