مجاهدین خلق با خروجشان از لیست تروریستی امریکا سریعا دفتری را تحت نام ساختگی شورای ملی مقاومت بعنوان شرکت لابی در واشنگتن به ثبت رساندند. طبعا این ثبت سازمان بعنوان شرکت تبلیغاتی به طرفداران تغییر رژیم و حامیان و سخنرانان حرفه ای جنگ طلب اجازه میدهد تا بصورتی “علنی” تر و “قانونی” تر برای خدمات خود به مجاهدین خلق “دستمزد” دریافت کنند.
با توجه به نتیجه انتخابات اخیر در ایران، مسعود رجوی امیدوار است که این دفتر لابیگری واشنگتن بتواند محل تمرکز بیشتر محافل ضد ایرانی در غرب بشود. پیروزی اخیر یک رییس جمهور اصلاح طلب و یک مذاکره کننده پراگماتیک طبعا خبر بسیار بدی برای مجاهدین خلق و دیگر جنگ طلبان است ولی همه امیدشان هم از بین نرفته است. مطبوعات خبری غرب و سرتیتر ها بیشتر به واکنش عصبی اسرائیل توجه می کنند تا به خواسته های انتخاب کنندگان ایرانی و نظراتشان.
اکنون بیش از هر زمان شاهد تظاهر سازمان مجاهدین خلق ایران به داشتن “حمایت غربی ها” هستیم. آنها وانمود می کنند که تنها نیرویی هستند که می توانند بعنوان “ایرانی” موافق “تغییر رژیم” به حساب بیایند. البته این در صورتی است که امریکا و اسرائیل تصمیم به دخالت نظامی بگیرند.
اما قبل از رسیدن به این نقطه با امید به حمله نظامی، طبعا نیاز هست که سناریوی تبلیغات و سیاه نمایی ها و اغراق ها و بخصوص هدف قرار دادن سابقه و شخصیت روحانی بصورتی برنامه ریزی شده به اجرا در آید. مجاهدین خلق و ولینعمتانشان برای زمینه سازی این هدف کوشش همه جانبه ای را شروع خواهند کرد. یکی از واضح ترین و البته ساده ترین این حرکات بوجود آوردن بحران های حقوق بشری و چسباندن آن به عبای روحانی و تبلیغ روی آن خواهد بود.و رجوی طعبا آماده پیشبرد این تاکتیک تکلیف شده جدید است. ولی با نظری دیگر، آیا واقعا وی آماده است؟
آنچه این مدت در پشت پرده و در درون این سازمان اتفاق افتاده با چهره بیرونی و تلاش آنها برای نشان دادن قدرت و حمایت غربی چندان همخوانی ندارد. در پس پرده پر زرق و برق دفتر لابی گری در واشنگتن، اخبار بیانگر شتاب روز افزون سقوط نهایی و تلاشی کل این سازمان در آینده ای بسیار نزدیک است. بنظر می رسد از سازمان مجاهدین خلق امروز نه محتوی که فقط پوسته ای ترک خورده باقی مانده باشد. بنظر میرسد که باز کردن “دفتر لابی گری در واشنگتن” را هم باید در همین چهارچوب و تقلای رهبران فرقه برای نجات خود دید چرا که این دفتر هر چه هست مطمئنا نمی تواند تاثیری در وقایع مرتبط با ایران داشته باشد. واضح است که کلیت سازمان مجاهدین خلق این روزها بسرعت با شتاب در عراق و اروپا فرو می ریزد و در نتیجه رهبری آن چاره ای نمی بیند بجز این که با بکار گیری جلسات پر زرق و برق و استخدام شرکت های لابی گری محتوای قضایا را مخفی و بصورتی حفظ چهره کند.
در میان تمامی مسائلی که این روزها مجاهدین خلق را به زانو در آورده می توان گفت که بزرگترین آنها سعی و کوشش نمایندگی سازمان ملل متحد در عراق (یونامی) و مقامات عراق برای انتقال حدود سه هزار تن باقی مانده این گروه در کمپ لیبرتی به کشورهای ثالث است.
پاییز گذشته خانم کلینتون وزیر خارجه وقت امریکا توانست موافقت کشور آلبانی برای پذیرش ۲۱۰ تن از این افراد را بعنوان پناهنده جلب کند. کشورهای اروپایی هم توفق کرده اند تا تعدادی از این افراد که قبلا در اروپا بوده اند را بپذیرند. مثلا آلمان حدود صد تن و بریتانیا حدود ۵۲ تن را تقبل کرده اند. بنابراین بنظر میرسد که طی این پروسه بدنه سازمان مجاهدین خلق به گروههای کوچکتر تقسیم شده و بین کشورهای مختلف اروپایی تقسیم خواهند شد. در نتیجه کنترل شدید فرقه ای رهبری مجاهدین خلق که با انتقال این افراد از کمپ اشرف به لیبرتی بشدت کم شده است به جایی خواهد رسید که در آینده نزدیک بجز تعداد معدودی از وفادارانش در پایتخت های اروپایی و امریکای شمالی دیگر چیزی از بدنه آن باقی نخواهد ماند
انتقال ۱۴ تن و بدنبال آن ۳۰ تن از کمپ لیبرتی به کشور آلبانی باعث شد که خطر آنقدر جدی بنظر برسد که رجوی مجبور شد برای عقب انداختن این پروسه دستور تحریم روند مصاحبه های افراد با کمیساریای عالی پناهندگی را ابلاغ کند. رجوی در این ابلاغیه خود سازمان ملل و صلیب سرخ را بعنوان “زهر” و “ویروس” معرفی کرد و به نفرات تکلیف نمود تا نفرات سازمان خود را از زهر کشنده “کشور ثالت” نجات دهند. امروز و بر طبق این ابلاغیه هر گونه تماس با بیرون از دایره بسته سازمانی “گناه” محسوب می گردد. این روزها رجوی علنی و بصورت مداوم اعلام می کند که مجازات ترک مجاهدین خلق “اعدام” و “مرگ” است. بنابراین شدت مجازات سرپیچی از دستوراتش در درون کمپ لیبرتی عراق را نمی توان دست کم گرفت.
نماینده دبیر کل سازمان ملل متحد آقای مارتین کوبلر که دو سال اخیر را در شرایطی بسیار سخت صرف مذاکره با مجاهدین خلق و شکستن بن بستی که ایجاد کرده بودند کرده است مورد شدید ترین فحاشی ها و تهمت ها توسط ایادی مجاهدین خلق و دفاتر لابی گریش در اروپا و امریکا قرار گرفته و میگیرد. تا جایی که شخص بانکیمون بصورتی مودبانه در بیانیه ای به پشتیبانان مجاهدین خلق خاطر نشان ساخت که بهتر است پول کلانی را که خرج لابی گری و فحاشی علیه آقای مارتین کوبلر می کنند، خرج کمک به نفرات گرفتار در عراق کنند. اتحادیه اروپا و وزارت خارجه امریکا نیز در اطلاعیه های جداگانه ای حمایت کامل و تشکر خود از زحمات آقای مارتین کوبلر را اعلام کرده و از رهبران مجاهدین بار دیگر خواستند تا با سازمانهای بین المللی همکاری کرده و اجازه بدهند تا پروسه کارشان (پناهندگی و انتقال افراد) ادامه یابد.
در این میان یک حمله مجدد به کمپ لیبرتی بصورتی مشکوک همزمان با انتخابات در ایران بوقوع پیوست که باز تاکیدی بر مسئله عدم وجود امنیت در عراق برای این نفرات بود. البته سازمان مجاهدین خلق بصورتی احمقانه این را بهانه کرده و خواستار “بازگشت به کمپ اشرف در نزدیکی مرز ایران” شده است. بنظر میرسد به ثمر رسیدن هر قدم از اقدامات آقای مارتین کوبلر و مقامات دولت عراق برای انتقال این افراد به خارج از عراق مطابق است با فشارهای مضاعف بر رهبران فرقه رجوی (مجاهدین خلق)
بسیاری در عراق معتقدند که توافق مجاهدین خلق و انتقال آنها از کمپ اشرف به کمپ لیبرتی حاصل توافق پنهانی فرقه رجوی با امریکا بوده است تا در ازای قبول این نقل مکان آمریکا آنها را از لیست گروههای تروریستی خود خارج کرده و همچنین محلی امن و پناهگاهی برای رهبر فرقه مسعود رجوی پیدا کند. اگر چه دولت امریکا قسمت اول این توافق را عملی کرده (خروج از لیست) ولی بنظر میرسد هنوز بخش دوم این قرارداد با مجاهدین خلق را اجرا نکرده است. بنابراین مسعود رجوی هنوز در پناهگاه ضد اتمی داخل کمپ اشرف بصورتی زندانی باقی مانده و نفراتش هم کمپ را ترک کرده اند و این دلیل فریاد های مستاصلانه مجاهدین خلق است که میخواهند به کمپ اشرف برگردانده شوند (دیوار گوشتی سه هزار نفری برای حفاظت از رهبری فرقه)
اما در لیبرتی با وجود تمام تلاش رجوی در حفظ کنترل فرقه ای، هنوز هم برخی موفق می شوند تا از کمپ فرار کرده و از طرف دیگر خانواده های این افراد هنوز در خارج از کمپ حضور دارند و خواستار دستیابی به جگر گوشگان خود هستند. در کنار این وقایع وبسایت ها و وبلاگ های فارسی زبان بسیاری هم به انعکاس داستان اعضای سابق و کسانی که توانسته اند از این محل فرار کنند اختصاص یافته. انبوهی از نجات یافتگان از فرقه اکنون به تشریح وضعیت خود، سختی ها رنج ها و وضعیت روحی و روانی کسانی که هنوز در کمپ اسیر هستند می پردازند. طی همین دو هفته اخیر پنج نفر دیگر از ساکنین کمپ توانستند از این کمپ فرار کنند. در داخل کمپ لیبرتی صدایی از هیچ کس شنیده نمی شود ولی هر کدام که پایشان به خارج از کمپ میرسد انبوهی افشاگری ناگفته دارند.
رهبری مجاهدین خلق مبالغ هنگفتی خرج کرده و با اعزام دو تن از فرماندهان خود از پاریس به ترینا سعی نموده تا افراد انتقالی از کمپ لیبرتی را یک جا نگه دارد و جلوی رابطه آنها با جهان آزاد را بگیرد. این حرکت البته با شکست مواجه گردیده است. اولین گروه وارد شده به این کشور بدون اتلاف وقت و با اولیه ترین امکاناتی که بدست آورده اند شرع به برقراری ارتباط با خانواده ها و اعضای جدا شده قدیمی تر در اروپا کرده اند. این تازه رسیده ها اکنون روزانه گزارشاتی از اسامی خودشان، وضعیت خودشان و همچنین اسامی و وضعیت فرماندهان و وفاداران به فرقه که همراشان اعزام شده اند را به بیرون ارسال می کنند. آنها گزارش میدهند که چگونه فرماندهان اعزامی مجاهدین خلق سعی در ساکت نگه داشتن آنها در ازای پرداخت پول و یا تهدید می کنند. آنها گزارش میدهند که چگونه در قبال این تهدید ها خودشان را حفظ می کنند و چگونه سعی در برقراری ارتباط با خانواده و دوستانشان در جهان خارج دارند.
در واکنش، مسعود رجوی اول عنوان کرد که تمام اینها دسیسه های وزارت اطلاعات ایران در اروپا است و تهدید کرد که هر کس با مراکز اعضای جداشده از فرقه در اروپا تماس برقرار کند باعث به خطر افتادن زندگی خانواده اش در ایران شده است (وی البته نگفت که چگونه به این نتیجه رسیده). ولی وقتی که این حرکت نتوانست مانع ارتباط افراد با جهان خارج شود، رجوی سناریوی قبلی اش را عوض کرده و این روزها میگوید که خود همین افراد که در قبال محبوس بودن و سرکوب شدنشان مقاومت کرده اند ماموران وزارت اطلاعات رژیم ایران هستند (البته این افراد غالبا سی سال گذشته را در کمپ عراق بسر برده اند).
اکنون مثل روز روشن شده است که رجوی نمی تواند جلوی فرار اعضای خودش را بگیرد. بهترین سناریوی او این بوده است که تمامی این افراد در حمله ای از طرف ایران کشته می شدند ولی این هم عملی نشد. خیلی ها معتقدند که وی میخواهد نفرات به کمپ اشرف بازگردند چون نزدیک به مرز ایران است و وی امید دارد که به صورتی بتواند اینها را در حرکتی خشونت آمیز علیه ایران به کشتن داده از شر افشاگری های بعدی آنها خلاص شود. البته باید توجه داشت که متوسط سن این افراد اکنون قریب به ۵۰ سال است.
جالب است که همزمان با درگیری با این مسائل، مجاهدین خلق از همکاری با بقایای صدام و القاعده در عراق و سوریه و اردن غافل نبوده اند. چند هفته قبل دو تن از مزدوران مجاهدین خلق در سوریه در قرارگاهی با نام مستعار “بیمارستان” توسط ارتش سوریه کشته شدند. این هفته هم نیروهای انتظامی عراق وسائل مخابراتی پیشرفته ای را که در محموله غذایی مخفی کرده بودند و قصد ورود آن به کمپ اشرف را داشتند کشف و ضبط نمودند. بقایای صدامیان و فراری های رژیم سابق عراق مرتب در سایت های مخفی خود از کمک های مجاهدین خلق تشکر کرده و از آنها یاد می کنند. مستخدمین لابی امریکایی گروه در واشنگتن هم طبعا چشم خود را بخاطر منافع خودشان بر واقعیات بسته اند و به حمایت تمام قوای خود از بقایای رژیم سابق عراق و صدامی ها و بخصوص شاخه عزت ابراهیم حزب بعث در اردن ادامه میدهند. در این رابطه البته شایان یاد آوری است که مجاهدین خلق تا به امروز کشتار القاعده در یازده سپتامبر در نیویورک را محکوم نکرده اند.
ولی مشکلات مجاهدین خلق تنها به خاورمیانه خلاصه نمی شود. در فرانسه، عاطفه و عفت اقبال دو خواهر محمد اقبال که هنوز در کمپ لیبرتی است با همکاری تعدادی دیگر از اعضای نزدیک به مجاهدین خلق یک کمپین اینترنتی را شروع کرده اند و خواستارهمکاری رهبران مجاهدین خلق شده اند تا بتوانند افرادی را که جانشان در عراق در خطر است هر چه زودتر خارج کنند. کمی پس از شروع این کمپین تعداد دیگری از اعضای مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت به آن پیوسته و کمپین روز به روز بزرگ تر و بزرگ تر شده است. سران مجاهدین خلق با نفی این کمپین اعلام کردند که این هم “کار نیروهای اطلاعاتی ایران” است.
این حرکت آخر رجوی کاسه صبر خیلی ها را لبریز کرد. افرادی مثل ایرج مصداقی که سالها است فعال بوده و تا بن استخوان ضد رژیم ایران است نامه ای سرگشاده ای در دویست صفحه به مسعود رجوی نوشت و در آن تمامی رفتارهای وی با اعضای خود را افشا کرد و همزمان تحلیل های رجوی را در رابطه با ایران، عراق و سوریه به انتقاد گرفت. این طبعا ضربه شدیدی به سران مجاهدین خلق بود چرا که ایرج مصداقی در کنار افرادی مانند حسن داعی الاسلام سالهای سال عامدا خود را از سازمان مجاهدین خلق جدا معرفی کرده بوده اند تا بتوانند در محافل و مطبوعات غیر وابسته به مجاهدین خلق به حمایت از آنها بپردازند.
البته پاسخ مجاهدین به این انتقادات که مشخصا نه از موضع نفی سازمان که از موضع تلاش برای کمک از درون نوشته شده بود بدین صورت بود که نه تنها وی “مزدور رژیم آخوندها” است که فراتر از آن “وی سی سال قبل در زندان ندامت کرده و به استخدام آنها در آمده است”. پس از این اطلاعیه مجاهدین خلق، کلیه اعضایی را که مشکوک و متزلزل بنظر میرسیدند را به صف کردند تا به نوبت با اعلام پشتیبانی کامل و بدون چون و چرا از رجوی به فحاشی علیه این “مزدور رژیم” بپردازند.
این بار اما، نه تنها این این حیله شکست خورد که همین حرکت باعث شد تا دایره انتقادات بشدت رو به گسترش بگذارد و ده ها تن دیگر از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق به کمپین پیوسته به انتشار سوالاتشان از رهبری مجاهدین خلق پرداختند. آنها این بار خواستار پاسخ شده اند.
در میان این افراد می توان از اسماعیل وفا یغمایی شاعر مشهور ایرانی یاد کرد که از حدود چهل سال قبل عضو مجاهدین خلق و البته بعد ها عضو شورای ملی مقاومت آن بوده است. اسماعیل یغمایی هم طبعا از تیر غضب مجاهدین خلق در امان نماند چرا که وی سوالات مشخصی را مطرح کرده بود که مربوط به وضعیت مادر فرزندش در کمپ لیبرتی میگردید.
داستان از این قرار بود که پس از آن که تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق پیام های تسلیت بمناسبت درگذشت همسر سابق وی به وی و فرزندش ارسال کردند وی از مجاهدین در این رابطه سوال کرد ولی آنها بجای پاسخ مشخص که آیا وی زنده است یا خیر شروع به زدن تهمت های همیشگی به وی کردند. آنها مدعی شدند که وی و پسرش هم اکنون توسط وزارت اطلاعات ایران به استخدام در آمده اند.
بنظر می رسد که این خراب شدن آوار از درون در سازمان مجاهدین خلق دیگر قابل کنترل نیست. هفته گذشته دو تن از معدود اعضای باقی مانده غیر مجاهد در شورای ملی مقاومت هم پس از سی سال استعفا کردند. البته دکتر کریم قصیم و آقای محمد رضا روحانی در یک بیانیه مشترک تاکید کردند که آنها نمی خواهند اختلافاتشان را بیرونی کنند و بگویند که چرا استعفا کرده اند. آنها در این بیانیه حتی تا جایی پیش رفتند که برای همین سازمان مجاهدین خلق و همین شورای ملی مقاومت آرزوی موفقیت کردند.
با این وجود قابل پیش بینی بود که مجاهدین خلق چه واکنشی نشان خواهند داد. آنها تحت نام شورای ملی مقاومت و تحت عنوان “نشست میان دوره ای شورا” اطلاعیه ای صادر نمودند که هیچ مطلبی بجز متهم کردن دو نفر استعفا دهنده در آن دیده نمی شد. آنها این دو را نیز متهم نمودند که بخشی از جریان و سناریو و دسیسه “وزارت اطلاعات حکومت ایران” هستند. این دسیسه از نظر آنها “سعی در خارج کردن افراد از کمپ لیبرتی” و “بستن کمپ اشرف” و خریداری شدن نمایندگی سازمان ملل در عراق (یونامی) و صلیب سرخ و وزارت خارجه امریکا و مقامات اتحادیه اروپا و نخست وزیر عراق دکتر المالکی توسط ایران و همچنین فساد خانواده های اقبال و یغمایی در کشورهای غربی و … است. جالب تر این که این گزارش شورا مدعی شده است که تمامی این توطئه ها و دسیسه ها بخاطر این است که میخواهند النهایه “مسعود رجوی را بکشند”.
گزارش شورا نام اکثریت اعضای شورای ملی مقاومت که نتوانسته اند در این نشست شرکت کنند را در پایین اطلاعیه قید کرده است. این افراد به گفته این بیانیه بصورت غیابی رای داده اند. اما آقای قربانعلی حسین نژاد عضو سابق ارشد مجاهدین خلق که اکنون به پاریس رسیده است در مطلبی افشا کرد که اکثریت کسانی که نام برده شده اند اکنون در کمپ لیبرتی عراق (جایی که وی توانست از آنجا فرار کند) اسیرند و وی شخصا بسیاری از آنها را می شناسد که اگر امکانش را داشتند همچون خود وی از آنجا فرار می کردند.
ایرج شکری، نویسنده، یکی دیگر از اعضای سابق شورای ملی مقاومت است. وی در بلاگ خود به اعضای شورای ملی مقاومت هشدار داد که هر چه زود تر این آخرین فرصت برای جدا کردن راه خود را از دست ندهند. ولی گفت که کسانی که باز هم بمانند در آینده نمی توانند بگویند نمیدانستیم و طبعا شریک جرم جنایات رجوی خواهند بود. از طرف دیگر گروهی از اعضای سابق مجاهدین خلق، تشکلی بنام “ایران قلم” در بیانیه ای از اعضای سابق شورای ملی مقاومت و بطور مشخص دکتر هدایت الله متین دفتری که حدود پانزده سال پیش شورا را ترک کرد خواستند تا با گرد هم آمدن شورای جدیدی را تاسیس کنند تا بقیه هم بتوانند به آن بپیوندند.
بنظر می رسد که رجوی بیش از این قادر به نشستن در جایگاه “رهبر ایدئولوژیک” نباشد و اعضای فرقه اش دیگر نمی توانند از وی تبعیت کنند. بنظر می رسد که امروز و پس از گذشت دهه ها، وی اکنون بصورت فسیل و قطعه ای تاریخی در آمده است که هر زمان امکان کشف و خارج کردنش از زیر خاک و پناهگاهش میسر گردد می توان وی را بعنوان “رهبر آرکیولوژیک” در موزه باستان شناسی قرار داد.
جالب است که در اوج استیصال و در حالی که به هم ریختگی درونی رو به گسترش است، مجاهدین خلق سعی می کنند چنین وانمود کنند که اصلا مسئله ای اتفاق نیافتاده و کارها به خوبی و خوشی پیش می روند.
بزن و بکوب جشن سالگرد شروع “مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق” در پاریس امسال هم ادامه دارد. طبق معمول همه ساله، مبالغ زیادی خرج می شود تا متقاضیان پناهندگی از هرکشوری که ممکن باشد برای روز ۲۲ ژوئن به پاریس آورده شوند. سه روز تعطیلات و پول توجیبی بخاطر حضور چند ساعته در این نمایش مجاهدین خلق به پناهندگان پیشنهاد می گردد. همچنین به متقاضیان پناهندگی گفته می شود که آنها می توانند در این برنامه با سخنرانان اجاره ای سازمان همچون جان بولتون، استراون استیونسون و ویدال کوادراس عکس بگیرند و این عکس ها برای پرونده پناهندگی آنها مفید خواهد بود.
با وجود همه مشکلات درونی که ذکر شد، لابی انگلیسی زبان مجاهدین خلق در واشنگتن چنان عمل می کند که انگار اصلا این مسائل به گوش هیچ کدامشان نرسیده است. دفتر مربوطه اصرار دارد که مجاهدین خلق یک گروه تروریستی نیست و در حالی که آخرین دو نفر غیر مجاهد شورای ملی مقاومت هم استعفا کرده اند، اصرار دارد که این شورایی فرا گیر است که مجاهدین خلق هم فقط یکی از گروه های درون آن است.
براستی آیا غم انگیز نیست که این افراد بخاطر دستمزدی که میگیرند سابقه خود را در راستای حمایت مجاهدین خلق گذاشته اند و برای این گروه لابی کرده و سخنرانی می کنند در حالی که کوچک ترین سوالی در مورد این فرقه نمی کنند و هیچ خبری از درون این سازمان ندارد؟ غم انگیز تر اینکه اینها پول میگیرند و هرمطالب داده شده ای را بنام حرف خودشان بازگو می کنند ولی حتی نمیدانند برای چه کسانی لابی گری می کنند و منابع مالی پولی که دریافت می کنند کجاست.
مسعود خدابنده