با سپری شدن دو هفته از واقعه اشرف، هنوز اظهارنظرهای زیادی در این باب شنیده میشود که اهمیت این قرارگاه برای رجوی چقدر بود که حاضر شد برای حفظش 52 تن از با ارزشترین کادرهای سابقهدار خود را با این که میدانست دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد، قربانی کند. با تخلیه باقیمانده ساکنان اشرف به لیبرتی عملاً پرونده این قرارگاه برای همیشه بسته شد. مهمترین محورهایی که میشود از این اظهارنظرها برداشت کرد از این قرارند:
1-
2- حذف قرارگاه اشرف برای رجوی دیگر راهی به جز ماندن در زندان لیبرتی و تحمل تمام مصائب و ریسکهای بعدی آن و یا خروج به کشوری ثالث نمیگذارد. چرا که یکی از خواستهای رجوی بازگشت به اشرف بخاطر ظرف ایدئولوژیکی آن بود. مسئلهای که بعنوان بهانه برای بیشتر ماندن در عراق مطرح میشد و این که رجوی فقط به دنبال کش دادن زمان است. به این امید که در دستگاه حاکمه عراق تغییرات دلخواهی انجام گیرد و اقامتشان پایدار گردد.
3- حذف اشرف بخاطر شرایط خاص منطقه و درگیر شدن تمام قدرتها و سیاستمداران و رسانهها به مقوله سوریه پیش آمد و صرفا یک فرصت تاکتیکی به دست داد تا بتوان در این فضای به دست آمده دست به یک اقدام نظامی علیه فرقه رجوی زد.
و نظرات دیگر. اما علیرغم هرگونه تحلیل دیگری. رجوی مسلماً روی یکدندگی خود استوار خواهد بود. همان اصراری که در ماندن اشرف داشت در ماندن در عراق هم دارد. عراق نیز ظرفیت استراتژیگی مبارزه مسلحانه فرقه رجوی را دارد. آمدن رجوی از روز اول به عراق اساساً برای همین منظور بود که آتش جنگ مسلحانه را قویتر کند. بهای سنگینی هم بخاطر هم سو شدن با صدام و متحد شدن با او پرداخت. مردم او را متحد صدام پنداشتند. صدامی که مدام بمب و موشک بر سرشان میریخت. رجوی با دادن اطلاعات از کم و کیف و موقعیت نیروهای ایران که برای صدام ارزش زیاد نظامی داشت پول و سلاح به میزان زیاد دریافت میکرد. پس از اشغال عراق توسط آمریکا و سرنگونی صدام، رجوی با دادن تمام تسلیحات به آمریکا، توانست قرارگاه را حفظ کند. در مدت ده سال بعد آن هم سختیهای زیادی به آنها وارد شد. نفرات در نشستهای دیگ و انتقاد از خود باید ماندن در عراق و اشرف را به مثابه یک اصل پذیرا میشدند. کمکم مسئله اشرف نه به عنوان صرفا یک مکان بلکه بعنوان یک خصوصیت در ذهن و روان افراد حک شده است. این کاری است که با سرسپار کردن نفرات به رهبر و نشستهای شدیداً تند و پرخاشجویانه عملی شده است. بنابراین رجوی کاری کرده است که جان دادن نفرات برایشان افتخار شود. فرقی هم ندارد در عراق باشد یا در اروپا. چنانکه هم اکنون شاهد اعتصاب غذای نفرات در لیبرتی و چند شهر اروپایی هستیم. کسی که اعتصاب غذا کرده است ذهنش آنقدر پالایش و یکسویه شده است که حتی اگر در اعتصاب غذا هم کشته شود باز از آن لذت میبرد چرا که رضایت رهبرش را فراهم کرده است. بنابراین با فشار هر چه بیشتر به رجوی باید جلوی این فاجعه انسانی هر چه زودتر گرفته شود.
برای جلوگیری از ریختن خون تعداد بیشتری از ساکنان، باید زمینه خروج به کشور ثالث هر چه سریعتر فراهم گردد. باید رجوی بپذیرد که قرارگاه اشرف دیگر وجود ندارد، فصل استراتژی سرنگونی از عراق تمام شده است و عقل سلیم حکم میکند که هر چه سریعتر از این مهلکه یا دام یا هر اسمی که بخواهید رویش بگذارید نفراتش را خارج سازد. مگر نه این که رجوی خود میگوید مسئول خون و نفس هر مجاهد است. پس این مسئولیت را چگونه میخواهد اجرا کند.
سیاست جلب عملی حمایت آمریکا نیز راه به جایی نبرده است. علیرغم حمایتهای کلامی و آه و افسوسهایی که این روزها از جانب بسیاری از مقامات اروپایی و آمریکایی شنیده میشود هیچ اقدام عملی جهت انتقال ساکنان لیبرتی به کشور ثالث دیده نمیشود. رجوی تا کی میخواهد روی این نوع حمایتهای کلامی حساب باز کند. کشیدن دیوار حفاظتی قطور آیا تمام مشکل را حل میکند. جلوی پرتاب موشک و خمپاره به داخل قرارگاه را که نمیگیرد آیا این کار صرفاً برای روحیه دادن به ساکنان است. مگر حافظتهای اشرف تاثیری داشتند. دوباره چرخه بلندگوهای 24ساعته فرار از لیبرتی و تنشهای ناشی از حضور خانوادهها و در انتظار است. نفراتی که سالها در پوشش خبری خاص داخل قرارگاه داشتهاند از ارتباط با جهان خارج بیبهره بودهاند. رجوی خانوادهها و زندگی آزاد را سم و دشمن خود میداند و به هر طریقی از آن فرار کرده و در نشستهای دیگ و غسل آن را در خود میکشند اگر پایشان به یک کشور خارجی دیگر باز شود مسلماً دچار طوفانها و تلاطمهای شدید ماندن یا رفتن خواهد شد. این همان وضعیتی است که هر نفر را بر سر دوراهی مهمی در زندگیش قرار میدهد. چرا که با خارج شدن کامل از عراق چشمانداز سرنگونی اساساً محو و گم میشود و از طرفی شرکت در نشست و غسل و کشتن محبت و علاقه به زن و زندگی در خود به صورتی فشارآور در میآید. و این مرحله خطیر دیگری است که رجوی باید آن را بپذیرد. یعنی ریسک از دست دادن تمام نفرات. جدا شدن نفراتی که به عشق سرنگونی به عراق و اشرف آمده بودند از نفراتی که به عشق مسعود و گردن نهادن فرقهای حاضر به ترک او به هیچ قیمتی نیستند و زندگی و دنیای خود را کاملاً نادیده میگیرند. حالا باید دید در آستانه نیم قرن حیات سازمان، رجوی در این بزنگاه چه تصمیمی خواهد گرفت و حاضر است یک لحظه هم شده دست از لجاجت بردارد و ببیند فرقه وضعیت فعلی به شدت آسیبپذیری که در عراق دارد نشاندهندهی مسیری درست بوده و یا صرفاً بر اساس طرز تفکری خودمحور و خودمدارانه که همه کس و همه چیز را صرفاً در خدمت آمال خود خواسته و قربانی کرده است.
جمیل بصام