نزدیک یک ماه است که دولت آلبانی اعلام کرده حاضر به پذیرش 210نفر از اهالی کمپ لیبرتی در کشور خود به عنوان پناهنده است. ولی رجوی رهبر فرقه با کمال تعجب این تقاضا را پس زد و مطرح کرد که همه یا هیچکس.
رجوی که همیشه حرف، حرف خودش است این بار هم راهی را برگزید که همانند تمام عملکردهای قبلی اش خارج از انتظار بود. رهبر فرقه مطرح کرده است که ماندن در لیبرتی و اشرف عین مبارزه علیه رژیم ایران است. این نوع موضعگیری به نوعی مانند سرفصل تهاجم آخر به ایران تحت نام فروغ جاویدان یا مرصاد است که با توجه به اینکه به لحاظ نظامی اقدامی کاملا اشتباه و مهلک بود، این شعار مطرح شده بود: "این کار را میکنیم ولو به قیمت جان همه". چرا که غیر از رفتن راه دیگری نداریم. خوب الان آن شعار تبدیل به این شعار شده است که: "میمانیم چون غیر از ماندن راهی نداریم ولو به قیمت جان همه". منتها در آن عملیات راه پشتی وجود داشت حداقل دست هر کس سلاحی بود و زخمیها به عقب آورده میشدند. ولی الان چه وضعیتی وجود دارد. دستها خالی از سلاح، جبهه و پشت جبهه همه اش یکجاست. پشتیبانی درمانی و لجستیکی وجود ندارد. ولی از آنجا که کارکرد فرقهای عمل میکند. برای همه افراد مستقر در لیبرتی و اشرف، ماندن و جان دادن شاید شیرینتر از هر چیز دیگری باشد. شیرینتر از رفتن به آلبانی که فقط در فاصلهای دورتر از ایران قرار دارد. شیرینتر از آمریکا و اروپا. رجوی باکی ندارد. دارد یکبار دیگر همه سازمان را از پرتگاه به پایین پرتاب میکند. برای همه هم جا انداخته است که بگویند، باشد میپریم به هر قیمت تا رجوی بماند. خوب این فلسفه رجوی است. بحث فرقهای عمل کردن و همه چیز برای رهبر بودن یعنی همین. از جان و مال و ناموس گرفته تا حتی آنچه در اعماق اذهان و در لابهلای عواطف و احساسات، در ته قلب افراد جای گرفته است همه برای رهبر که همان رجوی باشد.
اما این وضعیتی است که رجوی به داخل تشکیلات اعمال کرده است ولی در بیرون در دنیای سیاست و تبلیغات، فرقه رجوی دارد تمام تلاش خودش را میکند که نفرات را یا به اشرف بازگرداند که ظاهرا بیشتر هم روی این موضوع تکیه میکند و یا همه به خارج منتقل شوند و در این رابطه از هیچگونه تلاشی مضایقه نکرده است.
تقریبا از سران و شیوخ وابسته به بعثیها در عراق کسی باقی نمانده که مورد عنایت فرقه رجوی قرار نگرفته باشد و چند کلامی در مدح فرقه و شعارهایی که به آنها خوراندهاند صحبت نکند. در خارج کشور ماشین خودپرداز رجوی دائما در حال پر کردن جیبهای مقامات و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی از هر گروه و قشری است تا بیایند متنهای از پیش تهیه شده را در برنامههای نمایشی، قرائت کنند. این شیوه چندساله اخیر رجوی است که توانسته سیاستهای خارجیش را پیش ببرد. نمونه بارز آن صرف میلیونها دلاری بود که برای خارج شدن از لیست تروریستی صرف نفرات گوناگون و برگزاری مراسم، متحمل شد.
ولی اینبار تفاوتی که با سابق دارد این است که طرف دعواها بسیار جدیتر و مصممتر هستند. مالکی رئیس دولت عراق که شاید دو سوم سایت فرقه به فحاشی علیه او میپردازد، همچنان پایش را در یک کفش کرده و اصرار میورزد که این گروه باید خاک عراق را ترک کند. خود مالکی به لحاظ سیاسی و اقتصادی شدیداً تحت فشار داخلی و خارجی است، هنوز امنیت و آرامش کافی بر کشور حکمفرما نشده است، روابطش با کردها و سایر احزاب سیاسی بصورت مطلوبی درنیامده است. بودن سازمان که اساساً تشکیلات پرسر و صدایی است در عراق، که خواهان سرنگونیش هستند، عرصه را بیش از پیش بر او تنگ نموده است. ولی با تمام این احوال هنوز هم برای آمریکا این وضعیت بهتر از نبودن مالکی تلقی میشود و بدین ترتیب اصلا تمایل ندارند که او برکنار شود و جلوی آن را میگیرد. از طرف دیگر عراق پیوندهای عمیق اقتصادی و سیاسی با ایران دارد و مالکی نمیخواهد این پیوندها را تضعیف کرده و دوستانش را از خود دور نماید.
اما در حال حاضر به نظر میرسد برای رجوی، مشکل اصلیتر خود آمریکا است. چرا که بعد از خارج کردن نام فرقه از لیست سازمانهای تروریستی، انتقادات زیادی متوجه دولت آمریکا شد. بنابراین الان نمیخواهد کاری در آن حد مثلا انتقال تمام نفرات به آمریکا را بپذیرد، اما از طرفی چون ماهیتاً زورگو است و برکشورهای ضعیف اعمال فشار میکند، چه بسا روی دولت آلبانی هم علیرغم میل باطنیش تاثیر گذاشته است که آنها رضایت دهند تعدادی از نفرات کمپ لیبرتی را بپذیرد. این که خود رجوی از قبل این مسئله پذیرش آلبانی را علنی نکرده بود شاید از ترس اعمال نفوذ ایران روی دولت آلبانی بوده است که مانع این امر شود. بهخصوص که آلبانی کشوری با اکثریت مسلمان، اقتصادی بسیار ضعیف و همچنان ایزوله در جهان است طوریکه هنوز هم نتوانسته است عضو اتحادیه اروپا شود. جان کری وزیر خارجه آمریکا هم به نظر آدم برشدار و تند و تیزی نمیآید و بیشتر دنبال مذاکره و مسالمت و این حرفها است. و کاملا با هیلاری کلینتون وزیر سابق خارجه متفاوت است. علت مخالفت رجوی با انتخاب مجدد اوباما به عنوان ریاست جمهوری آمریکا و حمایت از رقیبش رامنی از حزب جمهوریخواه بیعلت نبود.
تا کنون آمریکا موضعی همسو با سازمان ملل و اروپا داشته و از این پیشنهاد آلبانی حمایت و سازمان را تشویق به قبول این پیشنهاد نموده است. این موضع آمریکا تغییری نخواهد کرد، مگر دوباره همان مسئله امتیازگیری از ایران مطرح باشد و باز کردن قفل مذاکرات هستهای با فشار بیشتر وارد کردن به ایران که مثلاً در این رابطه دولت آلبانی را راضی به پذیرش همه افراد قرار گاه کند.
در این صورت رجوی دیگر دستش بسته میشود و مجبور است به این خواسته جواب مثبت بدهد و بطور موقت هم شده کل نفرات را به مکان ثالثی ببرد. باید دید واقعاً رجوی تن به این پذیرش خواهد داد. رجوی خوب میداند بازگشت مجددش به عراق بسیار مشکل خواهد شد. چون امکان قدرت گرفتن حزب بعث و سر کار آمدن فردی همانند صدام تقریبا محال است. اگر دولت دیگری هم مثل علاوی به قدرت برسد. تا مدت زیادی این دست و آن دست خواهد کرد که زیر بار این قضیه نرود. چرا که عراق بیش از هر وقت دیگر به آرامش و وحدت نیروهای داخلیش نیاز دارد.
شاید برای همین است که شعار بازگشت به اشرف را رجوی خیلی غلیظتر مطرح میکند. اگر چه قرارگاه اشرف هم در نهایت امنیت ندارد و در سال 1390 بیش از 50نفر در تهاجم ارتش عراق به آنجا جان خود را از دست دادند، ولی برای رجوی عزیز است چون در خاک عراق و مجاور ایران است. و با استراتژیش همخوانی دارد. و برای همین است که رجوی مطرح میکند ماندن در لیبرتی و اشرف عین مبارزه مرحله آخر است.
اینجا باید پرسید افراد مستقر در کشتارگاه لیبرتی که این چنین مسحور رجوی و مجری بی چون و چرای خطوط و اوامر او هستند، پس چه نقشی دارند. اگر به مکانیزمها و بلاهایی که بر سر تک تک نفرات کمپ تا کنون آمده، خوب آگاه باشیم، میتوانیم به این مسئله جواب دهیم. رجوی، کاری کرده است که تمام افراد فرقه، هر چیزی که بویی از زندگی و خانواده داشته باشد را به زور نشستهای غسل و عملیات جاری و با نوشتن گزارشهای موشکافانه و مفصل از خود، بازبینی خود از هر چه گذشتهتر، پیدا کردن تمام نقاط تاریک و روشن زندگی و بعد مطرح کردن آنها در نشستهای جمعی و در نهایت زیر تیغ و فحش و توهین و بیاحترامی از جانب تمام اهالی نشست قرار گرفتن، از تن و جان خود بیرون کردهاند. آیا با این وضعیت، دیگر شخصیتی از فرد باقی میماند. هویت افراد به تدریج عوض میشود. محتویات ذهنی طبقهبندی شده به لحاظ ارزشی، بالا و پایین، بعضی حذف و بعضی اصلاح و تعویض میشوند و این داستانی است که همواره و در هر شرایطی ادامه داشته است. وقتی نفرات نشستهای زیادی را در رابطه با موضوع مثلا مبارزه با فردیت طی میکنند گفته میشود، فردیت و جنسیت دو روی یک سکه هستند بنابراین حالا که شما مرحله مبارزه با فردیت را گذراندهاید وارد مبارزه با جنسیت میشوید، الان جنسیت در شما زمینه رشد پیدا کرده است، پس هر چه فاکت و مورد از خودتان سر میزند بنویسید و مبادا غافل شوید. و به این ترتیب افراد وارد دورهای ناتمام مبارزه با فردیت و جنسیت میشوند. حالا آیا میشود گفت افراد در این شرایط و احوال میتوانند برای خودشان، بهصورتی آگاهانه و آزادانه، راه جدیدی برای زندگی کردن پیدا کنند. مسلما جواب منفی است.
ولی همواره میتوان آرزو کرد روزی فرا رسد که افراد بتوانند به محیطی دسترسی پیدا کنند که در آن تصمیمگیریشان به دور از هرگونه پیشفرض و القائاتی باشد که طی سالها در قلب و روح آنها جای گرفته است.
جمیل بصام