خانم نسرین ابراهیمی از اعضای جدا شده مجاهدین خلق است که هم اکنون درکشور سوئیس زندگی می کند گفتگو با ایشان در باره دنیای تاریک و سیاه مجاهدین حکایت تلخ و درخوری ست از روند مسخ آدمی و تدارک شرایطی که عمیق ترین و متعالی ترین احساسات انسانی و مفهوم مقدس آزادی به شکلی آزاردهنده با بکارگیری و استفاده از مفاهیم و مضامین انقلابی و با تلقی فاشیستی از دین و سیاست به سخره گرفته می شود.
نقطه نظرات، دیدگاه و تجربیات خانم ابرهیمی از روابط و مناسبات قرون وسطایی مجاهدین و توهمات رهبرعقیدتی فرقه سخت تکاندهنده و نیز تامل انگیز است. امید که در دنیای مدرن و زمانه ای که از آن به عقلانیت انتقادی یاد می گردد هرگز نظاره گر بازتولید خشونت و مطلق انگاری جنون آمیز در تفکر و عمل فردی و گروهی نباشیم.
تیم مدیریت سایت نیم نگاه
ادامه گفتگو:
سایت نیم نگاه: لازم است در ادامه گفتگومون به یک نکته مهم اشاره کنیم که هدف و قصد ما از این گفتگو نه تحقیر کسی و یا خانم هایی است که درتشکیلات مجاهدین و مقر خانم ها در اشرف و حال کمپ لیبرتی بسرمیبرند بلکه صرفا بررسی و نقد تراوشات ذهنی غیرعلمی و مخرب رهبرعقیدتی مجاهدین یعنی مسعود و درکل دستگاه فکری و اندامواره ایدئولوژیک گروهی به نام مجاهدین است که هیچ سنخیتی با افکار انسان مدرن ندارند و سعی می کنند به طور باسمه ای افکار و عقاید سیاسی و ایدئولوژی دگم خود را در جمعی انسانی تحمیل کنند که نتایج فاجعه بار و تراژیک به بار آورده است.
خانم ابراهیمی شما صادقانه به مسائل و نکاتی تامل انگیز و به عبارتی دقیق تر به زوایای پنهان و ناگفته ها درمقر خانم ها در قرارگاه اشرف اشاراتی کردید و فاکت هایی ارائه دادید که در نوع خود مهم و بحث برانگیز است و کمتر کسی بدان پرداخته است.
واقف هستیم که رابطه تنگاتنگی بین سرکوب امیال جنسی و عاطفی، ناهنجاری ها و اختلالات شخصیتی وجود دارد. بیایید در این گفتگو به یک کار تحقیقی و علمی اشاره کنیم اخیرا یک تیم پزشکی و روانشناسی در استرالیا درباره رابطه بین ارضای امیال جنسی و آی کیو (بهره هوشی) به مدت دو سال تحقیق کردند. دو گروه ۱۰۰۰ نفری که زیر ۳۰ سال ازدواج کردند و گروهی که پس از ۳۰ سالگی ازدواج کرده بودند مورد تحقیق قرار گرفتند و از آنها تست هوشی به عمل آمد نتیجه جالب است کسانی که زیر ۳۰ سالگی ازدواج کردند بهره هوشی شان بیشتر از کسانی بود که بالای ۳۰ سالگی ازدواج کردند. این یک کار علمی و تحقیقاتی بود.
همه ما جداشدگان مجاهدین می دانیم که طی بیش از دو دهه درتشکیلات مجاهدین و قرارگاه اشرف به دلیل انقلاب ایدئولوژیک هرگز نیازهای جنسی و عاطفی نفرات تامین و ارضاء نشد این یک امر مسلم و مشخص است. شما با لحاظ توضیحات روشنگرانه ای که دادید و در این گفتگو بدان تاکید کردید فرمودید:
” … خب مشکل جدی دیگه ای که وجود داشت بحث نبودن رابطه جنسی بود و متاسفانه برای جبران این مسئله افراد و زنها در مقر به کارهای وحشتناکی دست می زدند.”
دوست داریم درباره کارهای وحشتناکی که درمقرخانم ها اتفاق افتاده است بدون خودسانسوری و صریح و جسورانه حرف بزنید شما که مدت ده سال درمیان زنان مجاهد طی شبانه روز زندگی کردید و یک شاهد عینی هستید. خواهش می کنیم بفرمائید.
خانم نسرین ابراهیمی: خب حقیقت تلخی که وجود داشت و خیلی اوقات گفتنش واقعا سخت و سنگین هستش این بود که اغلب افراد یعنی زنان مجاهد در قرارگاه اشرف به خود ارضایی روی آورده بودند، همانطور که گفتم نشستهای خود مریم رجوی با زنان اغلب در رابطه با این موضوع بود اوایل آدم باور نمی کرد که همچین مشکلاتی وجود دارد بعد از نشستهایی که خود مریم رجوی در این رابطه گذاشت و ماهایی که چشم و گوشمان بسته تر بود با این نشستها چشم و گوشمان باز شد و تازه فهمیدیم که چه داستانهایی هست در بین خود همین زنان مجاهد.
متاسفانه بارها دیده شده بود که زنها از هر وسیله ای برای خود ارضایی استفاده می کردند که حتی خیلی ها به بیماریهای زنان دچار شده بودند و یا زنان مسئول با دختران جوان دوست می شدند و به آنها دست می زدند و … و خب بچه های تحت مسئول جرات نمی کردند که حرفی در این رابطه بزنند و می شد گفت سوء استفاده زنهای مسئول از تحت مسئولینشان بود. من خودم اولین بار که این را شنیدم تا مدتها در شک بودم ولی متاسفانه این یک حقیقت دردناک بود این همان هدیه رجوی به زنان در اشرف بود.
همین دوست شدن زنان با هم باعث شده بود که مستمرا سازماندهیهای زنان را عوض کنند و افراد را بیشتر از چند ماهی نمی گذاشتند که با هم باشند و با هم کار کنند حتی ۳ محل جدا برای زنان بود که در این ۳ محل جدا ازهم که ما اصطلاحا بهش می گفتیم قرارگاه (البته می گفتیم قرارگاه ولی قرارگاههای کوچکی که در داخل خود اشرف بودند) زنانی که احساس می شد با هم دوست شدند و سازمان احساس خطر می کرد هر کدام را جدا ازهم در یکی از این قرارگاهها می فرستاد بعد هم برای اینکه رابطه هایشان رو به قول معروف با هم خراب کند و یا می شد گفت که آنها را از همدیگر متنفر کنند یکسری نشستهای جمعی بین ۳ قرارگاه می گذاشتند و زنها را مجبور به خواندن فاکتهایی می کردند که مثلا زنی به وسیله زن دیگری خودش را ارضا می کرده است و اسم برده می شد و بعد هم باید اون ۲ نفر به همدیگر بد و بیراه می گفتند و خلاصه اینجوری مجبورشان می کردند که ازهم به بیزاری برسند.
شاید کسی باور نکند ولی در بین زنان کسی حق نداشت که لباس راحتی که یقه اش باز باشد و یا آستینش خیلی کوتاه باشد بپوشد یعنی انگار که ما در مقر مردها بودیم به همان اندازه سختگیری می شد به خاطر حجاب. دلیلش هم این بود که می گفتند که دوران (دوران یک اصطلاحی بود توی مجاهدین که استفاده میشد برای مثلا زنی که به شوهر فکر می کرد و این فکر را بهش می گفتند دوران) در بین زنان هم می تواند باشد و برای همین باید سخت گرفت یعنی همان خود ارضایی زنان که قبلش توضیح دادم.
چیز دیگه ای که وجود داشت اگر چهره های زنان در اشرف را می دیدید همگی پر از غم و خسته و خیلی اوقات عصبی و خشن و تند. خب مشکلات هورمونی باعث شده بود که زنان به لحاظ عصبی شدن واقعا نتوانند خودشان را کنترل کنند وقتی که رابطه جنسی سرکوب شده به طور طبیعی افراد دچار مشکلات شدید هورمونی می شوند و این مشکل در مدلهای مختلف خودش را نشان می داد. بعضی اوقات نمی شد با کسی حرف زد چون این مشکل باعث می شد که خیلی ها واقعا قاطی کنند و اعصاب نداشتند.
داستان پیامدهای دردناک سرکوب امیال جنسی در اشرف فقط یک داستان و دو داستان نیست واقعا باید کتابها در باره آن نوشت.
نگاه کنید من وقتی که وارد سازمان شدم یک زنی به نام ف غ مسئولم بود که سالیان سال بود که با مجاهدین بود و به اصطلاح رده تشکیلاتی خیلی بالایی هم داشت ایشان از زمانی که سازمان درکردستان بوده با مجاهدین بوده، خب بعد از چند سال که در سازمان بودم مدتی بود احساس می کردم که خبری از ایشان نیست و نزدیک به یک سال ندیده بودمش، خیلی سراغش را می گرفتم ولی کسی نمی گفت که کجاست تا اینکه یک روز دیدم در یکی از قرارگاههای زنان در کار صنفی است، خب من دچار شک شدم که یک مسئول بالا با اون همه افراد زیردستش حالا زیر دست یک نفر در صنفی مشغول کار بود، خب این نرمال نبود تا اینکه در محفل هایی که ما زنها بعضا با هم داشتیم فهمیدیم که ایشان با تحت مسئول مردی که داشتند رابطه برقرار کرده اند و سازمان هم یکسال زندانیش می کند و بعد هم او را به کار صنفی وادار می کرد که یک جور تحقیر و تنبیه محسوب می شد و بعد هم سازمان از او نگذشت و چند سال بعد ایشان ناپدید شد.
یا موارد زیاد دیگه ای که داشتیم مردها شبها ازخواب بیدارمی شدند و از آسایشگاهایشان فرار می کردند که شنیدم زیر پتویشان لباس می گذاشتند که جایشان خالی نباشد تا کسی متوجه نبودن آنها بشود و بعد هم ازقرارگاه خودشان بیرون می زدند و می آمدند قرارگاه زنان که اگر بتوانند زن تنهایی را در محوطه بیرون آسایشگاه گیر بندازند.
خب این نمونه ها خیلی زیاد بود و حتی به یاد دارم که یک بار یکی از همین افراد دستگیر شد که اصطلاحا ما در میان زنان به این مردها که به آسایشگاه زنان می آمدند می گفتیم مورد، یکی از همین موردها یک جوانی بود که در پست نگهبانی زنان دستگیرش کردند ولی متاسفانه مثل یک آدم قاتل باهاش رفتار شد و با میله آهنی می زدنش، وقتی که این بنده خدا کتک می خورد و داد و بیداد می کرد من به هیچ وجه او را مقصر نمی دانستم او کار بدی به نظر من نکرده بود در واقع آن کسی که باعث این کارها می شد یعنی شخص رجوی مقصر بود با هر دادی که این بنده خدا می زد من به رجوی لعنت می فرستادم که ببین چه بر سر این جوانهای بدبختی که به امید زندگی بهتر خواستند بروند اروپا، آنها را گول زده آورده در این قلعه مخوف و بعد هم ببین که چه به روزگارشان آورده است.
در مصاحبه های قبلی خودم به شما گفتم که رجوی از زنان بر علیه مردان استفاده می کرد در حقیقت زنان که خود برده های رجوی بودند از آنها برعلیه مردان استفاده می کرد به همین دلیل خیلی از مردان از زنان دراشرف متنفر شده بودند، خب رجوی چهره خودش را پشت این زنان پنهان کرده بود رجوی بود که به زنان دستور می داد چگونه مردان را تحقیر کنند چگونه مثل برده از مردها کار بکشند و … خب مردها چهره رجوی را شفاف در این داستان نمی دیدند فقط زنان وحشی و هاری را می دیدند که اینگونه با آنها رفتار می کنند. برای همین مردها از زنها متنفر شده بودند و خیلی از مواردی که مردها می آمدند آسایشگاه زنان به دلیل آسیب زدن به زنان بود.
مثلا یک بار ما برای یکسری نشستها رفته بودیم به قرارگاهی در نزدیک بغداد به نام پارسیان و تعدادی از زنان هم در اشرف در قرارگاه زنان به نام ۱۴ مانده بودند و به نشست نیامده بودند شب یکی ازهمین زنان وقتی که به دستشویی که در محوطه آسایشگاه قرار داشت رفته بود مردی او را گرفته و با کاتر صورتش را تیکه پاره کرد بعد هم روی هر دو دستش را، خب این وحشتناک بود من در جریان نیستم که تجاوزی هم شده بود یا نه ولی فقط صورت و دستهای این دختر را همیشه یادم هست که چگونه تیکه پاره شده بود. رجوی هم بین زنان و هم بین مردان کلا بین افراد تا می توانست تخم کینه و کدورت و.. می پاشید و همه را از هم متنفر می کرد بعد هم دلش خوش بود که وقتی افراد از هم متنفر باشند همه عشق ها و عاطفه ها مال رجوی می شود البته من این را توی پرانتز گفتم.
در رابطه با سرکوب امیال جنسی در اشرف دلم می خواهد که به یک موضوع دیگه هم اشاره کنم ما مواردی هم داشتیم افرادی که به این خاطر دست به خودکشی زدند همانطوری که گفتم بر اثر تغییرات هورمونی خیلی از افراد دچار مشکلات اعصاب و روان می شوند و در مواردی خیلی خطرناک بود افراد به خودشان آسیب جدی می زدند به یاد دارم یکی از دخترهایی که در آن زمان تقریبا ۲۲ سال داشت مستمرا در نشستهای مختلف از فشارهای جنسی که بر او بود می گفت و به مدلهای مختلف سرکوب می شد. من مدتی راننده تردد زنان در داخل اشرف بودم و ایشان را خیلی می دیدم چون به بیمارستان اشرف می رفت من او را می بردم و به قرارگاه برمی گرداندم یکبار از فشارهایی که بر او بود با من صحبت کرد و گفت دوست دارد شب که می خوابد دیگه صبح بیدار نشود و بمیرد و راحت شود مستمرا آرزوی مرگ می کرد من مقداری دلداریش دادم ولی از آنجا که همه از هم می ترسیدیم من هم خیلی نمی توانستم به او اعتماد کنم چون می ترسیدم در نشستها اعتراف کند که با من محفل زده است برای همین خیلی راه نمی دادم همه حرفهایش را بزند ولی به من گفت کاش یک گلوله از غیب بیاید و کارم را تمام کند. دقیقا ۳ روز بعد ایشان با گلوله به خودش شلیک کرد ولی خوشبختانه ایشان زنده ماند وقتی که از وی پرسیدم این چه کاری بود که کرد؟ گفت: مرگ یکبار و شیون یکبار. آن دختر گفت دارم زجرکش می شوم خواستم زجرکش نشوم و یکجا تمام شود.
خب اینکه شما درشعارهای مریم رجوی می شنوید زنان مجاهد انقلاب کرده اند و فلان فلان …. اینها فقط شعار است باید ۳ روز با این زنان به اصطلاح مجاهد از نزدیک زندگی کنید تا ببینید در چه حال و روزی به سر می برند. آن زنان مسئول و انقلاب کرده و آزاد و رها شده با انقلاب مریم ـ اینها فقط شعارهای خانم رجوی است که اگر اینها را نگوید پس بگوید که چه بلایی بر سر این زنان بی دفاع آورده است؟
ادامه دارد …