عبور از تنگه ترفند رجویها برای فرار از تنگنای فروپاشی

بعد از ظهر3 مرداد 67 نیروهای موسوم به ارتش آزادیبخش پادگانهای خود را ترک و از مرز خسروی وارد ایران شدند.آنها در ابتدای ورود تا مرکز استان کرمانشاه که حدود 100 کیلومتر بود با مقاومت چندانی روبرو نشدند، اما ارتش و دیگر نیروهای مردمی برای دفاع از کرمانشاه در منطقه چهارزبر وارد عمل شدند و با وارد کردن تلفات سنگین به نیروهای رجوی، آنها را وادار به عقب نشینی به داخل خاک عراق نمودند. ده سال بعد که این فرقه اسامی وعکسهای کشته شدگان این عملیات را برای اولین بار منتشر کرد، تعداد کشته ها،1304 نفر اعلام شد. علاوه براین 1100 نفر زخمی شدند که 11 نفر از آنها بعد از مدتی جان سپردند.شکست ارتش موسوم به آزادیبخش، نقطه عطفی برای بسیاری از نیروهایی بود که متوجه شدند توان نظامیشان برای سرنگونی حکومت ایران بسیار ناکافی است. جو بدبینی وعدم اعتماد به رهبری رجوی هر روز بیشتر می شد. خیلی از نیروها تقاضای جداشدن از این فرقه را داشتند. روحیه ها شکست خورده و بدنهای مجروح نشانه ای از شکست تاکتیکی و استراتژیکی رجوی بود. این عملیات امید سیاسی نیروها را نابود کرده بود و مهمتر از آن عملیات موسوم به فروغ برای بسیاری از اعضا حاکی از پایان ایدئولوژی اعتقاد و انتظار اخلاقی بود. ارزشهای بنیادی معنای خود را از دست داده بود و دیگر روحیه بخش نبودند همه تبدیل به هنرپیشه هایی شده بودند که رل هم را بازی و یکدیگر را تشویق می کردند، این دروغ و ناباوری هنگامی که رجوی اشتباه محاسبه استراتژیک خود را نپذیرفت به اوج خود رسید چرا که سال ها به اعضا القا کرده بودند، اعتقادات سازمان دو پایه دارد ؛ فداکاری وصداقت!! اما بعد ازفروغ،چاه صداقت کاملا خشکید. بزرگترین مشکل رجوی در این مقطع یکپارچه نگاه داشتن فرقه و زیرکنترل گرفتن همه اعضا بود. در این رابطه پادگان اشرف و کنترل شدید امنیتی نیروهای عراقی کمک زیادی به لحاظ داشتن یک مکان ایزوله برای کنترل فیزیکی افراد می کرد. رجوی نمی توانست هیچگونه مخالفت یا چالشی را در برابر رهبری خود تحمل کند. او چنین جسارت و شجاعت و البته صداقتی نداشت که بپذیرد اشتباه کرده است و خود را در برابر اعضا و هواداران و درک و احساس تلخ آنها قرار دهد.
بعد ازظهر6 مرداد باقیمانده نیروها بصورت غیرمنظم و همچون لشکرشکست خورده و با شانس و اقبال زیاد خود را به پادگان اشرف رسانده بودند. سکوت مرگباری برهمه جا حکمفرما بود. جا و یاد دوستانی که دراین عملیات قربانی شده درحالیکه تا چند روز پیش در کنار آنها بودند، تختهای خالی قربانیان درآسایشگاهها، لباسهای بجا مانده در کمدها و انبوه دست نویسها بد جوری توی ذوق میزد. همه مات و مبهوت به یکدیگر نگاه میکردند و با نگاه ازهم می پرسیدند چرا؟ چرا؟ قامتها شکسته وکمرها خمیده، براستی چه شد؟ هرکدام درگوشه ای ازآسایشگاه نشسته و به نقطه ای خیره شده بودند. بدنهای مجروح، پاهای خسته و موهای ژولیده و صورتهای غبارآلود یاد وخاطره دوستان، یک لحظه از خاطره ها محو نمی شد. دوستانی که با یک دنیا آرزو وعشق و امید و تحت تاثیر رؤیا بافیهای رجوی در اذهان ساده خود می پنداشتند که تا چند روز دیگر بعد از سالیان درد وغربت و بی کسی درآغوش گرم خانواده خود جای خواهند گرفت و مردم همچون قهرمانان آزادی از آنان استقبال خواهند کرد!! هرکدام یک بار دیگر صحنه ها را با خود مرور می کردند. خبر اعلام عملیات سرنگونی و بازگشت فاتحانه به ایران و تجمع نیروها در اشرف و دید و بازدید و روبوسی با نیروهایی که به تازگی از کشورهای اروپایی و امریکا به منظور شرکت در این عملیات به اشرف آمده بودند درد سالیان زندگی در دیار غربت و شوق بازگشت به خاک میهن و آغوش عزیزان را بخوبی می شد درچهره و چشمان آنها خواند. خرید سوغاتی های مختلف و ازجمله عروسکهای زیبا برای بچه ها حاکی از یقین کامل آنها درحتمیت پیروزی این عملیات بود. به آنها گفته شده بود که خود را برای یک تور مسافرتی به ایران آماده نمایند!! گرمای سوزان مردادعراق بدجوری آنها را کلافه کرده بود. ولی با انگیزه بازگشت به میهن و شوق دیدارعزیزان خود تحمل می کردند آنها هیچگونه آشنایی با سلاح نداشتند و بزرگترین مانور وعملیات آنها شرکت در راهپیمایی ها و جشنهایی بود که درشهرهای اروپایی توسط سازمان برگزار می شد. آنها درجریان عملیات اولین قربانیان این خودکشی رجویها بودند. بدنهای سوخته و جزغاله شده آنها در اطراف تنگه چهارزبر حاکی از پایان رؤیاهای شیرین آنها برای دیدار با خانواده هایشان بود.چمدانهای بجا مانده درصحنه وعروسکهایی که در اطراف پراکنده شده بود اوج یک تراژدی بود که فقط اذهان ساده لوح آنها و فریب ونیرنگ رجویها می توانست آن را رقم بزند.چند روزی بود که نیروها به اشرف بازگشته بودند.هیچ کس دل و دماغی نداشت.هرکس به نوعی میخواست که خود را از این جهنم خلاص کند، که بازسروکله سرکردگان رجوی پیدا شد.تجمع اعضا حاکی از خبر جدیدی بود.
خبرنشست با رهبری به کلیه نیروها ابلاغ شد همه در اذهان ساده خود فکرمی کردند نشست جمع بندی این عملیات است و قرار است که رجوی به خاطر این اشتباه محاسبه هولناک و به کشتن دادن صدها تن از نیروهایش از خود انتقاد کند. چه باور ساده لوحانه ای! آنها هنوز ماهیت رهبرخود انتصابی و خداگونه رجوی را نمی شناختند. نشست شروع شد. مریم و مسعود با همان لبخند همیشگی و اینکه گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است وارد سالن اجتماعات اشرف شدند. رجوی مستقیم به سمت تابلو رفت و نوشت " تنگه و توحید" همه مات و مبهوت به یکدیگر نگاه می کردند. رجوی زیاد اعضا را منتظر نگذاشت و نوشت علت شکست درعملیات فروغ نه نظامی بلکه ایدئولوژیک بود. و شما نه پشت تنگه چهارزبر بلکه پشت تنگه خود گیر کرده بودید عواطف و وابستگی خانوادگی جسارت و فداکاری را از شما گرفته بود و با تمامی وجود و به عشق بردن مریم به تهران نمی جنگیدید. شما هرکدام پشت یک مانع گیر کرده بودید. شما باید مقدمتا از تنگه ذهنی خود عبور می کردید. اعضا با تعجب به یکدیگر نگاه میکردند. برخلاف انتظار این بارهم آنها بودند که باید پاسخ تمام ناکامی ها و شکستها را می دادند نه رجوی. و اعضا با بدنهای مجروح و معلول باید به رجوی پاسخ می دادند که چرا به تهران نرفتند.!! اوج عوامفریبی و شیادی رجوی همه را مات و مبهوت ساخته بود. از فردای آنروز، نشستهای موسوم به تنگه و توحید شروع شد تا اعضا زیرتیغ شدیدترین انتقادات و حسابرسیها قرار گیرند. بازار اعتراف گیریهای تلخ شروع شده بود و هر کس باید به دروغ و با ساختن داستانهای جعلی و خیالی خود را مقصراین شکست جلوه میداد و متهم می کرد.عواطف و عشق به خانواده و کودکان معصوم بعد از اتمام نشستهای سنگین و طولانی مقصر و متهم ردیف اول شکست عملیات معرفی شدند. و رجوی و سرکردگان جنایتکارش تبرئه و کانون گرم خانواده ها به اتهام ریختن خون صدها نفر از اعضا در دشت حسن آباد و تنگه چهارزبر از هم پاشید و متلاشی شد.این گونه طلاق و جدایی زنان از مردان رقم خورد و بچه های معصوم که درشکل گیری عملیات هیچ نقشی نداشتند بعنوان ستون پنجم دشمن (خانواده) به خارج از عراق و به قصد سرنوشت نامعلومی تبعید شدند. نیروها بدینسان یکسال دیگر به خود و در اذهان خویش مشغول شدند. آنها دست از تمامی کارهای روزانه و خورد و خوراک کشیدند تا در ذهن خود کاوش وکند و کاو کنند که تنگه آنها چه بوده است؟ و رجویها بدینسان بار دیگر اعضا را در حصارهای ذهنی وعینی خود گرفتند و مانع از فروپاشی فرقه شدند ولی براستی کیست که نداند مسئول ریخته شدن خون آنها و گذاشتن داغ بردل خانواده ها وخیانت به امید و آرزوی آن همه نیرو فقط وفقط رجوی جنایتکار بوده و هست. زمان گذشت گرد وغبارهای دجالیت و نیرنگ و فریب رجویها فروکش کرد و دروغ جاویدان آنها آشکار شد. آری رجویها نخستین متهم کشته شدن اعضا و فروپاشی کانون گرم خانواده و خیانت به باورهای ساده اعضا معرفی شدند و چرخ بازیگر و قانونمند لایتغیر هستی سرنوشت شوم آنها را بزودی رقم خواهد زد.
 

خروج از نسخه موبایل