با این حال اگر نفرات مستقر در کمپ لیبرتی به اشرف منتقل شوند اگر چه خواسته کوتاه مدت رجوی حل میشود ولی از آنجا که مالکی نخست وزیر عراق پایش را در یک کفش کرده که بایستی هر چه زودتر خاک این کشور را ترک کنند. مشکل همچنان حل ناشده باقی خواهد ماند. چرا که مسئله ایمنی نیروها در کمپ اشرف اساساً حل نیست و موضوعی است که خارج از حیطه قدرت فرقه رجوی تصمیمگیری میشود. کشورهای دیگر هم ظاهرا به هر دلیل، تمایل به پذیرش نفرات جدید به کشورشان ندارند. مسئله برای همین کمی بغرنج است.
بین دو مسیری که در چشمانداز وجود دارد یعنی انتقال مستقیم به کشور ثالث و یا بازگشت به قرارگاه اشرف، ظاهراً انتقال به کشور ثالث از آنجا که در گرو حل برخی مسائل دیگر است، مسیر سختتری به نظر میآید. مثلاً با توجه به انتخابات ایران و این که تا یک ماه دیگر این رئیس جمهور جدید دولت را به دست میگیرد، برخلاف انتظار کشورهای غربی بود. بنابراین آمریکا سعی دارد تا ماه دیگر آرایش خود را در مقابل حریفش کامل کند. آمریکا و به تبع آن سایر کشورهای غربی میخواهند برای تسلیم طرف مقابلشان به خواستههای در ظاهر هستهایشان، حداکثر تلاش خود را بکار گیرند، یعنی تحریمها را که به قول خودشان در تاریخ آمریکا بیسابقه است با مصوبات اخیرشان به حداعلا رساندند، دست و پای ایران را در سوریه با تداوم دادن جنگ و رساندن تسلیحات به مخالفین دولت سوریه ببندند و نهایتاً با عدم انتقال فرقهی رجوی به کشور ثالث همچنان آنها را در عراق به عنوان یک مزاحم دولت ایران نگاه دارند.
آمریکا و کشورهای غربی دیگر ظاهراً کاسه صبرشان لبریز گشته و ظرفیت دیالوگشان به ته رسیده است. به خاطر همین شرایط حساس داخلی و خارجی است که رجوی برای برگزاری ویلپنت هر آنچه که در توان داشت را به صحنه آورد تا بتواند بالاترین جایگاه مشروعی که میتوانست در خارج و به خصوص در نزد نیروهای خارجی کسب کند را به دست آورد. چرا که در چشمانداز، اساس تنظیم رابطهها نه براساس حق و وجدان و.. بلکه براساس اقتدار و ثروت تعیین میشود. هر که الان کم بگذارد و یا به اصطلاح بد بازی کند، بازنده میشود. بنابراین انتقال به اشرف از آنجا که در قدم اول انتقال به کشور ثالث را بیان نمیکند، شعار مقبولی هم برای آمریکا و کشورهای غربی و هم برای رجوی است. لذا اگر در روزهای آینده موافقت انتقال به اشرف بر اثر فشار آمریکا و متحدان به مالکی تحمیل شد نباید زیاد تعجب کرد. قرارگاه اشرفی که با رفتنشان به آنجا چه بسا مجدداً هجوم خانوادهها به آنجا را به دنبال داشته و بساط بلندگو و شعار و بعد نهایتاً پرتاب سنگ و دادن فحش و فضیحت را در بر دارد.
ولی مسیر به هر سمتی رود نباید دو نکته را فراموش کرد اول انعطافها و دست به دامنشدنهای رجوی از آمریکا است. دعوت از راستترین و جنگطلبانهترین عناصر جناحهای آمریکا به ویلپنت و این همه عزت و احترام قائل شدن برای آنها. آیا با مرام و مسلک رجوی همخوانی دارد. او که آمریکا را دشمن خلقها میدانست و هیچ رابطهای به جز نبرد یا اسارت را در مقابل آنها روا نمیدانست، تا کجا میخواهد دست دوستی به سوی آنها دراز کند. مگر رفتن به ویلپنت کافی نبود که بفهمد آمریکا صرفاً دارد بازیش را در مقابل ایران پیش میبرد و قول و قرارهایش را هر وقت خواست چون زورگوست میشکند و اصلاً قابل اتکا نیست. و نکته دوم هم نیروهای مستقر در لیبرتی یا اشرف هستند که علیرغم شرایط سخت زیستی و عدم تامین حفاظتی، درمانی و بهداشتی روزانه بایستی در مراسم غسل و دیگ و.. شرکت کنند و انواع و اقسام فشارهای روحی و استرس را به جان بخرند که صرفاً آثار تزلزل در ماندن یا نماندن را در خود از بین ببرند. افرادی که از دنیای بیرونشان کاملاً قطع هستند و هیچگونه ارتباطی با خانواده ندارند. ارتباطی که از نظر رجوی گناه است. چون این ارتباط بوی زندگی میدهد و زندگی کردن در قاموس رجوی جایی ندارد. همه باید فقط به فکر یک چیز باشند و فقط برای سلامت و آسودگی یک نفر فعالیت کنند و او هم کسی جز رجوی نیست. رجویمحوری به عنوان سنگ بنای فکری و عقیدتی تشکیلات است و هیچ خدشهای نباید به آن وارد شود.
به هرحال وضعیت پیش آمده در لیبرتی، فشار سیاسی و تبلیغی حداکثر از جانب فرقه رجوی برای جابهجایی از یکطرف و سیاست آمریکا در قبال ایران هستهای و شیوهی دولت جدید مستقر در ایران از ماه دیگر، برآیندی خواهد داشت که چشمانداز را تا حدودی روشن خواهد ساخت. همانقدر که راهگشایی به کشور ثالث و بالا بردن ظرفیت کشورهای دیگر برای پذیرش نفرات لیبرتی، میتواند موجب خرسندی خانوادهها شده و امید ارتباط تلفنی یا ایمیلی را با عزیزانشان فراهم نماید، به همان میزان هم اقدامات تخریبی علیه لیبرتی از جمله موشک باران و.. کاملاً نتیجهی عکس به همراه دارد و با واکنش سیاسی و تبلیغی بسا سنگینتری روبرو شده و به مثابه سوختی جهت پیشبرد سیاستهای هر چه بیشتر تخریبی رجوی به کار گرفته خواهد شد.
جمیل بصام