*آقای محمدی قبل از اینکه به لیبرتی منتقل شوید تصور شما و دیگر اعضا از لیبرتی چگونه بود؟
همانطوری که می دانید قرارگاه اشرف یک محیط بسته و محصور بود که افراد 24 ساعته تحت کنترل بودند. با مطرح شدن انتقال افراد به لیبرتی قریب به اتفاق بچه ها در این ذهینت بودند که بالاخره به مکانی خارج از اشرف منتقل می شویم که محدودیت های اشرف را نخواهد داشت و می توانیم به دنیای خارج از مناسبات دسترسی پیدا کنیم.
منظورم این است که رجوی ها شرایطی را برای اعضا در لیبرتی ایجاد کردند که به لحاظ مناسبات فرقه ای و کنترل تشکیلاتی از اشرف هم بدتر شده است. چرا که رجوی ها به خوبی می دانستند که لیبرتی مثل اشرف نیست، که در محیط بسته آن هیچ ارتباطی با دنیای بیرون ممکن نباشد، بنابراین برای آنکه مانع از فرار های گسترده و فروپاشی سریع تشکیلات بشوند، کنترل تشکیلاتی در لیبرتی را به نسبت آنچه در اشرف بود بیشتر کردند تا کنترل اوضاع از دست شان در نرود.
از بدو ورود نفرات سازمان به لیبرتی، یکی از فرماندهان جنایتکار رجوی ها بنام عباس داوری که از همه زودتر به آنجا فرستاده شده بود برای افراد نشست می گذاشت و می گفت فرق اشرف با لیبرتی در این است که اشرف تماما در اختیار ما بود و کسی نمی توانست خارج از سیطره سازمان در امور داخلی آن دخالت کند ولی در لیبرتی ما وابسته به بیرون و نیروهای عراقی هستیم. ما باید تلاش کنیم که این کمپ را مثل اشرف بکنیم یعنی آن را برای همیشه نگه داریم. او سپس برای جلوگیری از روحیه باختگی افراد که مفهوم از دست رفتن اشرف را خوب می فهمیدند گفت، درست است که لیبرتی کمپ موقت است ولی باید بدانید که اشرف تکثیر شده است و می گفت که ما خارج برو نیستیم.
آنها در لیبرتی بدلیل اینکه نمی توانستند وقت افراد را با بیگاری کشیدن کاملا پر کنند، بیشتر وقت مان را با نشست های مغزشویی پر می کردند، ما هر روز بیش از 12 ساعت در نشست های مختلف بودیم. * آقای محمدی شما از پر بودن وقت تان در لیبرتی صحبت کردید، برنامه روزانه شما در آنجا چه بود؟
از نماز صبح که بیدار باش زده می شود تا آخر شب تمام وقت نفرات پر بود. مسئولین فرقه در لیبرتی ما را سرکار می گذاشتند. یکی از روش های آنها برای پر کردن وقت ما جابجا کردن شن های محوطه به بهانه محوطه سازی و یا جاده سازی بود. روزانه می بایست شن ها را با دست خالی روی برانکار گذاشته و به محل هایی که مسئولین مشخص می کردند می بردیم. اما چون محیط محدود بود و این کار به اتمام می رسید، برای ادامه بیگاری کشیدن از ما، بعد از پایان کار مسئولین با گرفتن ایرادهای بنی اسرائیلی می گفتند "مسئول خواهر کارتان را قبول ندارد " و یا می گفتند " طرحی را که خواهر ها رفتند شما باید انجام دهید " و یا… و بدین طریق افراد می بایست تمام شن ها را مجددا با دست و برانکار جمع نموده و به نقطه دیگر می بردند و به این ترتیب وقت مان را پر می کردند.
اما در رابطه با نشست، باید بگویم که روزی 12 ساعت برای ما نشست می گذاشتند. برنامه روزانه به این شکل بود که بعد از بیدارباش و صبحانه، کار جابجایی شن ها شروع می شد و تا ساعت ده و نیم ادامه داشت. بعد آنتراکت داشتیم و بعد از آن تا ظهر نشست بود. بعد از ناهار نشست ها ادامه داشت و غروب یک آنتراکت برای خوردن چای داشتیم و پس از آن به ورزش می رفتیم که البته امکان هیچ بازی هم نبود و بعد از شام هم تا ساعت 12 بار دیگر نشست بود. * آقای محمدی شما چند ماه در لیبرتی بودید، وضعیت آنجا چگونه بود و چه امکاناتی در اختیارتان بود؟
لیبرتی محلی باتلاقی در نزدیکی فرودگاه بغداد بود که در دوره صدام به شکارگاه وی معروف بود و وقتی آمریکائی ها عراق را اشغال کردند، با خشکاندن باتلاق و پر کردن آن با شن، از این مکان بعنوان پایگاه استفاده نمودند.
در بحث اخراج مجاهدین از اشرف، در توافقی که بین نمایندگان سازمان ملل و دولت عراق صورت گرفت، این محل را به عنوان کمپ موقت ترانزیت برای خروج افراد سازمان از عراق در نظر گرفتند.
محدوده ای از این منطقه که تقریبا 500 متر مربع است و در قلب یگانهای عراقی قرار دارد به اسکان نفرات سازمان اختصاص یافت که در شش نقطه داخل آن پایگاه پلیس عراق مستقر می باشد.
این کمپ به 7 بخش و هر بخش آن به 4 بلوک تقسیم شده است که همه افراد در این بلوکها مستقر بوده و هر 7 نفر در یک کانکس (بنگال) زندگی می کنند.
جالب است که بر اساس چیدمان نیروی ناظر و کمیساریای پناهندگی، به هر دو نفر یک کانکس اختصاص یافت ولی فرماندهان رجوی برای کنترل بیشتر افراد و جلوگیری از محفل و فرار، هر هفت نفر را در یک کانکس جای دادند و کانکسهای آزاد شده را برای نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی و یا محل فرماندهان استفاده نمودند.
طبق قرار داد بین نماینده سازمان ملل و دولت عراق، قرار بود که به هر دو نفر یک کانکس بدهند که همه امکانات زندگی شامل تلویزیون، کولر، تلفن همراه و… در آن مهیا باشد و تا زمانی که مسئله پناهندگی و خروج آنها حل نشده تحویل افراد شود.
اما فرماندهان فرقه هر هفت نفر را در یک کانکس جا دادند و همه تلفن ها را در اختیار خود گرفته و فقط خودشان از آنها استفاده می کنند. تلویزیون هم آنتن نداشت تا از دنیای بیرون با خبر شویم و فقط در ساعتهای مشخصی، اخبار سیمای فرقه در سالن غذا خوری پخش می شد.
برای اعمال فشار و ایجاد محدودیت بیشتر به ما اجازه استفاده از امکاناتی که از آمریکایی ها باقیمانده بود را نمی دادند برای مثال یک سالن بدن سازی با وسایل بسیار مدرن در آنجا بود که اجازه استفاده از این سالن داده نمی شد و می گفتند « اگر سالن ورزشی را راه بیاندازیم و طرف بخواهد بازو کلفت کند، حتما برای زن و زندگی است، پس حتی طرح این موضوع که از سالن استفاده کنیم هم نوعی فرصت طلبی از جانب اعضاست ». مسئولین حتی نمی گذاشتند بچه ها از تشک های باقیمانده از آمریکائی ها استفاده کنند و می گفتند این تشکها بوی زندگی می دهد و نباید از آنها استفاده کنید. * آیا همان مغزشویی که در اشرف وجود داشت در لیبرتی هم بود؟
بله دقیقا وجود داشت. جابجایی افراد از اشرف به مکان جدید که بعنوان کمپ موقت ترانزیت خوانده می شود فضای دیگری در افراد بوجود آورده و فرماندهان رجوی برای اینکه رشته ها و مناسبات تشکیلات پاره نشود و کنترل از دست آنها در نرود سعی داشتند در لیبرتی خفقان شدیدتری را برقرار نمایند. آنها ساعت های متوالی برای افراد نشست می گذاشتند و همه بچه ها را در یک محل جمع می کردند تا آنها را کنترل نمایند. فرماندهان شدیدا از خلوت کردن و محفل افراد ترس داشتند و برای جلوگیری از ارتباط بیشتر افراد، با چیدن کیسه های شن این محیط کوچک 500 متر در 500 متر را به بخش های کوچکتری تبدیل کردند. آنها یکانهای هفت نفره را به دو قسمت تقسیم کردند و بالای هر قسمت یک فرمانده با سابقه گذاشتند تا افراد را 24 ساعته کنترل کنند.
مسئولین کمپ وحشت عجیبی از تجمع افراد در یک مکان داشتند به همین دلیل اجازه نمی دادند همه افراد با هم در سالن غذاخوری یک جا جمع شوند. اگر چنانچه مراسم خاصی بود حتما افراد می بایست بصورت یکانی و تحت نظر فرمانده خود در یک نقطه می نشستند و بدون اجازه فرمانده حق خروج از سالن را نداشتند.
از سوی دیگر آنها تلاش می کردند این تفکر را القا نمایند که فشارهای موجود در لیبرتی ناشی از جنگی است که ما با حکومت ایران داریم و می گفتند که ما در صحنه جنگ هستیم.
آنها با این مغز شویی ها سعی داشتند تا فکر اعضا و افراد به سمت موضوعات و علتهای دیگر نرود تا شاید به نتایج متفاوتی برسند و تصمیم دیگری بگیرند. * فرماندهان فرقه در رابطه با خروج سازمان از عراق چه نظری داشتند؟
فضای کلی در مسئولین فرقه حتی قبل از خروج از اشرف بر این بود که آنها از عراق خارج نخواهند شد و همین فضا را در لیبرتی بر افراد القا می کردند.
آنها در تناقضی آشکار به افراد و فرماندهان بالاتر می گفتند که ما باید کمپ موقت را به اشرف دیگری تبدیل کنیم و چنین تحلیل می کردند که در فضای بهار عربی تغییرات شامل کشور عراق هم خواهد شد که در آن صورت وضعیت به نفع فرقه خواهد چرخید. ولی برای افراد پائین تر حرف دیگری زده و می گفتند طاقت بیاورید تا مسئله ما برای رفتن به خارج از عراق حل شود. اگر هم نمی خواهید با ما بمانید مدتی مهمان ما باشید تا مسئله شما حل شود، ولی نبُرید و به سمت ایران نروید.
البته نکته دیگری که لازم است در رابطه با فشارهای لیبرتی بگویم اینکه یکی دیگر از مشکلات افراد در لیبرتی پیامهای کتبی و صوتی مستمر رجوی بود که سعی داشت تا افراد را متقاعد کند که نبُرند و در آنجا بمانند و همین امر دست فرماندهان را باز می گذاشت تا فشار بیشتری بر افراد وارد کنند.
رجوی در آخرین پیامش چهار گزینه را در مقابل اعضا و افراد گذاشته بود که به این صورت بودند:
شرط اول: در صورت اعلام جدائی شما را تحویل عراق می دهیم و عراقی ها هم شما را تحویل ایران خواهند داد و در آنجا محاکمه و اعدام خواهید شد. البته قبل از اینکه این شروط را به ما بگویند چندین روز نشست گذاشتند و در این نشست ها به ما می گفتند که هر کس ایران برود، او را شکنجه و اعدام می کنند و به این ترتیب ذهن همه را نسبت به رفتن به ایران خراب کردند و بعد از این نشست ها و سمت و سو دادن به ذهن ها و ترساندن از ایران، این شرط را به ما ابلاغ نمودند.
شرط دوم: اگر خانواده سالمی در اروپا یا آمریکا دارید می توانند کار شما را دنبال کنند تا شما را به اروپا ببرند. که البته چنین چیزی برای اکثریت قریب به اتفاق افراد امکان نداشت چرا که کسی را در خارج نداشتند.
شرط سوم: مجاهد بمانید و سرنوشت خود را به سازمان بسپارید.
و بعد از مدتی یک شرط چهارم را اضافه کرد که چنین بود: " بصورت مهمان نزد مجاهدین بمانید " که نتیجه همه این شروط با توجه به توضیحات سرکردگان فرقه به معنای ماندن و پوسیدن در مناسبات کثیف آنها بود.
در تمام این پیامها رجوی سعی می کرد که بازگشت به ایران را یک خیانت دانسته و آن را برای افراد تابویی درست کند. * آقای محمدی چه سرنوشتی برای اعضای اسیر فرقه در لیبرتی متصورید؟
به نظرم مسئله مجاهدین در لیبرتی همانند مسئله آنها در اشرف است و باز هم باید نفرات و اعضا مدت طولانی در آنجا بلاتکلیف باقی بمانند چون علی رقم خروج آنها از لیست کشورهای اروپایی از سه سال پیش، حتی یک نفر از آنان موفق به خروج از عراق نشدند.
از طرف دیگر فرماندهان و مسئولین فرقه قصد ندارند تا افراد از تشکیلات فرقه ای آنها از عراق خارج شوند و در واقع خود رجوی ها مانع خروج از عراق هستند. معتقدم که رجوی برای کش دادن موضوع در عراق حتی حاضر است افراد را در لیبرتی به کشتن بدهد اگر هزار نفر دیگر هم بمیرند برای او مهم نیست. *چه کمکی برای خروج سریعتر آنها از عراق پیشنهاد می دهید؟
همانطوری که حضور خانواده ها در اشرف باعث جمع شدن و هوشیاری افراد برای فرار شده بود با توجه به کوچک بودن ابعاد لیبرتی و روشن شدن واقعیت ها برای افراد و اعضا و فشارهای موجود بر آنان، خانواده ها می توانند با حضور خود در آنجا (همانند اشرف) نقش کلیدی و حیاتی برای عزیزان شان ایفا کنند.
خانواده ها می توانند با درخواست ملاقات از نمایندگان سازمان ملل و دیدار با عزیزان شان، این اطمینان را در آنها ایجاد نمایند که می توانند تصمیم درستی برای سرنوشت خود بگیرند. *با تشکر از اینکه وقت تان را در اختیار انجمن قرار داده اید می خواهم بدانم در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
در اسکلت سازی ساختمان مشغول کار هستم و به زودی هم متاثر از انقلاب مریم قصد ازدواج دارم.