در خبرها آمده بود که تعداد قابل توجه از کسانی که به کشور آلبانی منتقل شده اند که گویا 70 نفر هستند با اعلام جدایی از سازمان مجاهدین درمکان دیگری ساکن شده اند و خلاصه حسابشان را از این فرقه تروریستی جدا کردند! ضمن تبریک باین افراد بایستی به رجوی گفت بخاطر داری که خیلی سال پیش در نشستی یکی از بچه ها رو در روی تو گفت که اگر درب اشرف را باز کنی یکنفر هم برایت نمی ماند؟ و تو با خشم و کینه وصف ناپذیر به او حمله کردی که درب اشرف همیشه باز است اما روبه سوی ایران آنهم پس از طی شدن مراحل قانونی که همان دو سال ماندن در خروجی سازمان و هفت سال در زندان ابوغریب و اگر چیزی احیانا از آن شخص باقی ماند به ایران تحویل میشود!
خدا را صد هزار بار شکر که هرچند خیلی خیلی سخت گذشت اما عمری باقی ماند و اینگونه خار و خفیف شدنت را می بینیم! جناب آقای رجوی دیدی که بقول خودت ظلم پایدار باقی نخواهد ماند و درب اشرف هم بسته شد؟ دیدی که سمبل و نشانه مجاهد خلق که همانا قرارگاه اشرف بود دربش گل گرفته شد؟ راستی حالا که اشرفی دیگر نیست میشود توضیح دهی و واقعیت را بگویی که اینهمه اشرف اشرف کردنت برای چه بود؟ ولی بقول خواهر مریم نقطه آغاز بگو نه مشتی اراجیف که بخورد نیروهایت میدادی! برای چه اینهمه بچه های مردم را بجلوی تیر مستقیم عراقی ها دادی و خونشان را به زمین ریختی؟ آیا ارزش داشت؟ آیا این کشته ها تو را به تهران نزدیک تر کرد یا باعث شد که تنفر مردم نسبت به تو و فرقه کثیفت صد برابر شود؟ راستی مگر تو خودت در نشستها و تحلیلهایت که وقتی چانه ات گرم میشد نمیگفتی که نیروی نامنظم و چریکی که مشروط به زمین و خاک شود نهایتا با دادن تلفات بسیار مجبور به جابجایی میشود و نبایستی مشروط به زمین بود پس چرا اینهمه برای نگه داشتن اشرف اصرار داشتی و اکنون با خفت و خاری و با دادن اینهمه کشته مجبور شدی با ذلت آنجا را ترک کنی؟ آیا همان زمان که ما بعنوان کسانی که سالها بخاطر تو در بیابانهای عراق مانده بودیم بتو میگفتیم که ماندن ما درعراق دیگر هیچ توجیهی ندارد و نهایتا مجبور بترک عراق میشویم پس چه بهتر که خودمان برویم تا بیرونمان کنند بهتر نبود که فردیت کثیف و چندش آورت را زیرپا میگذاشتی و گوش میدادی که امروز اینطور با ذلت بیرونت نکنند! لااقل آنطور میگفتی که ما خودمان رفتیم نه اینکه بیرونمان کردند!
اردوگاه اشرف در یک کلام مکانی بود که مسعود رجوی در آنجا تمامی جنایات و خیانتهای خود به ایران و مردم ایران و حتی نیروهای خود را فرماندهی و کنترل میکرد. آنجا مکانی بود که شاید لازم باشد در خصوص آن کتابها نوشته شود تا در تاریخ ما بعنوان مکانی نفرین شده ثبت شود! اما هر چه بود تمام شد. دربش بسته شد! اما بسته شدن قرارگاه اشرف باین سادگی ها هم نبود. به جرات میتوان از اصلی ترین عواملی که باعث این اقدام شد را خانواده ها و تلاش چندین ساله آنها نام برد! خانواده هایی که برغم راه ناامن کشور عراق و دوری راه در سرما و گرما خودشان را به پشت درب این اردوگاه میرساندند تا بلکه بتوانند بچه هایشان را ببینند اما بچه هایشان بدستور رجوی با سنگ و میله گرد و تیر کمان از آنان پذیرایی میکردند و شعار میدادنند مرگ بر فامیل الدنگ ما!!! تف بر تو که اینگونه با پدران و مادران نیروهای خودت برخورد کردی و ادعای مجاهد خلق هم داری! اما آقای رجوی سخن کوتاه کنم بسته شدن درب اشرف و از دست دادن اصلیترین کادرهای سازمان و جدایی روزانه نیروهایت تازه از نتایج سحر است باش تا صبح دولتت بدمد! هنوز کو تا تو پاسخ جنایاتت را دریافت کنی؟ هنوز کو تا تو گرفتار آه دل خسته بیوه زن و یتیم هراسان شوی؟ هنوز کو تا تو تقاص پس بدهی؟!!
مراد