”
مادر اسیر گروه تروریستی مجاهدین تصریح کرد: امیر ۶ سال سابقه پرورش اندام در باشگاه بدنسازی واقع در خیابان کمیل تهران را داشت.
وی ادامه داد: پسرم خردادماه سال ۸۱ برای کار به ترکیه رفت و از هتل آنکارا تماس گرفت و گفت: فردی به اسم علی آنکارایی میتواند بهوسیله قاچاق ما را به آلمان ببرد باید بگویم امیر واقعا ورزشدوست بود و همیشه میگفت؛ اگر بتوانم یک دوره کوچک بدنسازی در آلمان بگذرانم، میتوانم در تمام مسابقات بینالمللی شرکت کنم.
عبداللهی اضافه کرد: این کار حمایت مالی نیاز داشت و من از عهده آن برنمیآمدم و رفتن به آلمان برای امیر بزرگترین آرزو شده بود و اظهار لطف و کمک علی آنکارایی او را بیش از پیش خوشحال کرده بود.
وی افزود: وقتی امیر جریان رفتن به آلمان را گفت، مخالفت کردم، اما او به طور مرتب از علی آنکارایی تعریف میکرد و میگفت؛ جای نگرانی ندارد، علی آنکارایی یک فرد شناخته شده در آلمان است.
عبداللهی اظهار داشت: گویی همه افرادی که در هتل بودند، علی آنکارایی را میشناختند و آن را صاحب کارخانه البسه در آلمان و حامی ایرانیان مقیم این کشور تعریف میکردند که متاسفانه هرکس برای موقعیت شغلی به ترکیه میرفت، گرفتار این دام میشد.
مادر اسیر گروه تروریستی مجاهدین با بیان اینکه پسرش به او گفته بود که آنکارایی مقداری پول میخواهد، علی آنکارایی را اینگونه تعریف کرد: او کارخانه البسه دارد، مرد بسیار بزرگی است و همه آن را دوست دارند.
عبداللهی اضافه کرد: علی آنکارایی از هتل با من تماس گرفت و گفت؛ مقداری پول برای قاچاقی بردن امیر به آلمان نیاز دارم، اما من توانایی مالی خوبی نداشتم و به او گفتم نیمی از مبلغ را میتوانم بپردازم و او گفت که مشکلی نیست، من فردا شخصی را به اداره شما میفرستم که مبلغ را بگیرد.
وی بیان داشت: دقیقا فردای همان روز، یک نفر با موتور سیاهرنگ و با پوشش کلاهکاسکت مقابل درب اداره بود و چون اسم علی آنکارایی و فرزندم امیر را آورد، به او اعتماد کرده و پول را تحویل دادم.
این مادر اسیر فرقه رجوی تصریح کرد: فردای آن روز امیر با من تماس گرفت و گفت؛ من و آنکارایی راهی آلمان هستیم و چون با ماشینهای کانتینری بزرگ و به صورت قاچاق میرویم، سفر ما یک هفتهای طول میکشد و نگران نباش.
عبداللهی افزود: یک هفته امیر، دو سال و چند ماه طول کشید، حال خوبی نداشتم و همه کار و زندگیام گریه بود، دستم به جایی بند نبود، بعد از این دو سال امیر با محل کارم تماس گرفت، من که فکر میکردم امیر را کشتهاند، از او پرسیدم؛ چرا من را بیاطلاع گذاشتی؟ و امیر با آرامش گفت: نگران نباش، من در این مدت در کمپی در آلمان اقامت داشتم، اینجا در کارخانه علی آنکارایی مشغول به کارم و با کمک آن باشگاه بدنسازی زده و ۲۰۰ شاگرد دارم و برای خودم خانه، ماشین، زندگی خوبی دارم.
وی ادامه داد: مکالمه ما نیمساعت طول کشید، امیر آدرس ایمیل و شماره تلفنی به من داد و گفت؛ هر زمان که خواستی، به من ایمیل بزن تا با شما تماس بگیرم، بیشتر از این نمیتوانم صحبت کنم، چون هزینه زیادی دارد، امیر را قسم دادم که با من قطع رابطه نکند و از احوال خود مرا باخبر کند، امیر هم گفت؛ اصلا جای نگرانی ندارد و ماهی یکبار تماس میگیرم.
این مادر اسیر فرقه رجوی اظهار داشت: دوباره من امیر را گم کردم، چون آدرس ایمیل و شماره تلفن اشتباه بود، تا اینکه در سال ۸۶ دوست امیر که از گروه جدا شده بود، مرا در محل کار پیدا کرد و از این طریق فهمیدم که امیر در پادگان اشرف عراق بهسر میبرد.
عبداللهی در مورد چگونگی فرار دوست امیر، بیان داشت: زمان حمله آمریکا به عراق، به دلیل اینکه آمریکاییها میدانستند در پادگان اشرف گروه تروریستی خطرناکی وجود دارد و ممکن است برای خود آنها نیز خطرناک باشد، ابتدا به این پادگان حمله کرد تا آنجا را تحت تسلط خود درآورند.
وی ادامه داد: اسرای آزاد شده از پادگان اشرف به سربازهای عراقی اعلام کردند که حاضر نیستند در پادگان اشرف بمانند، فرماندهان اعلام میکنند؛ کسانی که خواستار جدایی هستند، میتوانند از طریق این کمپ و کمک سازمان صلیبسرخ، به هر کشوری که میخواهند بروند که دوست امیر هم همراه کسانی بود که از آن کمپ جدا شدند.
عبدالهی اضافه کرد: آن زمان رجوی از وجود این کمپ در پادگان اشرف احساس نگرانی کرده و از آن موقع روابط او با آمریکا شروع میشود.
وی افزود: دوست امیر به تهران آمده و در خصوص وضعیت امیر گفت؛ ما را دزدیدند و به پادگان اشرف عراق بردند، به امیر گفتم؛ بیا به ایران برگردیم، اما او نیامد، دوست امیر هیچ شرح روشنی در این باره نگفت.
مادر اسیر گروه تروریستی مجاهدین گفت: بعد از صحبتهای دوست امیر، با خود فکر میکردم که حتما کارش در آلمان پیش نرفته، به همین خاطر با من تماس نگرفته و اکنون به عراق آمده است.
وی ادامه داد: فرزندم پاک و مومن است، هر جمعه مناجات حضرت امیرش ترک نمیشد و من فکر میکردم که خادم حضرت علیابنابیطالب (ع) شده است.
عبدالهی تصریح کرد: عراق در آن زمان وضعیت مناسبی نداشت، چون یک کشور جنگزده و تحت اشغال آمریکا بود بنابراین نتوانستم در این مدت به آنجا بروم.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا تاکنون ملاقاتی با فرزند خود داشتهاید، گفت: هیچ ملاقات و یا صحبتی با امیر نداشتم، فقط زمانی که از اقامتش در آلمان برایم گفته بود، با او صحبت کردم و این آخرین تماس امیر با من بود.
عبدالهی ادامه داد: کسانی که از کمپ لیبرتی آمده بودند، گفتند؛ اسم مستعار امیر (کیومرث) است و چون امیر به ورزش علاقه داشت، در لیبرتی یک باشگاه بدنسازی دارد اما چطور میشود در یک مکان کوچک یک باشگاه بدنسازی ایجاد کرد؟
وی ادامه داد: بعد از چند سال از دولت ایران درخواست کردم که میخواهم فرزندم را ببینم، دولت ایران هم موافقت کرد و گفت فرزندت در عراق است و مشکلی نداری، میتوانی بروی و فرزندت را ببینی، من با چند خانواده از اردبیل راهی عراق شدیم، رفتیم اما متاسفانه همانطور که میدانید چیزی که من دیدم و با آنچه که در ذهنم بود زمین تا آسمان فرق داشت، وقتی وارد کشور عراق شدیم فکر میکردم پسرم در نجف اشرف به سر میبرد و حتما خادم حرم علی ابن ابیطالب (ع) است و در آنجا ماندگار شده، اصلا فکر این مسائل را نمیکردم.
عبدالهی افزود: اما وقتی وارد عراق شدیم، مسائلی دیگر دیدم، امیر تمام هستی و وجود من بود که با هزار مشکلات بزرگش کرده بودم، ببینید کجا گرفتار شده؟ هرچند جگرگوشهام است، بعضی وقتها آرزو میکنم که ای کاش اصلا میمرد، ببینید تا کجا دلم زخم خورده؟ کاهش میمرد و اینجا نبود و این بدنامی را نه برای خودش و نه برای من به جا میگذاشت.
مادر اسیر دربند گروه تروریستی مجاهدین گفت: در هر صورت ما ۴ سال در شهرک آزادی در کنار پادگان اشرف ماندیم و دولتهایی حامی این جنایتکاران دشمن جمهوری اسلامی ایران بودند، یعنی همانهایی که با پیشرفت ایران و جوانان غیور و قهرمان کشورمان مخالف بودند و اینها به یقین حامی و طرفدارهای بزرگ رجوی خائن بودند؛ این حامیان در طول این ۳۰ سال حاضر نشدند که در مورد این جنایتها اظهارنظر کنند.
وی تصریح کرد: آمریکا، رژیم جنایتکار صهیونیستی، قطر، عربستان و فرانسه از حامیان اصلی این تروریستها هستند چراکه مریم رجوی سرکرده این گروه تروریستی با اجازه دولت فرانسه در شهر اورسواز دفتری برپا کرده و به تمام سرکردگان باسابقه که در شکنجه و کشتار مردم نقش داشتهاند، اسکان داده است.
ادامه دارد…