در اشرف همه می دانیم که یک بحثی وجود داشت که زنان همگی درحریم رجوی قرار دارند و به این دلیل کسی حق نگاه کردن و فکر کردن به این زنان را نداشت و یا همگی از مسعود گردنبندهایی را گرفتیم که معنی آن وصل به رهبری بود بعد هم پله به پله جلوتر که می رفتیم بحثهای جدیدتری می شنیدیم مثلا بعد از گرفتن این گردنبندها بحث چهار دیواری با ما شد و اینکه ما درحقیقت صاحبی داریم به نام مسعود رجوی
سایت نیم نگاه: خانم ابراهیمی شما فرمودید از همان ایام نوجوانی وقتی هنوز سیزده یا چهارده سال داشتید از اینکه در تنگنا و محدودیت قرار بگیرید روح و ذهنتان آزرده می شد پس بنا به دلایلی که شرح دادید از خانه فرارکردید و وقتی به مجاهدین پیوستید متوجه شدید درشرایطی تراژیک قرار دارید و شعارهای مجاهدین مبنی بر آزادی زن و لزوم رعایت احترام و کرامت و شان انسانی او پوچ و بیهوده است و به اصطلاح مفت گران است و شما در مسیر و راه اشتباهی گام گذاشتید مسیر و راهی که با آرزوها و رویاهای شما به مثابه یک زن کاملا در تضاد و ناسازگار است حال پرسش بعدی این است که واقعا فضای حاکم بر مناسبات درون تشکیلاتی مجاهدین و شرایط و وضعیت خانم ها در قرارگاه اشرف چه تاثیری بر ذهن شما گذاشت؟ شما که از نزدیک با مجاهدین مواجه شدید؟ با شیوه تفکر و رفتارشان؟ خانم نسرین ابراهیمی: ببینید، زمانی که دراشرف بودم و این برخوردها را می دیدم صد روی صد مطمئن شدم که سازمان مجاهدین خلق خود ضد زن و ضد آزادی و دمکراسی و حقوق انسانهاست مگر می شود که یک سازمان به افراد خودش رحم نکند و ازهیچ گونه جنایتی درحق آنها کوتاهی نکند آنوقت مدعی آزادی و دمکراسی برای آینده کشور دیگری باشد؟ از جمله ستم و جنایت رجوی در حق زنان کشیدن بیگاری از آنها بود و از قیافه انداختن زنها و خارج کردن رحم زنان برای قطع کامل امید انها از آینده و زندگی. نگاه کنید ما دراشرف مانند زندانیان و یا بهتر بگویم بیشتر شبیه به افرادی که مجبور به کار اجباری در اردوگاههای نازیها بودند می ماندیم این را از ته دلم به شما گفتم. ما را ساعت ۵ و یا ۵:۳۰ با صدای وحشتناک سرودی بیدار می کردند بعد هم یکربع بعدش می رفتیم برای خوردن صبحانه و باز یکربع بعدش می بایست هرکسی کار جمعیش را انجام می داد منظور از کارجمعی رسیدگی به محلهای عمومی بود. بعد هم از ساعت ۶ تا ساعت ۱۳:۰۰ ظهرکار اجباری بود اون هم از نوع فرسوده کننده اش. کارهایی مثل: تمیز کردن خیابانها و کندن علفهای وحشتناک بیابانهای عراق، جابه جایی ها جابه جایی محلی به محلی دیگر، این کار برای ایجاد کار بود که ما هر چند وقت یکبار یک محلی را کامل به محل دیگری می بردیم و بعد هم بعد از چند هفته همان را دوباره عوض می کردیم هم برای فرسایش بود خسته کردن و هم برای ایجاد مشغله که کسی وقت نداشته باشد به چیزی خارج از اشرف فکر کند. کارهای آشپزخانه که خیلی هم سخت بود و نیز سابیدن و تمیز کردن یکسری زرهی که مربوط به جنگ جهانی بودند و کل راهی که اینها می توانستند بروند وطی کنند از چند کیلومتر تجاوز نمی کرد ولی برای مشغول کردن ما و برای فرسایش جسمی ما خانم ها، ما را مجبور به کار با این زرهیها می کردند و …. بعد هم ظهر ساعت ۱۳:۰۰ که ناهار بود اون هم غذایی به شدت وحشتناک که از غذای سربازهای عراقی بدتر بود در آن زمان که صدام بود و با یک عالمه روغن نباتی که صد بار استفاده شده بود و پر از کافور. البته این را بگویم زمانی که صدام سرنگون شد و آمریکاییها دراشرف مستقر شدند غذای ما کمی بهتر شد آن هم به خاطر اینکه به آمریکاییها نشان بدهند که همه چیزعالی است درمرکز زنان و بعد هم به خاطر اینکه افراد کمتر تحت فشار باشند با توجه به اینکه اگرکسی فرار می کرد می توانست به محل آمریکاییها خودش را معرفی کند و برود و دیگر مثل دوران صدام نبود که اگر کسی فرار می کرد گارد صدام بسیج می شدند و او را پیدا می کردند و تحویل رجوی می دادنند. بعد ازناهار بعضا ۳۰ دقیقه وقت بود برای استراحت و بعد هم شروع کار ولی بعضا همان ۳۰ دقیقه هم نبود بعد هم دوباره کشیدن بیگاری تا شب و شام بود بعد از شام هم نشستهای عملیات جاری و غسل روزانه. نشستهای عملیات جاری و غسل در حقیقت یک دادگاههایی بود که درآن شخص باید فکر و ذهن خودش را روزانه در آن دادگاه بیان می کرد و بعد هم می بایست بقیه او را به وسیله فحش و ناسزاگویی تحقیر می کردند این همان سرکوب وحشیانه رجوی در اشرف بود که با آن همه بیگاری که می کشید ولی شب می بایست درنشست می گفتی که تو که این همه کار کردی ولی جایی خیلی خوب کار نکردی اگر هم این حرف را نمی زدی بدتر بود چون می گفتند که اگر تو مال رهبری یعنی رجوی هستی و خودت را متعلق به اون می دانی نباید بترسی و باید این را بگویی و بقیه هم بهت فحش بدهند و این ارزش است! وغسل روزانه یعنی اینکه در طی روز هر کسی در مورد مرد یا زندگی عادی و بچه فکری به ذهنش زده را باید بیان می کرد. بعد هم خاموشی بود که عملا تا می خواستیم بخوابیم ساعت ۱۲ شب بود و وسط شب هم پست داشتیم پست یا همان نگهبانی اگر در برجهای نگهبانی بود که عملا ۳ ساعت تا ۴ ساعت بود و اگر درداخل مرکز خودمان بود عملا ۲:۳۰ ساعت بود و حالا شما حسابش را بکنید که ما چند ساعت زمان داشتیم که بخوابیم. خب آیا ما حق نداریم که خودمان را با افراد اردوگاههای کار اجباری نازیها مقایسه کنیم؟ این مدل غذا و این مدل خواب برای این بود که زنان اولا از قیافه بیفتند مثلا کافور تاثیرات مخربی واقعا داشت بر روی صورت زنان در اشرف. کافور به خاطر پایین آوردن غرایض جنسی داده می شد از جمله همه زنها را اگر دراشرف نگاه می کردید همگی ریش داشتند یا روغن صد بار مصرف شده نباتی درغذا برای چی بود؟ ظاهرا خیلی همگی تشویق به ورزش می شدیم ولی ورزش زنان در اشرف هم خود داستان جدا گانه ای دارد ولی عملا غذاها را پر از روغن می کردند تا ما را چاق و بد قیافه کنند خب شما دردنیای واقعی نگاه کنید وقتی که یک دختری یک زنی قیافه اش به این روز افتاده است که مجاهدین سرش در آورده اند بعد هم به دلیل بیگاری کشیدن و فرسودگی به خاطر کار زیاد از هزار جور مریضی رنج می برد بدون تحصیل و هیچ گونه مدرکی فقط در بیابانهای عراق به اسم مبارزه برای آزادی علف جمع آوری کرده است آیا امیدی به آینده در آدم می ماند؟ آیا می شود که انسان خودش را در جامعه ای پیشرفته ببیند؟ این همان هدف اصلی رجوی بود قطع امید از آینده و زندگی و ماندن دراشرف برای رجوی. و یا در آوردن رحم زنان که رجوی با این کارش اسم خودش را به عنوان جنایتکارترین و خائن ترین فرد در تاریخ ایران به ثبت رساند. آنهایی که دختر یا زن هستند و یا مادر هستند بیشتر می توانند بفهمند که این چه جنایت بزرگی است درحق یک زن بیگناه. برای یک زن مادرشدن یکی از بزرگترین و قشنگترین آرزوهاست. ولی رجوی با نام برابری زن و مرد از هیچ جنایتی علیه زنهای داخل اشرف کوتاهی نکرد. به عقیده رجوی خارج کردن رحم زنان یعنی همان مهر صد روی صد کردن آن شخص است که صد روی صد مال رجوی باشد تا آخر عمرش. حالا شما میدانید مردانی که از اشرف فرار کرده اند یا خارج شده اند دل خوشی از زنان اشرف ندارند البته با زنان مسئول، چون زنان از مردان جدا بودند فقط تعدادی که مسولین مردها بودند با آنها بودند معمولا مردان از این زنها دل خوشی ندارند خب حقیقت این است رجوی برای سرکوب مردان داخل اشرف از زنان استفاده می کرد به این صورت که زنان برای اثبات خودشان که با مردان نه تنها برابرند ولی از آنها هم بالاترند باید دلسوزی به حال کسی نمی کردند و ارزش این بود که خشن باشند. زنان هر چه بیشتر به مردان فشار می آوردند و از آنها کار می کشیدند نشانه پیشرفت خودشان بود و نشانه وصل به مسعود بود. شاید یک آدم معمولی که تنش به تن مجاهدین نخورده درست متوجه حرف من نشود ولی این پیچیدگیهای رجوی بود و فریبهای رجوی بود که به سر ما می آمد. رجوی برای مهار مردان و نگه داشتن آنها از زور استفاده می کرد منتها این زور و خشونت توسط زنان اعمال می شد با کشیدن کار زیاد از مردان و خسته کردن آنها اجازه فکر کردن به آنها را نمی دادند. یعنی رجوی در حقیقت یکسری زن را فریب داده بود از آنها سوء استفاده می کرد و قربانی را بر علیه قربانی استفاده می کرد. همه ما افشاگریهای خانم بتول سلطانی را شنیده ایم من جزو شورای رهبری مجاهدین نبودم و ازموضوع سوء استفاده های جنسی رجوی از طریق ایشان آگاه شدم و خبر نداشتم ولی وقتی که افشاگریهای ایشان را شنیدم تازه به خودم آمدم که پس داستان حریم رهبری و نشستهای مریم رجوی و اینکه همگی زنان مسعود رجوی هستیم چی بود. چون من فکر می کردم شاید این فقط یک بحث است که ما اینجوری فکر کنیم که مجبورمان کنند به کسی دیگری فکر نکنیم و اینجوری ما را در اشرف نگه دارند. در اشرف همه می دانیم که یک بحثی وجود داشت که زنان همگی درحریم رجوی قرار دارند و به این دلیل کسی حق نگاه کردن و فکر کردن به این زنان را نداشت و یا همگی از مسعود گردنبندهایی را گرفتیم که معنی آن وصل به رهبری بود بعد هم پله به پله جلوتر که می رفتیم بحثهای جدیدتری می شنیدیم مثلا بعد از گرفتن این گردنبندها بحث چهار دیواری با ما شد و اینکه ما درحقیقت صاحبی داریم به نام مسعود رجوی و مریم رجوی مشخصا گفت که شماها قشنگترین و بهترین مرد جهان را دارید و چطوری کی زن شوهردار به خودش اجازه می دهد به مرد دیگری فکر کند ولی آنجا من فکر می کردم که این بحثها صرف یک بحث ایدئولوژی است و نه بیشتر. حالا شما فکرش را بکنید که این وضعیت زنان دراشرف بود که من فقط از هزارتا فاکت ۱۰ تا فاکت گفتم و ببینید که چه ربطی به شعارهای خانم رجوی که در خصوص آزادی و برابری می دهد، دارد. ادامه دارد …