پس از ورود به سازمان (فرقه رجوی) چندان طول نمی کشد که آدمی متوجه می شود وارد جهنمی شده که سمت سو و جهت به سمت بردگی و بندگی اعضا و افراد فقط و فقط به خاطر یک شخص (مسعود رجوی) است و شعارهای پوشالی از قبیل جامعه بی طبقه توحیدی یا آزادی برای ایران و یا مبارزه در راه تحقق اهداف قشرپایین جامعه و غیره همه درمقابل یک کلمه رنگ می بازد (رهبرعقیدتی) لازم به توضیح است که این لقب ساخته و پرداخته شخص مسعود رجویست که با ترفندهای مختلف طی سالیان می خواست به افراد اسیرتشکیلات القا کند که نقطه مرکزی هرچیزی در او و با او آغاز و پایان می یابد. مسعود پس از آزادی از زندان و با لو دادن جای بهترین دوست و زن و فرزند خود و پس از فرار به فرانسه و با نقشه شومی که درسر داشت می خواست اینگونه وانمود کند که در راس سازمان فقط مسعود است و دیگران همه از دورخارج شده اند. دراین مسیر برای موفقیت مسعود، به شخصی نیاز بود که او را یاری کند البته این شخص باید تا بن استخوان عقده ای باشد ازگرفتن رده تشکیلاتی تا مطرح کردن خودش. و این شخص حتما باید از جنس مخالف باشد که برای مسعود رجوی سنگ تمام بگذارد و ازهیچ فرومایگی فروگذاری نکند و مسعود البته با تیزبینی ضدانقلابی که داشت به خوبی فهمید هیچ کس به غیر از مریم (عضدانلو) این کاره نیست. درنشست موسوم به مسئول اولی سازمان مسعود: من خواهرمجاهد مریم رجوی را به سمت مسئول اول سازمان معرفی می کنم و خود به عنوان رهبرعقیدتی پیروی از مسئول اول را از تمامی اعضای مجاهدین خواستارم! مسعود این جمله را گفت و نشست جمعی را تعطیل کرد یعنی کوتاهترین نشست با بیشترین آماده سازی بود که من در سازمان شاهد آن بودم یعنی با یک جمله شروع و با دنیایی سوال افراد اسیر درسازمان را به حال خود رها کرد!!؟ چندی بعد نشست ها دوباره شروع شد ابتدای امرهمه فکر می کردند که باید مریم اثبات شود ولی غافل از اینکه مسعود سنگ بزرگی برداشته و ادعای رهبری عقیدتی می کند! درهرنشستی ابتدا مسعود شروع به تعریف و تمجید از مریم می کرد تا زمینه برای این ادعا که مسعود واقعا رهبرعقیدتی است فراهم شود و مریم شروع به صحبت کند. تملق گویان مسعود تا جایی پیش رفتند که بعضی ها در نشست جمعی مسعود و مریم را با شاه و فرح مقایسه کردند ولی پررویی مسعود تا جایی پیش رفت که خود را صاحب خون افراد معرفی کرد!! البته بودند کسانی مثل فهیمه اروانی، نسرین پارسیان، مژگان پارسایی و… که در جمع نفرات و حضور مسعود دراثبات حرف های مریم چاپلوسی کنند و بخواهند که پا جای پای مریم بگذارند (البته باید اعتراف کنم آن زمان هیچ کس نمی دانست که فهیمه می خواهد جا پای مریم بگذارد یعنی چه!!؟) شاید در این میان سوالاتی پیش بیاید راستی چه کسی جوابگوست؟ اولا: این رهبرعقیدتی از کجا آمده که هر کس و ناکسی هر وقت خواست برای اسم خودش پیشوند یا پسوند کند؟ ثانیا: این چطور رهبریست که افراد آن حق ندارند در خصوص این رهبر حتی در ذهن سوالی و ابهامی نسبت به او داشته باشند؟ ثالثا: آیا اینکه مریم تعریف کند و مسعود امضا می توان به این سادگی به یکی، لقب رهبر داد. راستی این رهبرعقیدتی نمی خواهد توضیح دهد که چرا و به کدامین گناه خانواده ها حق ندارند بعد از۳۰ سال عزیزانشان را در تشکیلات مجاهدین در اشرف و حال در لیبرتی ملاقات کنند؟ این رهبر عقیدتی از چه چیزی می ترسد که حدود هشت سال و اندی ست که درعالم غیب بسرمی برد (پنهان شدن در سوراخ موش) ما که درشریعت شنیده ایم تقلید از مرده مجاز نیست و فکرمی کنم کسی که از ترس مخفی شده است و افراداسیر و گروگان را سپر خود ساخته، نمی تواند رهبرعقیدتی باشد. و باز فکر می کنم شعارـ همه برای یکی و یکی برای خودش ـ درتمامی زمینه ها شعار اصلی مسعود است. از سکانداری تعدادی که همه دنبال راه ـ در رو ـ می گردند گرفته تا خود را رهبرعقیدتی آنها معرفی کند تا نشست های عقد و ازدواج درنشست باقرزاده و بدیع زادگان، خلاصه این رهبرعقیدتی چقدر حواسش به مصالح و امورهست که حتی هم اکنون که به درستی فهمیده شعارش دیگر کارساز نیست و از مریم هم کاری ساخته نیست چه بهتر که خانواده ها را از عزیزانشان دور نگه دارد و اجازه حتی یک ملاقات به آنها ندهد با اینکه می داند تقلید از مرده حرام است. قادر رحمانی