یک عضو جدا شده از گروه مجاهدین گفت: سران این گروه بر عکس تبلیغات و هیاهوی رسانه ای خود مبنی بر اعتقاد به آزادی، عدالت و رفع تبعیض، هیچ اعتقادی به این موضوعات ندارد و نسبت به اعضای خود که جزو قومیت ها و یا مذاهب هستند تبعیض روا می دارند.
به گزارش خبرنگار ایرنا، این عضو جدا شده از گروه مجاهدین که خانمی از اهل کردستان است، روز سه شنبه در همایش دگردیسی در ماهیت مجاهدین در جمع دانشجویان در مجتمع فرهنگی هنری فجر سنندج، افزود: فرقه مجاهدین هیچ اعتقادی به اقوام و مذاهب ندارند و معتقدند تشکیلات آنها باید یکدست و فارغ از هرگونه نگرش دینی، مذهبی و قومیتی باشد.
وی گفت: بنده به عنوان کرد اهل تسنن، عضو این تشکیلات بودم اما اجازه ابراز اعتقادات دینی خودم را نداشتم و این مساله نافی هرگونه آزادی که سران این فرقه ادعای آن را دارند، بود.
وی اظهار کرد: فرقه مجاهدین دائم به اعضای خود می گفتند که در این تشکیلات همه باید مثل هم فکر کنند، و تمام دیدگاه ها اعم از قومی، مذهبی و نگرشی باید یکپارچه شود، و کسی نباید اعتقادات خود را بروز دهد.
وی در ادامه سخنان خود به نحوه ورود به تشکیلات مجاهدین اشاره کرد و گفت: بنده برای ادامه تحصیلات قصد خروج از کشور را داشتم که متاسفانه توسط تشکیلات مجاهدین و بدون هرگونه اطلاعی از این تشکیلات ربوده شدم و سر از پادگان اشرف درآوردم.
وی زمان حضور خود در این پادگان را مربوط به سال ۸۱ دانست و افزود: آن زمان ۱۸ سالم بود و اطلاعی از نحوه فعالیت فرقه مجاهدین نداشتم.
وی با اشاره به اینکه به واسطه دایی و به همراه برادرم به صورت غیرقانونی به قصد سفر به ایتالیا و ادامه تحصیل در آن کشور وارد کشور ترکیه شدیم، گفت: در آنجا دایی ام به استقبال ما آمد اما پس از دو روز مرا از برادر و دایی ام جدا کردند.
وی به دستگیری خود توسط پلیس ترکیه نیز اشاره کرد و اظهارکرد: برای سفر به ایتالیا پاسپورتی در اختیار بنده قرار دادند اما پلیس ترکیه به دلیل جعلی بودن پاسپورتم مرا در فرودگاه دستگیر کرد و یک روز در بازداشت بودم.
وی ادامه داد: بنده هیچ اطلاعی از این گونه مسایل نداشتم و تنها با هدف ادامه تحصیل و از آنجا که به دایی ام اعتماد داشتم، شک نکردم که در دام این تشکیلات قرار گرفته ام.
وی با اشاره به اینکه دایی بنده عضو خارج از کشور این تشکیلات است، گفت: بنده اطلاعی از این تشکیلات و اینکه دایی من عضو آنها است، نداشتم.
وی در ادامه به تشریح ورود خود به تشکیلات مجاهدین پرداخت و افزود: پس از بازداشت توسط پلیس ترکیه به مدت ۲۴ ساعت در بازداشت، و سپس آزاد شدم و بعدا معلوم شد توسط این تشکیلات مرا آزاد کرده اند.
وی گفت: پس از آزادی مرا به ایستگاه راه آهن بردند و گفتند به مقصد ایتالیا می رویم و بعد از ساعت ها دیدم چند نفر خانم ملبس به لباس نظامی که با زبان فارسی صحبت می کردند مرا تحویل گرفتند.
وی اظهار کرد: بعد از چند روز و با اصرار از آنها خواستم موقعیت مکانی و زمانی مرا به من اطلاع دهند که بعد فهمیدم در پادگان اشرف در عراق هستم و با شنیدن این موضوع اعتراض کردم که دیدم توجهی به اعتراضم نمی کنند.
وی گفت: آنجا سراغ برادر و دایی ام را گرفتم اما آنها از وجود آنان اظهار بی اطلاعی کردند.
وی به شکنجه های روحی روانی خود در قرارگاه اشرف اشاره کرد و افزود:به حدی این شکنجه ها وحشتناک بود که به مدت دو ماه فراموشی مطلق گرفتم و چیزی از گذشته خود به یاد نمی آوردم.
وی به اعتراض خود مبنی بر تمایل نداشتن به ماندن در قرارگاه اشرف و فعالیت برای آنها اشاره کرد و گفت: در پاسخ به اعتراضات بنده گفتند ورود به اینجا آزاد و خروج ممنوع است.
وی با اشاره به اینکه چهار سال از خانواده ام خبری نداشتم، اظهارکرد: خانواده ام بسیاری از کشورها را دنبال من گشتند اما مرا پیدا نکردند.
وی با اشاره به اینکه پس از شش ماه حضور در پادگان اشرف، برادرم را دیدم، گفت: پس از ورود آمریکایی ها به عراق، برادرم فرار کرده بود و به آنها ملحق شد.
وی به تلاش برادرش برای بازگرداندن وی اشاره کرد و افزود:آمریکایی ها قول همکاری برای بازگرداندن من را از پادگان اشرف داده بودند.
وی به اعتراض ها و بی قراری های خود مبنی بر تمایل نداشتن به زندگی در پادگان اشرف اشاره کرد و اضافه کرد: مجاهدین پس از اعتراض مکرر با مادرم در ایران تماس گرفتند که بیاید جنازه دخترتان را تحویل بگیرید که مادرم با هماهنگی لازم از کشور خارج شد و پس از یافتن برادرم تلاش خود را برای خروج من از پادگان اشرف آغاز کرد.
وی به نتیجه دادن تلاش مادرش و آمریکایی ها در خروج خود از پادگان اشرف اشاره کرد و اظهارکرد: مجاهدین در برابر درخواست آمریکایی ها نمی توانستند مقاومت کنند.
وی برنامه روتین اعضا در پادگان اشرف را هر روز حضور در مارش نظامی، کلاس نظامی، و برنامه های عقیدتی از جمله نشست سیاسی ذکر کرد.
وی گفت: مرا به هیچ عملیات نظامی در ایران و یا سایر کشورها اعزام نکردند و در هیچ عملیاتی حضور نداشتم و دلیل این مساله نیز تمایل نداشتن برای فعالیت در این تشکیلات بود و می گفتند اعتمادی به تو نداریم.