این که کانادا هم نام سازمان را از فهرست تروریستی خارج ساخت، قابل پیشبینی بود. چرا که کانادا در این گونه موارد دارای سیاست مستقلی نیست و بیشتر از سیاستهای آمریکا پیروی میکند. چنانکه به گفته خبرگزاریها وقتی از نمایندگان مجلس کانادا علت خروج از لیست پرسیده شد، اظهار بیاطلاعی کردند. بنابراین برای پاسخ به علت اصلی خارج کردن نام فرقه از لیست تروریستی در کانادا باید وقوع آنرا در آمریکا پیگیری کرد. ولی واقعیت این است که با وجود گذشت چند ماه از خروج لیست، هنوز هم برای تعدادی از مردم آمریکا و همچنین برخی مقاماتشان این موضوع موجه نیست، که آن را میشود در انعکاسات منفی که در رسانههای آمریکا بهجای میگذارد مشاهده نمود. حتی کریستینا ویلکی گزارشگر روزنامه هافینگتونپست نیز که این کار وزارت خارجهی آمریکا را کار خوبی دیده دلایلی مطرح میکند که در نوع خودش جالب است. در ادامه سعی شده است قسمتهای اصلی این مقاله آورده شود. او چنین مینویسد:
"اعضای گروه ایرانی مجاهدین حقیقتاً مرا دوست ندارند. من هم به آنها اعتماد ندارم. از تابستان سال گذشته من شروع به تهیه گزارشاتی راجع به آنها برای روزنامهی هافینگتون پست کردم.
من هنوز هم اعتقاد دارم که این تصمیم وزارت خارجه برای خارج کردن نام آنها از لیست سازمانهای تروریست خارجی، کار خوبی بود.
مثل بسیاری از افرادی که تحقیق کردهاند که این سازمان چگونه کار میکند، من اعتقادی ندارم که آنها همچنان که ادعا میکنند، حقیقتاً رزمندگان آزادیبخش در تبعید باشند.
من شخصاً اعتقاد دارم که این سازمان یک شخصیت فرقهای جنگندهای دارد که رهبرانش مریم و مسعود رجوی، در سالهای 1980 پی بردند میتوانند با انجام کارهایی که مورد پسند حکومتهای متنفر از ایران باشد، باقی بمانند. صدام حسین اولین پشتیبان آنها بود و به آنها اجازه داد تا در عراق یک قرارگاه نظامی با حصاری از دیوار به نام اشرف را بنا نهند، جایی که تنها تا 3ماه قبل بیش از 3000نفر در آنجا زندگی میکردند.
اما بحث بر سر این که فرقهی رجوی یک گروه تروریستی است یا خیر، اهمیت ندارد. هیچوقت هم اهمیت نداشته است. من بعد از دهها بار گفتگو و توجیهات پسزمینه در طول سال گذشته، اعتقادی به این ندارم که هیلاری کلینتون وزیر امور خارجهی آمریکا تصمیم گرفت که چگونه و کی، نام سازمان را از لیست خارج کند، چرا که او بهطور ناگهانی نظرش را دربارهی این که آنها تروریست هستند یا خیر، عوض کرد.
مهمتر این که، فکر کنم دلیل این که نام گروه از لیست تروریستی خارج شد به این خاطر است که خانم کلینتون میداند آنها فرقهی خطرناکی هستند و این که تمام پتانسیل حاصل از 30سال بنبست بین این سازمان و دنیای خارج، احتمالاً بسیار بسیار شدیدتر بروز میکند.
احتمال بسیار زیاد پای خودکشی جمعی در میان بود، احتمالی که تعدادی از افراد را شبها بیدار نگه میدارد. سپس این موضوع پیش آمد که رهبران سازمان را بهطور آشکاری برانگیزاند تا با نیروهای امنیتی عراق روبرو شوند، نیروهایی که بسیاری شان انتقامگیری از حملات پاکسازی فرقهای سربازان سازمان را که برای بازگرداندن صدام حسین در آن روزگار انجام دادند، خوشحالشان میکرد. در فرانسه، جایی که مریم رجوی زندگی میکند، مقامات احتمال ناخوشایند خودسوزی را در نظر دارند –تاکتیکی که قبلاً استفاده شده است.
حقیقت این است که، در واقعیت امر اغلب مردم جهان نسبت به چیزی که ممکن است بر سر 3200 نفر افراد مستقر در قرارگاه بیاید، اهمیتی نمیدهند.
اما از طرفی وزیر اسبق خارجه، خانم کلینتون با وجود سالها آکسیونهایی که اعضای فرقه در مقابل ادارهاش برگزار کردند، قانون بینالمللی را زیر پا گذاشت و بیرحمانه آنها را در چنگال سربازان عراقی انداخت تا کشته شوند.
شگفت این که، در حالیکه اعضای گروه از پیادهرو وزیر را لعنت میکردند، داخل ساختمان وزارتخانه، کلینتون و دستیارانش به آرامی روی طرحی کار میکردند که جان هزاران نفر پیادهنظام شستشوی مغزی شده را در قرارگاه از چنگ ارتش عراق و از چنگ رهبرانشان نجات دهند.
تنها راه برای انجام این کار تجزیهی 3200نفر به گروههای کوچک و انتقالشان به خارج از عراق به عنوان پناهنده در یک زمان بود. با این همه، این یک فرقه میشود، رهبران در اساس، این که افراد گروه گروه از قرارگاه خارج شوند را رد کردند، مگر همه آنها باهم خارج شوند. اما همانطور که یک دیپلمات اسبق آمریکا به من گفت، «آخه کدام کشور تو دنیا میخواهد 3000عضو رزمنده فرقه را بپذیرد؟»
کلینتون فقط یک برگ برنده داشت. در مقابل ترک قرارگاه اشرف، وزیر خارجه قبول کرد که آنها را از لیست سازمانهای تروریستی خارج سازد، که این کار را هم انجام داد. بعد از ظهر همان روز، مقامات وزارت خارجه آمریکا گزارشاتی را به ما نشان دادند که سه دلیلی را که باعث شده بود آنها این تصمیم را بگیرند در آن ذکر شده بود. هیچکدام از دلایل رسمی، بررسی را به تاخیر نینداخت، اما نتیجهی پایانی از لیست خارج کردن انجام گرفت.
اختلاف بین سیاست و دیپلماسی در همین بود. «دلایل» آورده شده در این بیانیه وزارت خارجه، هیچکس را متقاعد نمیکند. آنها بیشتر شبیه ژستی بودند که قرار بود، افرادی فرضاً مثل من را آرام کنند. چرا که من آنچه همه در وزارت خارجه قبول داشتند، یعنی این که این گروه خطرناک و غیرقابل اعتماد بوده و قادر به خشونت در آینده است، را پیش از این گزارش کرده بودم.
اما سوالی که کلینتون وزیر خارجه با آن روبروست این نبود که آیا این سازمان میتواند قابل اعتماد باشد یا نه. یا حتی این سوال نبود که اعضای این گروه خطرناکند یا خیر. مقامات آمریکایی حتی وانمود هم نمیکنند که پاسخ این سوالات را میدانند.
سوال در قلب تصمیم مربوط به این سازمان چنین بود که آیا کلینتون تمایل دارد، بیسر و صدا جان 3200نفر را حفظ کند یا خیر. پاسخ این بود که او تمایل داشت.
من شاید اعتمادی به این سازمان یا تاکتیکهایش نداشته باشم، اما مذاکرات طولانی یکسالهای که در روز جمعه به اوج خود رسید، نقطهی روشنی را برای دیپلماسی و حقوق بشر آمریکا عرضه کرد." همانطور که ملاحظه میشود یک سری خصوصیات رجوی دیگر برای خیلیها جا افتاده است، این که هر وقت لازم باشد تعدادی خودسوزی میکنند چه فردی یا چه جمعی، این که پتانسیل عظیمی در فرقه رجوی جمع شده که کشورها را ناگزیر کرده در پذیرش آنها دچار تردید و ابهام و نوعی اضطراب شوند، چرا که تضمینی برای آینده آنها نمیبینند. آنها مرید رجوی هستند و چون ذهنشان در آن سمت کاملا شسته شده است لذا بیشتر مورد شک قرار میگیرند. راه حلی اگر برای نیروهای داخل فرقه باشد همانا جدا سازی و سپس انتقالشان به کشورهای مختلف است تا بدینوسیله افراد بتوانند به زندگی روی آورده و فکرشان آزاد شود و نکته آخر هم که الان دوران، دوران تحمیل است و مهم نیست که افکار مردم چه چیزی را میپسندد و چه چیزی را نمیپسندد هرچه که رجوی اراده و اقتضا نماید باید همان هم اجرا شود. این ارادهای است که رنگ و بوی مذهبی پیدا کرده و افراد در صورت سرپیچی از آن دچار تناقض در فکر و در عمل میشوند. و اینجاست که میبینیم شرایط داخلی فرقه رجوی هر روز از روز قبلش فشردهتر و استخوان خردکنتر میشود و باعث میشود افراد در صورت یافتن فرصتی همه چیز را پشت سر گذاشته و خود را از آن قید رها سازند. جمیل بصام