منطقه ممنوعه

در قرارگاه اشرف که آدمها همه همدیگر را مثل یک خانواده می دانستند, ظاهر امر این بود ولی در همین محوطه نقاطی بود که برای آدمهای آنجا نقطه ممنوع به حساب می آمد و نفرات خاصی مجاز به رفت و آمد به آنجا بودند. مناطقی بود با دیوارهای بلند و خاکریزهای چند متری که ماشین های گشت اطراف ان می چرخیدند و این شده بود تناقض افراد و کسی نمی دانست پشت این دیوارها چه می گذرد که اینگونه محافظت می شود البته این فقط تنها جائی نبود که ممنوع بود از نظر تشکیلات دیدار افراد با یکدیگر ممنوع بود و باید با اطلاع این کار انجام می شد اول طرفی که می خواستی ببینی باید به لحاظ تشکیلاتی چک می شد که مورد دار نباشد سپس هماهنگ می شد.

چند نفر با هم صحبت کردن ممنوع بود تنها رفتن داخل خیابانهای قرارگاه ممنوع بود سوار ماشین خواهران شدن ممنوع بود وارد اتاق خواهران تکی شدن ممنوع بود ورزش تکی کردن ممنوع بود خلاصه تا چشم کار می کرد یا ممنوع بود یا مرز سرخ و یا هر کاری که می خواستی کنی نقض ضابطه که آدم حالش بهم می خورد از این همه زنجیر که به دست و پاگیر بودند.

حالا این برای مناسبات بود در خارج از مناسبات با کسی چه عارفی (منظور افراد عراقی) نباید صحبت می کردی و جالب تر از آن زمانی بود که آقا مسعود می خواست تشریف بیاورد.

از چند روز قبل بازرسی ها شروع می شد کمد افراد را بگردند و محدوده نشست بازرسی گذاشتن و تازه روز نشست هم باید وسائلی که داشتی کنترل می شد با بازرسی های شدید بدنی که کف کفش هم در می آوردند و چک می کردند و در سالن جای مشخصی باید می نشستی و به محض بلند شدن از جات می دیدی چند نفر شما را زیر نظر دارند مسعود خان هم جائی که می نشست با دیوارهای بتنی و خاکریز های بلند احاطه شده بود و این کارها خیلی ها را متناقض می کرد و این خواسته ها بقدری بود که آدمها باید فقط اجرا میکردند و همین موارد بود که آدمها را کرد مثل یک ماشین اما با دنیائی از تناقض و برای همین افراد وقتی از آنجا فرا می کنند و دنیای بیرون را می بینند برایشان باور کردنی نیست.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا