سخنی با دوست خوبم امیر صیاحی

امیر جان سلام، حمید دهدار هستم. نمی دانم مرا به جا می آوری یا نه اگر اشتباه نکنم  سال 70 به بعد تو در محور شش و من در محور یک بودم. ولی چون محل استقرارمان نزدیک به هم و جزء یک مرکز بودیم همدیگر را مرتب می دیدیم و گاها حتی با هم  گفت و شنود داشتیم بهرحال من تو را خوب به یادم دارم، چون با همه برخورد خوب و دوستانه ای داشتی. اما دست تقدیر و تغییر سازماندهی باعث شد که دیگر شما را کمتر ببینم.
دوست خوبم وقتی از بچه هایی که از تیف آمده بودند شنیدم توهم جدا شدی و بعد هم شنیدم به اروپا رفتی کلی خوشحال شدم که با تصمیم درست تونستی خودت را از جهنم رجوی نجات دهی.اما بعد ازآن متاسفانه خبری از تو نداشتم تا اینکه چند روز پیش قسمت اول مطلبی که در پاسخ به خزئبلات جیره خوار رجوی یعنی معصومی درسایت ایران اینترلینک گذاشته بودی دیدم و خواندم و خوشحال شدم که سالم و سرحال هستی می خواستم بلافاصله برایت نامه بنویسم اما منتظر قسمت دوم جوابیه ات به معصومی معلوم الحال بودم.
پاسخ تو به چرندیات معصومی را با دقت خواندم، راستش نکاتی را درآن دیدم که لازم دیدم برایت مطلبی بنویسم.اما اول لازم است نحوه جدایی خودم ازفرقه جهنمی رجوی و نامردی که او درحق من و بقیه کرد را برایت بطور اختصار بنویسم چون مربوط به بحثی که می خواهم با تو داشته باشم می شود .
من بعد از چند سال تحمل فشارهای سازمان بالاخره درسال 80 قبل از نشست های طعمه رسما و طی نامه ای که تا آن زمان جرات نوشتن آن را نداشتم به سازمان اعلام کردم که دیگر حاضر نیستم در مناسبات بمانم آن موقع در قرارگاه 4 در شهر کوت بودم. اول صدیقه حسینی که اف قرارگاه ما بود با من صحبت کرد شاید که از خواسته ام صرفنظر کنم. فایده ای نداشت، اول مرداد ماه همان سال مرا به قرارگاه باقرزاده فرستادند. 9 شبانه روزآنجا حبس بودم وچند باردراین مدت مرا به نشستی که با مسئولیت مهوش سپهری (نسرین) و با حضور بقیه اعضای شورای رهبری و دیگر مسئولین زن و مرد که برای امثال من تشکیل داده بودند، بردند. که همان ریل برخورد با تو راهم با ما رفتند و به قول خودت "اگرامثال معصومی که دل در گرو پول سازمان دارند درچنین نشست هایی شرکت دهند دیگر ازاین بلبل زبانی ها نمی کنند" بنابراین وقتی نتیجه ای نگرفتند مرا برای شش ماه به زندان موسوم به خروجی فرستادند وبعد از شش ماه در10دی ماه سال 80 بدون اعلام قبلی وبا این بهانه که عراق می خواهد خودش  شما را لب مرز ببرد به همراه تعداد دیگری تحویل استخبارات عراق دادند لب مرز که خبری نبود چون ما خودمان را دیگر اعدام شده توسط رژیم فرض گرفته بودیم  ولی برای عذاب بیشترما اول به زندان ابوغریب بردند. که سبحانی،جواهری یار،علی قشقاوی،الیاس تیر و بقیه دوستان جدا شده هم مدتها بود آنجا بودند در واقع هدف رجوی ازاین کار این بود که فشارهای زندان ابوغریب ما را به تسلیم در مقابل سازمان وادار دارد و التماس کنیم که ما را برگرداند چون ابوسیف بعنوان رابط سازمان واستخبارات عراق مرتب سر می زد تا اگر کسی پشیمان شده است به سازمان برگرداند و یا اگرهم  دولت عراق مارا به ایران فرستاد بر اثر فشارهای روحی دیگر فردی نباشیم که حتی رژیم ما را برای اعدام هم قابل نداند افرادی امثال بید الله جهانی وعباس بودند که براثر طولانی شدن مدت اسارت وفشارهای آن کاملا گوشه گیر و روانی شدند.درتابلوی هربند اسامی ما را بعنوان امانات زده بودند چون ازدیدگاه رجوی دیگر ارزش انسان بودن نداشتیم! چون بحث های حمله آمریکا به عراق داغ تر شده بود دولت صدام برای حفظ روابطش با ایران طی چند مرحله هربار تعدادی از زندانی های سازمان را به ایران تحویل داد ؛ مرا هم بعد ازشش ماه درتیرماه 81 به همراه 9 نفر دیگر به اجبار تحویل مامورین ایرانی در مرز خسروی دادند.البته همانطور که خودت می دانی این مراحل با سختی های زیاد وبا نگرانی از زندانی شدن مجدد و یا اعدام همراه بود که ازحوصله این نامه خارج است شاید تا همینجا تو را خسته کرده باشم،اگرخواستی جداگانه شرح کامل آن را برایت می نویسم تا تائیدی باشد بر گفتار تو درپاسخ به عوامل رجوی.
امیر جان امثال تو ومن در سازمان زیاد بودند قطعا بدلیل مناسبات بسته سازمان خیلی از اتفاقاتی که در سازمان می افتاد بی خبر بودیم،از جمله فرستادن افراد به زندان موسوم به چک امنیتی، خودکشی ها، مرگ های ناشی از فشار روحی، سربه نیست کردن افراد توسط سازمان  و غیره نمونه های آن هستند که ما هیچوقت در جریان قرار نمی گرفتیم فقط اگر در کنارخودمان اتفاق می افتاد که آن هم تهدید می شدیم که جایی عنوان نکنیم.قطعا همه کسانی که جرات کردند تا از مناسبات سازمان جدا شوند از روی شکم سیری نبود بلکه چون متوجه شدیم به اعتماد و صداقت ما خیانت شده بود ومتوجه اشتباه خود که سازمان را برای تحقق هدف خود انتخاب کرده بودیم شدیم. اما خودت شاهد بودی که با این طیف افراد چه رفتاری شد؛ کتک، تهمت، برچسب مزدور اطلاعات،خائن، حبس درخروجی، زندان ابوغریب، ودیگر افتراعات ازجمله نمونه برخورد با ما بود. روزی که می خواستند ما را به زندان ابوغریب بفرستند فهیمه اروانی به من گفت اگردولت عراق شما را به ایران تحویل داد، واگر رژیم شما را اعدام کند ما استفاده سیاسی آن را می بریم، اگر زیر شکنجه حرفی علیه سازمان بزنید ما اعلام می کنیم که شما نفوذی و مزدور ایران بودید که به ایران  پس فرستادیم!!، گفتم چرا مرا به خارج نمی فرستید که بعد از این همه سال بودن درمناسبات  حداقل به زندان رژیم نرویم و یا اعدام نشویم که جواب داد شما را بفرستیم خارج که طعمه شوید وعلیه سازمان حرف بزنید!!
اما امیرجان در جوابیه ات به معصومی جملاتی بکار بردی که اتفاقا دلیل حملات رجوی ها به ما جدا شده ها متاسفانه ناشی از همین طرز تفکری است که عنوان کردی، می دانم و روی سخنم با تو بعنوان یک دوست درمورد همین طرز فکر است: در پاسخ به یاوه های جیره خوار رجوی نوشته بودی که " شرح آن‌چه بر من و ما رفت بماند برای بعد. تاریخ بعدا از آن داستان ها خواهد گفت… دست به قلم می‌شوید و علیه مایی که سکوت هم کرده‌ایم توطئه‌چینی می‌کنید و ما را که زندگی‌ و هستی‌مان را در گرو مبارزه گذاشته‌ایم به عامل وزارت اطلاعات بودن و … متهم می‌کنید؟… آیا در طول این سال‌ها ذره‌ای بها پرداختید؟ به کلماتی که به کار برده‌اید پای‌بند بودید؟‌ شرم نمی‌کنید ما را به «اطلاعاتی» بودن متهم می‌کنید؟"‌
دوست خوبم، رجوی وعواملش هیچوقت به تعهدات انسانی واخلاقی پایبند نبوده و نیستند، جهانی خبردار نشد که رجوی و دارودسته جنایتکارش درعراق و قرارگاههایش برای حفظ تشکیلات فرقه شان چه جنایاتی که در حق نیروهای خود انجام ندادند، نیروهایی که به قول خودت روزی همه هستی و زندگی خود را برای تحقق هدفی که فکر می کردند تنها درسازمان محقق می شود رها کرده و به سازمان در عراق پیوسته بودند.البته دریدگی و جنایت رجوی  در مورد نیروهایی که می خواستند جدا شوند به اوج خود می رسید.
همه ما زمانی درسازمان نمی توانستیم ازحق خود دفاع کنیم و محکوم به سکوت و نشستن به انتظار سرنوشت بودیم پس آیا بنظر تو الان که آزاد هستیم سزاوار است که باز سکوت کنیم و از حق خودمان بگذریم وشرح جنایاتی که رجوی درحق ما روا داشته برای ثبت درسینه تاریخ به قضاوت همگان نگذاریم؟ وچرا باید افشای جنایات رجوی را برای بعد بگذاریم؟ آیا باید بگذاریم تا نسل دیگری باز فریب شیادی های رجوی را بخورد و باز مثل ما پروسه ی اسارت ذهنی را تجربه کنند؟ چه کسی تاریخ را می نویسد؟ ویا درجای دیگر درپاسخ به معصومی گفتی دست به قلم می شوید وعلیه مایی که سکوت کردیم توطئه چینی می کنید وما را مزدور اطلاعات ایران می خوانید!! می بینی اگر ما سکوت هم بکنیم سازمان وعواملش برما خواهند تاخت و دست از توطئه علیه ما برنمی دارند. پس سکوت ما درمقابل خیانت و جنایتی که رجوی کرده و می کند معنی ندارد و بنظرمن اگر سکوت کنیم اول به خودمان خیانت کردیم، جدای ازاینکه دیگران درمقابل سکوت ما بر لاطائلات رجوی مهر تائید می زنند. فراموش نکنیم که هنوز همرزمان سابق ما به هر دلیلی هنوز در عراق اسیر توهمات ذهنی رجوی اند درست است که خودمان نجات پیدا کردیم ولی آیا نباید درمقابل سرنوشت آنها که هربار قربانی نیات شوم رجوی می شوند احساس مسئولیت کنیم؟ رجوی درحالی که خود و زنش به مکان امنی فرار کردند دوستان اسیر ما را در لیبرتی محبوس و خروج از آن را برایشان مرز سرخ کرده ؛ تا هربار براثر حمله گروه های عراقی کشته شوند و رجوی در اروپا از خون آنها ارتزاق کثیف سیاسی کند!!عجبا از این همه شیادی رجوی و وای برما اگر در مقابل آن سکوت کنیم فردا به تاریخ چه جوابی خواهیم داد.
امیر جان حتما که نباید منتظر باشیم که اگر سازمان وعواملش درمورد ما نوشتند دست به قلم شویم،ما وآنهایی که هنوز در لیبرتی گرفتارند افراد ستم دیده ای هستیم که اگر خودمان از حق مان دفاع نکینم کسی نیست که ازحق ما دفاع کند چون فقط خودمان خبرداریم و می دانیم که رجوی چه جنایاتی را انجام داده. بنظر من نوشتن مطلب درپاسخ به چرندیات راحت طلبانی امثال معصومی که خیلی خوب هم پاسخ دادی را به فال نیک بگیر و نقطه شروعی درنظر بگیر، باید باور داشته باشیم که رجوی هیچی نیست و نمی تواند با زدن برچسب های گوناگون به ما جدا شده ها کاری از پیش ببرد و نباید بگذاریم رجوی برای حفظ بقاء ننگین فرقه اش در اروپا مظلوم نمایی کند و همچنان انسانهایی را در اسارت نگه دارد.
امیر جان همین جا از فرصت استفاده می کنم و از بقیه دوستانی که سالهاست از سازمان جدا شدند ولی متاسفانه هنوز سکوت کرده و دست به قلم نشدند تا خاطرات تلخی که ازجنایت های رجوی درمناسبات سازمان داشتند بیان کنند بخواهم که حتما دست به قلم شوند و از فرصت های بدست آمده برای افشای ماهیت رجوی و جنایاتی که حداقل درحق خودشان مرتکب شده برای اگاهی افکار عمومی استفاده کنند. متاسفانه بنظرم  بعضی ازآنها خود را پشت داشتن مرزبندی با حکومت ایران مخفی کردند درحالی که درحین داشتن مرزبندی می توان به افشای جنایات رجوی پرداخت، خیانت وجنایتی که رجوی ها هنوز هم درحق اعضایی که در لیبرتی گرفتارهستند روا می دارند. باید باور کنیم که همه تاریخ را می سازیم چون تاریخ از روی گفته های ما قضاوت خواهد کرد. بنابراین همه ما باید با  شکستن سکوت خود راه نجات بقیه دوستانی که هنوز گرفتار هستند هموارکنیم.
دوست گرامی حق داری، یادآوری خاطرات تلخ گذشته برای همه ما زجر آور است ولی آیا می توانیم وظیفه اخلاقی وانسانی و وجدان خود را نادیده بگیریم؟ آیا باید بگذاریم باز رجوی نسلی دیگر را فریب دهد؟ تا سالیان مسیری که ما طی کردیم بروند و بعد متوجه اشتباه خود شوند. بنابراین علاج واقعه را باید قبل از وقوع آن  کرد.
امیر جان ممکن است شما و بعضی از دوستان از این حرفهای من بعد ازخواندن دلگیر شوید ولی واقعیت را باید گفت هر فرد جداشده ای نباید سکوت خودش را توجیه کند، نباید از تهدیدات رجوی ها هراسی داشته باشیم،نباید به مزخرفات رجوی که گفته بود اگر ما شکست خوردیم بین پاسدار و بریده، به سمت بریده شلیک می کنیم توجه کنیم، و یا اینکه گفته و باقی مانده فرقه اش هم تکرار می کنند هر که با ما نیست پس با ژریم و درخدمت وزارت اطلاعات است.این لاف زدن های رجوی نباید مانعی برای ما درجهت افشای جنایات رجوی ایجاد کند. باور کن سکوت هرعنصر جداشده از سازمان در برابر جنایات و شیادی های رجوی نشانه این است که هنوز اسیر چرندیات خود ساخته رجوی است، او سعی داشته و دارد که با این حرف آنهایی که از مناسبات منفورش نجات پیدا کردند درسکوت نگه دارد تا همچنان عده ی دیگری ازجوانان را فریب دهد و آنهایی که دراسارت خود دارد همچنان اسیر نگه دارد و خون آنهایی که به کشتن داده پایمال کند.
پس همه باید دست به دست هم بدهیم تا با افشای جنایات رجویها اول دوستان سابق خود را از مرداب رجوی در عراق نجات دهیم و راه رهایی آنها را هموار کنیم و نسل آینده را در مقابل خطرات فرقه گرایی بیمه کنیم و باید باورکنیم که همه ما درمقابل خدا، تاریخ و وجدان خود مسئولیم و از ما نمی پذیرند که بنا به فلان مصلحت درمقابل افشای جنایات رجوی ها سکوت کردیم.
امیر جان امیدوارم تو و بقیه دوستان صحبت مرا بعنوان نصیحت دوستانه تلقی کرده باشید و هرگز قصد نداشته و ندارم که شرایط و مسائل خاص دوستان را نادیده بگیرم همه ما زخمی عمیق از خیانت رجوی برتن داریم امیدوارم هرکجا که هستید موفق و سرحال باشید.
دوست خوبم برایت سلامتی و بهترین ها را آرزو دارم .    
دوست تو حمید دهدار حسنی.
 

خروج از نسخه موبایل