پس از پایان جنگ سرد بسیاری از مفاهیم و مضامین درحیطه ی سیاست (تفکر و عمل سیاسی) دچار دگردیسی و تحول بنیادین شد. اصل “عدم قطعیت” به مثابه یک مفهوم رئالیستی و فایده گرایانه درمسیرمنافع ملی، حفظ و بقای حکومت ها و نظام های سیاسی درذهنیت اغلب سیاستمداران و بازیگران دنیای سیاست نهادینه شد. دولت ها و عناصر فعال درحوزه سیاست به ـ مابه ازای عینی ـ اندیشه ی سیاسی و منافع ملموس و عینی چشم دوخته بودند. دراین میان نظریه پردازان موثر و تاثیر گذار در کشورامریکا تحت تاثیر دستگاه فکری ویلیام جیمز به پیامدهای عملی و نتایج سودمند می اندیشیدند تا به اصول و آرمان های تغییر ناپذیری که گاه چالش برانگیز و درضدیت با منافع سیاسی و عینی هژمونی امریکایی و دراشل وسیع تر درمغایرت با اهداف نظام سرمایه داری جهانی نقش ایفاء می کردند. هژمونی امریکایی تحت تاثیر همه جانبه و عمیق اندیشه ی پراگماتیستی ـ ویلیام جیمز ـ هر آنچه را که سودمند و ملموس بود و در مسیر کسب قدرت به کار می آمد ستایش و جز آن را مذمت و به سخره می گرفت. در اواخر قرن بیستم پس از رویداد شگفت انگیز انقلاب اسلامی و مردمی ایران و فراگیرشدن بحران درکانون های استراتژیک بویژه در خاورمیانه، طیف های میانه رو و میلیتاریست سیستم سیاسی امریکا و دولت های اروپایی ضمن احساس آسیب پذیری و انتقال بحران به جوامع غربی هرچه بیشتر به ورطه ی عملگرایی افتادند. واژه مصالحه و سازش جزئی از اصول بنیادین سیاست خارجی کشورهایی که از آن به سیستم سرمایه داری جهانی نامیده می شد، تعریف و توصیف گردید. قواعد بازی سیاست با انگیزه کسب منافع و تثبیت موقعیت برتر به شکلی مداوم و مستمر خود را بازتعریف کرد. گوئی هیچ اصل استوار، فیکس و ثابت در بازی سیاست جدی گرفته نمی شد. دراین میان گروههای ستیزه جو و خشونت طلبی چون القاعده، طالبان و مجاهدین خلق در کنتاکت قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای بالواقع درمسیرمنافع متغیرقدرتهای جهانی به کارگرفته شدند. هدایت و مدیریت نامحسوس چنین گروههای تروریستی از سوی بازیگران بین المللی انجام می گرفت. خانم بی نظیربوتو نخست وزیر سابق پاکستان در پاسخ به سوال خبرنگاران در خصوص حمایت دولت پاکستان از طالبان در لندن به صراحت گفت: “ پلان گروه طالبان را انگلستان زد، امریکائی ها سرپرستی و هدایت آن را برعهده گرفتند عربستان سعودی و امارات متحده عربی تامین مالی کردند و پاکستان صرفا به آموزش نظامی آنها پرداخته است.” برخی از اندیشمندان سیاسی صراحت در کلام خانم بی نظیر بوتو و اعتراف صادقانه به یک واقعیت آزاردهنده را عامل و دلیل اصلی ترور وی میدانند. اذعان خانم بوتو به چنین واقعیت تکاندهنده درشرایطی بود که گروه طالبان درافغانستان مخالفان خویش را قلع و قمع می کرد و حکومتی هراس انگیز ایجاد کرده بود. با بررسی سوابق و عملکرد گروه رجوی، پر واضح است مجاهدین خلق بیش از طالبان درمسیراهداف کوتاه مدت و درازمدت منافع نظام سرمایه داری جهانی به بازی گرفته شدند زیرا رهبران مجاهدین در روزهای پس از انقلاب مردمی و اسلامی ایران وقتی دولت مرحوم مهندس بازرگان بر سرکار بود دراقدامی مخفیانه سعی داشتند اسناد سری و طبقه بندی شده ارتش ایران را از طریق یکی از اعضای مرکزیت مجاهدین به نام سعادتی تحویل جاسوس کا.گ.ب (سرویس جاسوسی شوروی سابق) دهند که با دستگیری سعادتی ناکام ماندند. بعد ازاین ماجرا و رسوایی مجاهدین، سرویس های امنیتی بیگانگان توجه ویژه ای به گروه رجوی کردند چراکه به خوبی دریافتند مجاهدین زمینه و ظرفیت جاسوسی و همکاری را دارند. درمسیرتحولات پرشتاب و تغییرات بنیادین که ناشی از پیامدها و بازتاب اجتناب ناپذیر انقلاب اسلامی ایران بود گروه رجوی به دلایل متعددی (ویژگی های شخصیتی و روانی رهبری، شیفتگی جنون آمیز به قدرت، التقاط در دستگاه ایدئولوژیکی، تحلیل های خام و چپ روانه ازشرایط اجتماعی و سیاسی ایران و …) مبدل به یک جریان برانداز و مخالف انقلاب اسلامی و مردمی ایران شد. این امرموجب گردید تا بیشترایرانیان درعلائق میهن پرستانه مجاهدین شک و تردید کنند و حاصل آن منزوی و ایزوله شدن مجاهدین در جامعه ایرانی بود. طی دهه شصت و هفتاد به شکلی آشکار مشخص شد که مجاهدین و رهبران آن برای کسب قدرت، بقاء سیاسی و تشکیلاتی بدون درنگ و مکث دست به عملیت خونبار و تروریستی میزنند دربدترین حالت درخدمت بیگانگان درآمدند. پس گروه رجوی وزنه و جایگاه خود را درحوزه سیاست ورزی در روند و مشی دموکراتیک از دست دادند. شاید به همین دلیل است که دولتمردان امریکایی درقبال مجاهدین و درمقاطع گوناگون مواضع گاه متضاد داشتند. ازحمایت گاه و بیگاه و نه چندان جدی تا قراردادن گروه رجوی در لیست تروریستی و تبهکارانه برای مدت های مدید و قطع ناگهانی حمایت و حفاظت از آنان درهنگامه خروج نیروهای نَظامی امریکایی ازعراق و بی اعتباری مجاهدین درتحلیل و پژوهش های آکادمیک و علمی اندیشمندان حوزه علوم سیاسی و روابط بین الملل امریکایی که بودجه آن را سرویس های امنیتی حکومت امریکا پرداخت می کرد گواه این مدعاست. ضمنا سیاستمداران امریکایی ناظرهمسویی تمام عیار مجاهدین با رژیم صدام بودند، مناسبات فاشیستی حاکم برتشکیلات مجاهدین برای آنها مشمئزکننده بود اما امریکایی ها علیرغم این نکته ی آزار دهنده سعی داشتند ازمجاهدین بهره برداری تاکتیکی کنند، معادله این بود: «بیشترین استفاده از مجاهدین و پرداخت کمترین هزینه» آنچه که مسلم است در نگاه دولتمردان امریکایی مجاهدین سهل ترین جریان برای استفاده سیاسی، نظامی و تبلیغاتی بودند اما درعین حال ازنظرآنان گروه رجوی علیرغم همه استعداد و تمایلات شان برای پادویی و جاسوسی به نفع دولت امریکا، گروهی به شدت غیرقابل پیش بینی و غیرقابل اعتماد نیز بشمارمی آیند چرا که دولتمردان امریکا براین نکته ی مهم دست یافته اند که گروه مجاهدین و اندامواره ی فکری، عقیدتی و سیاسی سران و رهبران آن، هیچگونه سازگاری و همخوانی با مولفه های دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک ندارد پس ممکن است درصورت نضج و گسترش تشکیلاتی به زائده ی چرکین بدل شوند و اسباب دردسر را برای همگان فراهم کنند. به این جهت گروه رجوی همواره میبایست درتحت فشار و ضعف کامل قرار بگیرند تا همچون عناصرمطیع درمسیر منافع هژمونی حاکم برامریکا به کار گرفته شوند اما درمعادلات منطقه ای و میزگفتگوی بازی بزرگان سیاست جایگاه و اعتباری برای آنان درنظر گرفته نشود. وضعیت و شرایط بغرنج کنونی مجاهدین در کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) نهایت استیصال، درماندگی و واماندگی مجاهدین را نشان میدهد که ریشه در پارامترها و فاکتورهایی داشت که در این نوشته به اختصار و موجز شرح داده شد. ادامه دارد…