مصداقی عزیز سلام
پیرو مذاکرات شفاهی، پاسخ به پرسشهای مطروحه را از گفتار به نوشتار درآوردم، میفرستم. این شیوه مصاحبه برای من آسانتر است. به اندازه شما جوان نیستم. حافظهام طی ۷۲ سال گذشته کمی تا اندکی فرسوده شده است. راستی میدانی این عدد ۷۲ چگونه در اخبار و احادیث شیعیان جای گرفته تا امروز تداعیکنندهی واقعه کربلا شود؟
حیف که شنیدن صدای «خائن» برای استاد جلال گنجهای و دکتر زاهدی توسط رهبر عقیدتی حرام اعلام شده و ارتکاب این معصیت عواقب شومی دارد. اگر چنین نبود میتوانستم تلفن بزنم و از خرمن علوم حوزوی آنان طبق معمول بهرهمند شوم. این جملات معترضه مرا از موضوع دور کرد. ببخشید که از مقوله حافظه به معمای ۷۲ پریدم. ببینید که در این یلدای بی رحم غربت، چگونه تلاش میکنیم تا ریشه دوستیهای قدیمی، حق نان و نمک، هدفهای مشترک مبارزاتی، همبستگی تاریخی و ملی را به مسلخ «مرزبندیهای بین دوست و دشمن» بفرستیم.
نازنین ساق گلی را
که به جان کشتهام، اش
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم میشکند
امید آنکه با شجاعت به تجدید نظری گسترده، در اندیشه، رفتار و گفتار خود پردازیم. با دگرگونیهای مردم و زمان آشتی کنیم. غبار کینه از چشم و دل بشوئیم. دست از دشمن تراشیهای دشمن شادکن برداریم. به ستیزی راستین و همه جانبه با استبداد درونی و بیرونی همت کنیم. در خانههایمان را به روی مردم و مردم دوستان بگشائیم و به خانههایشان برویم. این چنین است که میتوانیم همراه و همدل به خواست و نیروی ملت، خصم ضدبشری را تسلیم عدالت کنیم.
با درودهای فراوان
محمدرضا روحانی
توضیح پژواک ایران: نامه خصوصی آقای محمدرضا روحانی با کسب اجازه از ایشان منتشر میگردد.
گفتگوی با محمدرضا روحانی در مورد نتایج استعفا از شورای ملی مقاومت
پژواک ایران: حدود ۷۰ روزاست که شما و آقای قصیم از شورای ملی مقاومت استعفا دادهاید. بنا به نوشته خودتان بیش از ۳۴ سال از آشنایی و همکاری شما با مجاهدین میگذرد. میتوانید بگوئید استعفای شما چه نتایجی داشته است؟
محمدرضا روحانی: خلاصه بگویم. عنوان دو مخاطب نامه را که از متن استعفا بردارید میماند یک جمله با پانزده یا شانزده کلمه. مخاطب آن مسئول شورا و جانشین ایشان است به شرح زیر:
با سلام و به نام آزادی. استعفای خود را از عضویت شورای ملی مقاومت و مسئولیتهای محوله اعلام میداریم.
همین و بس. آنچه ذیل این یادداشت است مخاطب دیگری دارد «با ذکر توضیحی کوتاه برای عموم». من خواهش میکنم متن کامل این نوشته را به عنوان ضمیمه اول، ذیل این مصاحبه بگذارید.
پژواک ایران: بله این کار را خواهیم کرد ولی استعفای شما چه نتایجی داشته است؟
محمدرضا روحانی: وجوه گوناگون این استعفای محترمانه و علنی شانزده کلمهای برای من غیرقابل پیشبینی بود. نگران بودم از این که مبادا زیانی متوجه اهداف مبارزاتی ما بشود. نگرانی، بیماری مرا تشدید میکند. خطرناک است.
پژواک ایران: بیماری شما به عنوان یک بهانه در نوشتههای گوناگون و از جمله در بیانیههای شورای ملی مقاومت تلقی شده است موضوع چیست؟
محمدرضا روحانی: لابد نمیخواهید که عکسها، نسخهها، آزمایشها، گزارشهای بیمارستانهای گوناگون و متخصصان را هم ضمیمه این مصاحبه کنید. آنها که این کنایهها را میزنند بیش از همه از بیماری قدیمی من اطلاع دارند. آن وقت که هنوز «دشمن» و «خائن» اعلام نشده بودم، همگان با محبت نگران سلامتی من بودند. شرایط کار، مأموریتها، رفت و آمد، خواب و خوراک مرا مثل یک فرزند نسبت به پدر مراعات میکردند. اصلاً اولین حمله قلبی من در یکی از پایگاههای مقاومت قریب ۱۳ سال پیش اتفاق افتاد. دومین بار در تابستان ۲۰۰۳ پس از حمله وحشیانه به اقامتگاه قانونی مقاومت بود که برای ملاقات با نماینده وکلای بدون مرز سوار اتوبوس شده بودم که به زمین افتادم.
آخرین باری که بستری شدم غیر از پسرم هیچکس خبر نداشت اردیبهشت سال گذشته بود. وقتی از طرف خانم رجوی برای عیادت من به خانه آمدند و گله کردند که چرا آنها را با خبر نکردم همسرم گفت که ما هم بی خبر بودیم. راستی دسته گلی که آن روز آوردند بسیار زیبا بود و متشکرم.
پژواک ایران: برویم به سراغ سؤال اصلی که استعفای شما چه نتایجی داشته است؟
محمدرضا روحانی: اگر بردبار باشید من ابتدا این موضوع بیماری، که میخواهند تمارض جلوه دهند را روشن کنم. استعفا بیماری را تبدیل به تمارض کرد. جالب است ماه قبل از استعفا در اوائل ماه مه رفته بودیم برای شرکت در تظاهرات ژنو، میدان ملتها، مقابل ملل متحد. هفته قبل روز اول ماه مه دکتر کریم قصیم در میدان باستیل پاریس سخنرانی داشت. ۱۲ یا ۱۳ سال است که بخاطر رعایت بیماری من در برنامههای سفر و راههای دور، مرا با اتوبوس یا مینیبوس نمیفرستادند و با قطار میرفتم. اما بار آخر خودم بیاحتیاطی کردم و سوار مینیبوس شدم، راه طولانی با بارندگی و راهبندان ده ساعت طول کشید. نیمه شب به هتل رسیدیم. با دو مادر بزرگوار شهدا که زنده و سرافراز باشند، همسفر بودیم. اطاق ما دیوار به دیوار بود. وقتی خواستم کفشها را در بیاورم از پایم در نمیآمد. ورم عجیب و غریبی داشت. کاردی هم نداشتم که کفش را پاره کنم. محل اتاق بقیه همسفران را نمیدانستم. نمیخواستم مزاحم مادران شهدا باشم. دراز کشیدم و پا را که درد هم داشت روی بلندی دسته تخت گذاشتم تا خون متراکم شده در پا سرازیر شود. دو سه ساعتی بین خواب و بیداری گذشت. منتظر بودم روز روشن شود و مسافری برخیزد. کمک کند تا بروم اورژانس. خوشبختانه ورم کم شد. کفش را درآوردم. پا کمی کبود بود. اما خون لخته نشده بود. دو سه ساعت دیگرهم به همین نحو گذشت. صبح کبودی رفت ولی کمی ورم باقی مانده بود. خطر فوری رفع شد و نمیخواستم بیماری من مانع هرچند کوچک ایجاد کند. پا دیگر در کفش نمیرفت، پاشنه را خواباندم. به زحمت راه میرفتم. آنوقت یاد دو خانم مجاهد افتادم، آنها را در ناهارخوری میدیدم. هردو جوان بودند. یکی سرطان داشت و میدانست که رفتنی است اما تا آخرین نفس روی تخت با کامپیوتر ابوابجمعی خود را مدیریت میکرد. دیگری رگی در مغز داشت که در شرف پاره شدن بود و غیرقابل علاج ولی از پا ننشست تا واپسین دم. وقتی آن دو جوان رفتند و ما را تنها گذاشتند برایشان شعری گفتم. بخشی از آن که یادم مانده است و شاید در مراسم تدفین یکی از آنها خوانده باشم
مادران کوه،
دختران دری،
دریا دلان،
همسران خورشید و و و و
به هر حال، گفتم باید امروز سرپا باشی. عصر آن روز سخنرانی کردم و در آن از رحم و مرحمت یاران اشرفی و زندان لیبرتی و خانم دبیری که از عراق تلفن کرد و گفت: دوست شما (منظورش اقای رجوی بود) توصیه کردند که به خاطر حفظ جان موقع سخنرانی آرام باشم، سپاسگزاری کردم و از حافظ مدد طلبیدم که «نبود بر سر آتش میسرم که نسوزم».
یک ماه بعد وقتی استعفا کردیم این سخنرانی را از «یوتیوب» برداشتند همراه همه کارهای من، برنامههای حقوقی، سخنرانیها، گزارشها، مقالات. تو گویی که مخلص ز مادر نزاد.
خوشبختانه پژواک ایران در یک «عملیات ضدانقلابی این نوار را از غارت انقلابی» نجات داد. عین همین افتضاح علنی و آشکار را با سخنرانیها و نوشتههای دکتر قصیم کردند. فکر میکنم که برای تکمیل این اقدامات مشعشع کتاب «جاده صافکنهای جنگ»، محصول ارزشمند پژوهشهای دکتر قصیم را هم که شب عید پخش شد از قفسه کتاب انجمنها بیرون کشیده و به انبارها بردهاند تا انشاءالله چهارشنبه سوری در یک عملیات پیروزمند! انقلابی از قفسهها در بیاورند و در خیابانها به آتش بکشند. رفیق «میم لام» آقای مهندس مهدی سامع سخنگوی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران مراقبت خواهند فرمود که مقدمه ۶ صفحهای برادر مهندس مهدی ابریشمچی را از ابتدای این کتاب ها در بیاورند تا حق و ناحق با هم نسوزند. انشاءالله. حساب دو کتاب «جباریت» و «در دادگاه تاریخ» را هم شخصاً خواهند رسید تا مآمورین وزارت اطلاعات خلع سلاح شوند. به هر حال وقتی که او نخواست و یا نتوانست جنایت، آدمکشی و مجاهدکشی بیرحمانهی طالبانی را محکوم کند باید این نوع سوءپیشینه را به نحوی از کارنامهاش بزداید. آدم نمیتواند همیشه در جمع غش کند تا از زیر ضرب در برود.
پژواک ایران: فکر نمیکنید از موضوع خارج شدیم سؤال در مورد نتیجهی استعفای شما بود.
محمد روحانی: درست است. یکی از نتایج استعفا تبدیل مرض بود به تمارض. برداشتن فیلمها و نوشتهها از یوتیوب. القاب و عناوین مبالغه آمیز، حقوقدان برجسته، مبارز قدیمی، مدافع مجاهدین، وکیل آزادیخواه و «شما که همیشه مدافع امنیت و حقوق و حفاظت اشرف بودهاید» از نامه ۱۲ اردیبهشت ۸۹ خانم رجوی خطاب به «جناب آقای روحانی عضو محترم شورای ملی مقاومت» را سلب کردند. تا سرنوشت این مسلوبالعنوان و الالقاب، عبرت دیگران شود. راستی کی میره این همه راه رو. تازه این اول کار است. جنگ در پاریس علیه همدستان جدیدالاستخدام وزارت اطلاعات ادامه دارد. بجنگ تا بجنگیم. …
پژواک ایران: از آنجایی که ما بیماری شما را تمارض نمیدانیم، به منظور رعایت حال شما، اجازه میخواهیم در همینجا به این قسمت از گفتگو پایان دهیم تا در قسمتهای بعدی به دیگر موارد بپردازیم.
همچنین از خوانندگان گرامی نیز درخواست میکنیم چنانچه سؤالی دارند، با پژواک ایران در میان بگذارند تا در اختیار آقای روحانی قرار دهیم.
متن استعفای آقایان محمدرضا روحانی و کریم قصیم
۱۵ خرداد ۱۳۹۲، توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم میشود
حضور محترم خانم مریم رجوی و آقای مسعود رجوی,
با سلام و به نام آزادی
استعفای خود را از عضویت در شورای ملی مقاومت و مسئولیتهای محوله اعلام می داریم.