محبت مادر نسبت به فرزندش آنقدر زیاد است که همیشه و در همه حال دوست دارد برای پیشرفت فرزندش دعا کند و با چشمانش ترقی و کمال او را ببیند. دل او آنقدر پاک و زلال است که کمتر می شود کدورتی به خود بگیرد و ناراحتی از فرزندش را عقده کند.
اما گاهی هم می شود که دل ظریف و لطیف او آنچنان می شکند که آهش به آسمان می رود و دردش گریبانگیر فرزند عزیزتر از جانش می شود. معمولا مادران حتی در مواجهه با چنین شرایطی دلشان نمی آید که فرزندشان را نفرین کنند و علیه او از خداوند درخواست عذابی داشته باشند. اما باید دانست که به همان اندازه که دل مادر همچون دریا وسیع است و میتواند ناملایمات را در خود هضم کند، همچون گل ظریف و شکننده است.
اگرچه صرف قدم گذاشتن در وادی بی احترامی به والدین تاثیرات و پیامدهای مخرب فراوانی را بر زندگی مادی و معنوی انسان خواهد گذاشت اما باید دانست که این تاثیرات مخرب هنگامی به اوج خود می رسد که نَفَس از سینه مادر برون آید و به دادستانی از بی احترامی فرزندش او را نفرین کند. گویا که در چنین شرایطی خود خداوند دادستان او خواهد بود و بی شک هیچ کس هم جلودار چنین دادستانی نخواهد بود. در چنین شرایطی است که دل شکسته او غوغا می کند و دعای سوزان او بر مسند می نشیند. برخی از روایات، داستانهای شگفتی را در این زمینه برای ما نقل کرده اند تا شاید از سرنوشت نامیمون گذشتگان عبرت گیریم و این نکته پراهمیت را برای همیشه آویزه گوش هایمان کنیم.