ملاقات با خانم شهربانو مرندی در دفتر انجمن نجات گیلان
شمار کثیری از خانواده های چشم انتظار گیلک برای اعزام به عراق ناامن وتحصن در مقابل کمپ موقت لیبرتی بمنظور دیدار و ملاقات با فرزندان اسیرخود دراسارتگاه رجوی اعلام آمادگی کردند ومدتهای مدیدی است که چون موشک درسکوی پرتاب به قلب تشکیلات مخوف رجوی درانتظار نشسته ولحظه شماری میکنند واذعان میدارند که استمالت ومعامله آنهم ازجانب کمیساریای عالی پناهندگان بعنوان مهمترین مرجع ونهاد حقوق بشری با یک فرقه بدنام و تروریستی بس است وحجب وحیا هم چیزی خوبی است.
" فرزندم برای ادامه تحصیلات دانشگاهی به آلمان سفرکرده بود که طعمه عوامل آدم ربای رجوی شد و به پادگان کاراجباری اشرف انتقال داده شد بی آنکه من کوچکترین اطلاعی از این داستان غم انگیز داشته باشم. سالیان گذشت و صدام دشمن مردم ایران وحامی رجوی سرنگون شد وازجانب جداشدگان ازفرقه رجوی به من خبر دادند که خسرو را در پادگان اشرف دیده اند. ازآن پس یک ارتباط قوی با انجمن نجات گیلان برقرار کردم و دراین ارتباط احساس کردم که به بازگشت فرزندم به خاک وطن امیدوارشدم وخودم نیزعزم جزم کردم که فرزند دلبندم را ازآن جهنم نجات ببخشم. بواسطه عزیزانم درانجمن نجات بارها وبارها به خسرو و مجامع حقوق بشری نامه نوشتم واستمداد طلبیدم. بارها و بارها برغم کهولت سن با تقبل مصائب سفر به کشور ناامن عراق رفتم و در مقابل پادگان اشرف به اتفاق سایرخانواده ها که وضعیت مشابه مرا داشتند به تحصن نشستم و فرزندم را به اسم صدا کردم و خدا را هم به یاری طلبیدم که به فرزندم دست پیدا کنم. آخر رجوی نه تنها اجازه ملاقات با فرزندم را ندادند بلکه با تحریک اعضای گرفتاری همچون خسروی من به سمت من وسایرخانواده ها سنگ پرتاب کردند وتهمت و افترا بستند.آقای طاهرمحمدزاده که با من همسفر بود متاسفانه از ناحیه سر بواسطه همین سنگ اندازیها بشدت جراحت برداشت و همچنین آقای جعفرحسن زاده که من با دیدن این صحنه های دلخراش خیلی برای رجوی تاسف خوردم که به چه روز سیاه و ذلتی افتاده است و تف و هزارباره تف بر ریختش .
و من با چشمان خود دیدم که آنان ازدرون متناقض بودند و ازکارشان شرم میکردند ولیکن درچهره شان هویدا بود که دستورگرفته بودند وچاره ای نداشتند وبدین خاطربود که من عمل جاعلانه شان را به دل نگرفتم وکماکان برای خسرو پیام فرستادم وبا آنان درد دل کردم طوریکه موفق شدم آنان را به سکوت وادار کنم و دیگر به سمت مادران پیرخود سنگ پرتاب نکنند. توهین و تهمت نزنند و درعوض انگیزه بگیرند و فرار را برقرار در زندان رجوی ترجیح بدهند. درچند نوبت که به عراق رفتم وآنجا متحصن شدم شاهد فرار بعضا ازهمین عزیزان از زندان رجوی بودم که به ما پیوستند و وقتی به دور از کنترل رجوی با آنان صحبت کردم فقط گریه میکردند وشرمنده بودند وبا سرافکندگی می گفتند ازخیلی از حقایق بی خبر بودیم وغافل. ولی حال که موفق به فرارشدیم در کنار شما خانواده ها تلاش خواهیم کرد که سایر دوستانمان نیز بتوانند ازآن جهنم فراربکنند ونزد خانواده هایشان بازگردند."
این مادررنجدیده ازظلم وجور رجوی ضمن تقدیر و تشکر ازتلاش اعضای انجمن نجات برای رهایی فرزندانشان با عزمی جزم و با اراده ای پولادین اضافه کرد.
" رجوی واپسین نفسهای خفیفانه خودش را میکشد ومحکوم به فنا است. کجای تاریخ را نشان دارید که دیکتاتور دائم العمر برقرار باشد و این حکم اسلام و تاریخ است که تمام دیکتاتورها رفتنی هستند خصوصا مزدورانی که درخیانت به وطن خود به بیگانگان آویزان هستند و لاجرم رجوی و دار و دسته خیانت پیشه اش نیز از این امرمستثنی نیستند و بزودی زود شاهد متلاشی شدنش خواهیم بود و آنگاه برای رهایی عزیزانمان ازچنگال اهریمنی اش به جشن و پایکوبی خواهیم پرداخت.