مرگ حسین برزمهری در کمپ لیبرتی و پیام خانم مریم رجوی ـ دو نگاه، دو رویکرد …

حسین برزمهری در سن ۶۱ سالگی صبح روز شنبه ۲۴ فروردین، در گذشت. در اطلاعیه سران فرقه مجاهدین آمده است: ” پزشکان مجاهد در لیبرتی علت شهادت محمد حسین برزمهری را مشابه بردیا امیرمستوفیان، اساسا ناشی از ”استرس“ و فشارهای فوق‌العاده در لیبرتی میدانند “.

عمیقا بر این باورم حسین برزمهری قربانی یک تشکیلات مخوف با مناسبات فرقه گرایانه است. اگر مرگ حسین برزمهری ناشی از استرس و فشارهای فوق العاده است همانگونه که در اطلاعیه ۲۴ فروردین ماه مندرج در سایت های وابسته به فرقه رجوی بدان اشاره شده است در واقع مرگ وی را میبایست ناشی از سالهای طولانی فشار و اختناق حاکم بر تشکیلات رجوی دانست که به اذعان اغلب پژوهشگران، اندیشمندان علوم سیاسی، مقامات دولت های امریکایی و اروپایی و نیز شهادت تعداد بیشماری از جداشدگان و کادرهای تشکیلاتی مجاهدین خلق چنین شرایط و مناسبات قرون وسطایی به شکلی مستمر و مداوم هنوز ادامه دارد و افراد و اعضا در مناسبات فرقه گرایانه مجاهدین به دلیل سرکوب بدیهی ترین و طبیعی ترین امیال و نیازهایشان دچار اختلالات روانی و شخصیتی بودند و هستند.

گزارش وندی آرشرمن وزیر وقت درامور قانونگذاری امریکا درباره ماهیت تروریستی و فرقه گرایانه مجاهدین خلق دراین رابطه بسیار تامل انگیز و تکاندهنده است. بخشی از گزارش وندی آرشرمن مندرج در سایت نیم نگاه:

http://www.nimnegah.org/farsi/?p=3102

” … بسیاری از ایرانیان که با اعضای سازمان مجاهدین خلق سروکارداشته اند، اظهار می دارند که مجاهدین ناراضیان را غالبا با توسل به زور، سرکوب کرده و نظرات مخالف را تحمل نمی کنند … ساختار تشکیلاتی مجاهدین در طول تاریخ حیات این گروه تغییراندکی یافته است، مهم آنکه شیوه خودکامانه تصمیم گیری رهبری و رفتار پرستش گونه اعضای آن ـ دو نمونه بارز اداره سازمان ـ با یکدیگر ترکیب شده اند تا مجاهدین را از حمایت اکثر ایرانیان که بیم آن دارند آلترناتیو مجاهدین به بدی رژیمی خودکامه یا بدتر از آن باشد محروم سازد.

هر سه یکی اند: سازمان مجاهدین خلق / شورای ملی مقاومت / ارتش آزادیبخش ملی

… مسعود رجوی رهبری سلطه جویانه خود را با ایجاد کیش شخصیتی که مقدمتا پیرامون او و در مرحله بعد همسرش مریم دور می زند، تکمیل می کند … مجاهدین سلسه مراتب خشکی به وجود آورده اند که براساس آن دستورات از بالا صادر می گردد و اولین وظیفه هر نیروی عادی و معمولی، اطاعت بی چون و چرا و بدون هرگونه سوالی می باشد … سازمان (مجاهدین) درعراق (دوران صدام) تشکیلات، چاپخانه ها، دفاتر، گروه های نظامی، کمپ های آموزشی، آسایشگاه ها، کلینیک ها، مدارس و حتی زندان های مخصوص به خود تاسیس نموده، زندان هایی که به اسم « مراکز بازپروری » معرفی شده است. مجاهدین خودشان شرایط خفقان و سرکوبگرایانه قرارگاه های ارتش آزادیبخش ملی را درعراق توصیف نموده اند … “

همچنین پروفسور یرواند آبراهامیان درسال ۱۹۸۸ عوامل زیر بنایی این وضعیت (ساختار فرقه گرایانه مجاهدین) را چنین تجزبه و تحلیل نمود:

” … در اواسط ۱۹۸۷ سازمان مجاهدین همه ی صفات یک فرقه را دارا بود. آن رهبرمعظم خاص خود را داشت که به طور رسمی به او تحت عنوان « رهبر » اطلاق می شود و به طورغیررسمی به او « امام حاضر » عنوان می دهند. مجاهدین سلسه مراتب خشکی به وجود آورده اند که براساس آن دستورات از بالا صادر می گردد و اولین وظیفه هر نیروی عادی و معمولی، اطاعت بی چون و چرا و بدون هرگونه سوالی می باشد … “

فرقه هایی همچون مجاهدین خلق درساختار خود کامه هستند و رهبرعقیدتی به عنوان مقام عالی شناخته می شود

ضمنا آقای هادی شمس حائری یکی از کادرهای تشکیلاتی رده بالا و جدا شده مجاهدین خلق معتقد است:

”.. شمس حائری اشاره داشته است که آن عده از اعضای سازمان که سعی در کناره گیری و ترک تشکیلات را داشته اند یا در کمپ های ارتش آزادیبخش و یا در یکی از زندان های عراقی حبس و نگه داری شده اند و حتی بعضی از اعضا به خاطر مخالفت شان به اعدام محکوم می شدند … اعضا فقط اجازه مطالعه نشریات مربوط به مجاهدین داده می شده و همچنین تحت کنترل و نظارت مخبرین بوده اند. مجاهدین زن و شوهرها و خانواده ها را مجبور می نموده تا از یکدیگر جداشده و دلیل خود را این طور اظهار می داشته که (اعضا) می بایستی عشق خود را تنها فدای مسعود و مریم نمایند… “

و نیز یکی از خبرنگاران روزنامه « وال استریت ژورنال » طی مصاحبه ای در تابستان سال جاری با تعدادی از اعضای سابق مجاهدین خلق داشته که این افراد شرایط و جو استبدادی سازمان را در مصاحبه مزبور شرح نموده اند. این افراد که به خاطر ترس از مجازات از معرفی خود امتناع ورزیدند، براین ادعا بودند که:

” … سازمان ناراضیان خود را در پایگاه های سازمان مجاهدین خلق درعراق زندانی و شکنجه می نمایند. این افراد همچنین اشاره داشته اند که مجاهدین آن دسته از زوج هایی که در قرارگاه های سازمان در عراق زندگی می کنند را مجبور نموده تا از یکدیگر طلاق بگیرند و فرزندانشان را نزد آن دسته از اعضای سازمان که در اروپا مستقر بوده فرستاده تا در خانه های آنها زندگی نمایند.ارتش آزادیبخش نیز بنا بر گزارش واصله، هر گونه تماس فیزیکی بین زنان و مردان مستقر درعراق را منع نموده است. اعضایی که در کشورهای غربی زندگی می کنند بعضا گفته میشود که درخانه های تیمی (اشتراکی) اقامت دارند و به آنها اجازه داده نمی شود تا پول زیادی برای خود داشته باشند و براساس برنامه های خشک و کنترل شده ای نگهداری می شوند … زبانی را که اعضای مجاهدین در میان خودشان به کار می برند در مقایسه با زبانی که در مورد غریبان به کار می برند فرق داشته و غالبا با یک زبان مکاشفه ای و سلسله مراتبی در میان خودشان صحبت می نمایند…. “

فرقه مجاهدین خلق تمایل به خودکامگی ایدئولوژیک و کنترل اعضای خود و ابراز تعصب و افراطی گری در جهان بینی دارد

دقت در نقطه نظرات آقای علیشاهی نیز نکات تازه ای را در میان می گذارد. آقای بهزاد علیشاهی از اعضای با سابقه مجاهدین خلق که پس از جدایی هم اینک در اروپا زندگی می کند در مقاله ی خود که در وبلاگش مندرج است معتقد است شرایط استرس زا و نابهنجار در کمپ اشرف و لیبرتی یکی از عوامل مهم مرگ اعضای مجاهدین است ایشان تصریح دارد که در مناسبات مجاهدین خلق:

” … نشست های تفتیش عقاید شامل نشست عملیات جاری و نشست غسل هفتگی و نشستهای اخیر موسوم به زالو (در کمپ لیبرتی) که در طی این نشست های رنگارنگ هر کس باید درون خودش را بیرون بریزد از تمایلات جنسی خودش بگوید و از احساس بریدگی و فرسودگی در لیبرتی بگوید و فحش بشنود و… بر شدت استرس و فشار روانی و روحی بر ساکنین کمپ لیبرتی می افزاید… “

یکی دیگر از جداشدگان از فرقه مجاهدین ساکن استان گیلان که از دوستان صمیمی آقای حسین برزمهری بود امروز ۲۷/۱/۱۳۹۲ در سایت نجات به خاطره تلخ و گزنده ای اشاره کرده است به اینکه به دلیل اعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی سران مجاهدین حسین برزمهری سالهای طولانی از خانواده و فرزندانش هیچ اطلاع و تماسی نداشت و بشدت تحت فشار روانی و ذهنی بود. ایشان می نویسد:

” … سال ۷۸ بمدت دوسال تمام در قرارگاه همایون درشهرالعماره عراق با حسین برزمهری بودیم و برایم درد دل میکرد. یک شب به اتاق کارم آمد و با لهجه شیرین اصفهانی ازم خواست که فرداشب با هم درپست نگهبانی باشیم که کلی دلم پر است. همین که خواستم جوابشو بدم ادامه داد که خواهشا درخواستمو رد نکن ….

حقیقتا قبل از موعد پست نگهبانی حسین , پست پاسبخشی من تمام شده بود و رفتم که حسین را بیدار کنم دیدم درخواب انگار که کابوس میبیند خیلی استرس و التهاب دارد وبه خود می پیچد وبا خود زمزمه میکند. پیشانیش از عرق خیس خیس بود از صدا زدنم بلند شد و مثل همیشه آرام و شکیبا آماده شد و باهم به موضع پست رفتیم. دقایقی سکوت سکوت بود یک چای نوشید و به ناگهان بغضش ترکید و بلند بلند گریست خیلی سعی کردم آرامش کنم وقتی دیدم جواب نمیگیرم با شوخی گفتم بابا کوتاه بیا هیکل به این درشتی ماشاءالله با دو متر قد مثل بچه داری گریه میکنی!؟ خودش دستی به شانه ام کشید و گفت بهت اعتماد دارم میدونم پستت تموم شده با این حال بخاطرمن داری اضافه میدی. گفتم چی شده حسین جون. نکنه باز زیر تیغ عملیات جاری رفتی و یا……حرفمو قطع کرد و گفت دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم این تناقضو حمل کنم و چیزی نگم …….. من که سراپا گوش بودم و دلم از اشک ریختن حسین کباب شده بود گفتم سراپای مناسبات در تناقضه. توچته. بگوعزیزم. حسین دوباره یه چایی برای هردوتایی مون ریخت وگفت زندگیمو که باختم فقط میخوام بچه هامو ببینم اگه نمیشه حداقل با یه تماس تلفنی صداشونو بشنوم …. رو شانش زدم وگفتم خب اینکه مشکلی نداره اول صبح الطلوع میری اتاق خواهر ژیلا و درخواستتو میدی. حسین که انگاری رو زخمش نمک پاشیده باشم عصبی شد و ضمن پرخاش به ژیلا خانم گفت انگار تو باغ نیستی توکه بهتر میدونی نه تنها جواب مثبت نمیگیرم کلی هم باید چوبش را بخورم که چرا به فکر بچه هام افتادم و.. عطف به همان اطلاع رسانی سایت مذکور حسین نزدیک به سی سال سابقه حضور در تشکیلات رجوی را داشت و درعین حال موضع تشکیلاتیش یک امدادگر و پرستار صرف بود!! چرا!؟ چونکه حسین خلاف میل و رغبت باطنی و به اجبار در مناسبات فرقه ای محبوس شده بود و اهل کرسی و رده تشکیلاتی نبود و فقط میخواست به امریکا نزد فرزندانش برگردد. مطمئن هستم هیچگاه حقیقت در زیر ابرها و گرد وغبار مصنوعی تولید شده بتوسط فرقه رجوی به ابد محبوس نمی ماند و روزی فرزندان قربانی دیگری ازفرقه رجوی مرحوم مهندس محمد حسین برزمهری ازموضع دادخواهی زندگی به هدررفته و خون پدرشان درمقابل فرقه رجوی و مشخصا شخص مریم و مسعود رجوی خواهند ایستاد و رسوایشان خواهند کرد … شخصا هم گواهی میدهم که حسین درمناسبات زجرآور رجوی سالیان استرس شدید داشت و لحظه ها را با تحمل فشارهای روحی و روانی میگذراند و جسم و جانش هم به واسطه تخریب روح و روانش بیمارشد و النهایه منجربه سکته مغزی شد واین خوشبینانه ترین شق قضیه است وامید دارم خودکشی وقتل عمد درکار نباشد!! حال هرطور که باشد این رجوی است که بایستی مورد تعقیب قرار بگیرد و مجازات شود..”

و اما خانم مریم رجوی به مناسبت مرگ حسین برزمهری به فرزندان و خانواده اش تسلیت می گوید و ابراز همدردی می کند! انگار خانم رجوی و سران مجاهدین خلق در تنگنا قراردادن و ایجاد محدودیت های آزار دهنده در رابطه با حسین برزمهری و سایر افراد تحت سیطره فرقه رجوی در طی سالیان دراز و طولانی هیچ نقشی نداشتند!!؟

میبایست از خانم مریم رجوی پرسید دلیل و یا دلایل واقعی مرگ افرادی مثل حسین برزمهری چیست؟ آیا اجبار افراد و کادرهای تشکیلاتی به ماندن در حصارهای تنگ و بسته تشکیلاتی، شسشتشوی مغزی افراد، سرکوب عواطف انسانی، امیال طبیعی و غریزی در سالهای طولانی با توجیهات مشمئز کننده و برداشت های نادرست از مذهب، دین و مفهوم مبارزه و آرمانخواهی راه به بیراهه رفتن نیست؟

آیا خانم مریم رجوی به این امر مشهود واقف نبوده و نیست که حسین برزمهری و امثال او که هم اکنون در کمپ لیبرتی بسر می برند به دلیل ذهن بیمار مسعود رجوی رهبرعقیدتی مجاهدین سالهاست دچار انواع بیماری های روحی، ذهنی و جسمی هستند و علت مشخص آن سرکوب نیازهای طبیعی افراد تحت سیطره فرقه مجاهدین است؟

خوب است خانم مریم رجوی فرصتی بدست آورد تا نظریه و ایده اثبات شده روانشناس مشهور و رئیس انجمن روانشناسی امریکا در سال ۱۹۶۸، آبراهام مزلو تحت عنوان سلسله مراتب و طبقه بندی نیازهای آدمی و فرآیند رشد و تکامل انسان را در کتاب ” انگیزه و شخصیت ” کمی مطالعه کند.

خروج از نسخه موبایل