روزگاری نه چندان دور بود که رجوی دراین نشست برای نفرات جایزه هزار دستان را داد ومنظور از هزاردستان لقب زن های شواری رهبری بود که درآن مقطع رجوی برای بیشتر کردن هیزم جنگ در ایران درسالهای 1376 به آن نفرات داده بود ونفرات غافل ازاین که درآینده چه سرنوشتی دارند اعلام آمادگی کردند که اکثریت آنها دررده (Mجدید) بودند که امروز دیگر از این نفرات اندک باقی مانده است بقیه در عملیات های سحر، یا درتصادفات جاده ها و یا خودکشی از دست فشارهای اجباری از بین رفتند وخیلی ها هم درسالهای 82 و83 ازاین گروه نجات یافتند آن نفرات باقی مانده هم ازاین دسته یا خطا کردند که ناچار هستند توان خطا یشان را بپردازند و یا در جهالت عربی هستند و این، داستان هزاردستان مسعود رجوی می باشد که برای شعله ور کردن آتش جنگ در هر نشست برای احساساتی کردن نفرات لقب می داد اگر کشته می شد مجاهد بود واگر زنده می ماند وانتقاد می کرد مزدور و خائن بود.
باید این لحظه ها را برای مردم بیان کرد که یک روز برای رها شدن وحتی برای خلاصی از دست رهبران فرقه باید خود را نشان می دادی تا تو هم به ماموریت (همان مرگ) راهسپار می شدی وچون راه فرار نداشتی مجدداً باید راه را ادامه می دادی تا شاید یک روز فرجی حاصل شود، خیلی از بچه ها درانتظار اتفاقی خیلی رویایی بودند که شاید شب خوابیدیم فردا رجوی اعلام کرد همه شما به خارج خواهید رفت واین رویا هرگز پیش نمی آمد و پاسیو می شدند وامروز هم آن عده که درنزد فرقه باقی مانده اند همان نفرات رویاپرور هستند که شاید به خاطر این همه سال برادر مسعود ما را دست پر از عراق خارج کند، نه، مسعود هرگز به آن نفرات باقی مانده کاری نخواهد کرد وتلاش خواهد کرد تا آنها بهای رویا پردازی خود را بپردازند، اگر چه امروز درشادی خروج ازلیست سیاه آمریکا برای عوام کردن نفرات حرفی دارند ودر نشست های لایه ای می گویند که دیدید شما مقاومت کردید ومن در صحنه سیاسی بهره آن را بردم و وعده و وعید می دهد اما همه اینها مثل گذشته سرابی بیش نیست.
من به آن دسته از بچه های اسیر که الان هم در نزد فرقه هستند و دست های خود را برای دادن شعار مشت می کنند آن دست هایی که در آن زمان که من هم در داخل با آنها بودم و باهم برای شعار بلند می کردیم، همان دست ها باید خود راه را انتخاب کنند چنانکه ما کردیم والان با آگاهی کامل راه خود را باز کرده و زندگی خود را در دنیای بدون سران و فشار سران فرقه به پیش می بریم وامیدوارم شما هم قبل از امضای حکم مرگتان به دست مسعود راه خود را جدا کنید چرا که این تنها راه شماست.
دوستان سالها من وشما حمایت غرب را از نزدیک دیدیم یادتان هست که یک روز همسر وزیر خارجه آمریکا در نزدیک انتخابات خود برای مسعود نامه داد ومن و شما ساعت 2 نصف شب سوت و کف زدیم و رقصیدیم، چه شد؟! صدام تمام امکانات 4 فیلق(سپاه) را درخدمت من وشما گذاشت چه شد؟! وما فقط پایکوبی کردیم عراق را اشغال کردند وبرای من وتو ساعت ها توجیه گذاشتند که در این شرایط باید برای اینها سوت وکف زد، همان آمریکایی ها که سه سال قبلش در سالن باقرزاده برای مرگ شان سوت وکف زده بودیم وهمان برادر وخواهر مسعود ومریم (رهبری) گفتند که نیروهای ارتجاعی این ضربه را زده اند، اگر انقلاب مریم بود شما آمریکا را پرت می کردید، نه آن القاء فکر ضد آمریکایی ونه آن سوت وکف پذیرایی که با رقص وشیپور همراه شد وامروز هم اگر برای در آوردن اسم سازمان از لیست سیاه سوت وکف بزنیم، فقط ارزش های انسانی خود را یک به یک از دست می دهیم ومسعود برمن وشما می خندد که عجب تشکیلاتی دارم که نفرات مثل گوسفند هرسازی که من می زنم آنها می رقصند.