امروز صبح خبر در گذشت حسین را از سایت رجوی خواندم و بسیار متاثرشدم. با حسین خیلی خاطره داشتم هرچند خاطراتمان تماما تلخ بود و دردناک، اما درلابلای آن تلاش میکردیم بگو و بخند هم داشته باشیم تا تسلیم مناسبات فرقه ای رجوی نشویم.سال 78 بمدت دوسال تمام در قرارگاه همایون درشهرالعماره عراق با هم بودیم و برایم درد دل میکرد. یک شب به اتاق کارم آمد و با لهجه شیرین اصفهانی ازم خواست که فرداشب با هم درپست نگهبانی باشیم که کلی دلم پر است. همین که خواستم جوابشو بدم ادامه داد که خواهشا درخواستمو رد نکن…
حقیقتا قبل از موعد پست نگهبانی حسین , پست پاسبخشی من تمام شده بود و رفتم که حسین را بیدار کنم دیدم درخواب انگار که کابوس میبیند خیلی استرس و التهاب دارد وبه خود می پیچد وبا خود زمزمه میکند. پیشانیش از عرق خیس خیس بود از صدا زدنم بلند شد و مثل همیشه آرام و شکیبا آماده شد و باهم به موضع پست رفتیم. دقایقی سکوت سکوت بود یک چای نوشید و به ناگهان بغضش ترکید و بلند بلند گریست خیلی سعی کردم آرامش کنم وقتی دیدم جواب نمیگیرم با شوخی گفتم بابا کوتاه بیا هیکل به این درشتی ماشاءالله با دو متر قد مثل بچه داری گریه میکنی!؟ خودش دستی به شانه ام کشید و گفت بهت اعتماد دارم میدونم پستت تموم شده با این حال بخاطرمن داری اضافه میدی. گفتم چی شده حسین جون. نکنه باز زیر تیغ عملیات جاری رفتی و یا…..حرفمو قطع کرد و گفت دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم این تناقضو حمل کنم و چیزی نگم…… من که سراپا گوش بودم و دلم از اشک ریختن حسین کباب شده بود گفتم سراپای مناسبات در تناقضه. توچته. بگوعزیزم. حسین دوباره یه چایی برای هردوتایی مون ریخت وگفت زندگیمو که باختم فقط میخوام بچه هامو ببینم اگه نمیشه حداقل با یه تماس تلفنی صداشونو بشنوم…
رو شانش زدم وگفتم خب اینکه مشکلی نداره اول صبح الطلوع میری اتاق خواهر ژیلا و درخواستتو میدی. حسین که انگاری رو زخمش نمک پاشیده باشم عصبی شد و ضمن پرخاش به ژیلا خانم گفت انگار تو باغ نیستی توکه بهتر میدونی نه تنها جواب مثبت نمیگیرم کلی هم باید چوبش را بخورم که چرا به فکر بچه هام افتادم و……
تف و هزارباره تف به دروغگو وشیاد هرزه. درهمان اطلاع رسانی سایت مذکور از فرقه رجوی حول مرگ حسین خواندم که مریم رجوی بمناسبت این ضایعه به فرزندانش تسلیت گفته است!!؟
باید به این سرکرده تشکیلات مافیایی گفت تو سنگدل تر از آنی که دلت برای کانون گرم خانواده بسوزد!! وگرنه امثال حسین و حسین ها درکمپ لیبرتی زیاد هستند لطفا آنان را دریاب!
آلبانی که 210 تن ازهمین نگون بختها را پذیرفته. بالغ بر900 نفرازساکنان لیبرتی هم که پاس و اقامت اروپایی دارند. ضمن اینکه تونستی با هزینه هنگفت و چاپلوسی و مزدوری به فاصله نیم بلوکی کاخ سفید دفتربگشایی!. لابد خواهی تونست با بکارگیری همان لابیها تمام ساکنان ازجمله بیماران را به خارجه منتقلشان کنی. آیا انصافا غیرازاین هست!؟
خودت بهترمیدونی که شعار یا انتقال همه به امریکا و یا بازگشت به اشرف، وهم و خیالی بیش نیست. کوتاه بیا وبا جان مشتی اغفال شده و بی خبر از جهان خارج بازی نکن. عاقبت ندارد حال خود دانی……
عطف به همان اطلاع رسانی سایت مذکور حسین نزدیک به سی سال سابقه حضور در تشکیلات رجوی را داشت و درعین حال موضع تشکیلاتیش یک امدادگر و پرستار صرف بود!! چرا!؟ چونکه حسین خلاف میل و رغبت باطنی و به اجبار در مناسبات فرقه ای محبوس شده بود و اهل کرسی و رده تشکیلاتی نبود و فقط میخواست به امریکا نزد فرزندانش برگردد. مطمئن هستم هیچگاه حقیقت در زیر ابرها و گرد وغبار مصنوعی تولید شده بتوسط فرقه رجوی به ابد محبوس نمی ماند و روزی فرزندان قربانی دیگری ازفرقه رجوی مرحوم مهندس محمد حسین برزمهری ازموضع دادخواهی زندگی به هدررفته و خون پدرشان درمقابل فرقه رجوی و مشخصا شخص مریم و مسعود رجوی خواهند ایستاد و رسوایشان خواهند کرد.
شخصا هم گواهی میدهم که حسین درمناسبات زجرآور رجوی سالیان استرس شدید داشت و لحظه ها را با تحمل فشارهای روحی و روانی میگذراند و جسم و جانش هم به واسطه تخریب روح و روانش بیمارشد و النهایه منجربه سکته مغزی شد واین خوشبینانه ترین شق قضیه است وامید دارم خودکشی وقتل عمد درکار نباشد!! حال هرطور که باشد این رجوی است که بایستی مورد تعقیب قرار بگیرد و مجازات شود.
روحش شاد باد