گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت اول

“حتی بدترین انسانها نیز حق انتخاب دارند و اصولا با این جور چیزهاست که انسانیت معنای راستین و حقیقی خود را تعریف و توصیف می کند …”

ویرجینیا وولف

دنیای تاریک و سیاه مجاهدین در عصرتحولات دموکراتیک محکوم به فناست چرا که بدیهی ترین و طبیعی ترین نیازهای انسانها را به سخره می گیرد. مفاهیمی چون عشق، دوست داشتن، عواطف و احساسات خانوادگی، حق انتخاب، آزادی بیان، دموکراسی، ذهن خلاق  و اراده ی فعال آدمی به شکلی بیمارگونه و حماقت آمیز در مناسبات قرون وسطایی و دستگاه ایدئولوژیک مجاهدین به سخره گرفته می شود.

درونمایه ی گفتگوی صمیمانه و صریح با آقای علی خاتمی از کادرهای تشکیلاتی جدا شده فرقه ستیزه جوی مجاهدین که پس از ۲۶ سال فعالیت در تشکیلات رجوی سرانجام در آذرماه سال ۱۳۹۱ در کمپ لیبرتی بر علیه خودکامگی و دستگاه ایدئولوژیک رهبری مجاهدین شورید و از حصارهای ذهنی و تشکیلاتی فرار کرد پالس روشنی از حماقت منادیان، مروجان و توجیه گران تک صدایی، خودکامگی و بهره گیری از شیوه های غیرانسانی و غیردموکراتیک برای  تامین امیال جنون آمیز و قدرت طلبانه در دنیای ماست.

تاملی عمیق بر محتوای این گفتگو شگفتی ما را نسبت به بهره گیری خشونت آمیز و آزاردهنده ی سران و رهبری مجاهدین از شیوه های نابخردانه و تحمیل یک ایدئولوژی یک جهان بینی، یک روش و طرز و شیوه زندگی تک ساحتی تحت عناوینی چون مبارزه ، هدف مقدس، انقلابیگری و  …  بر جمعی انسانی را، بر می انگیزد.

و  درستی این امر مشهود را به اثبات می رساند کسانی که سعی دارند افکار مالیخولیایی و انگاره های توتالیتر و تمامیت خواهانه را در عرصه سیاست، مذهب، ایدئولوژی، قدرت، مبارزه و انقلابیگری و … به هر بهانه و توجیهی بر سایر انسانها تحمیل کنند در دنیای مدرن و زمانه ای که در آن بسر می بریم مشت بر آب می کوبند و بی شک  راه به جایی نخواهند برد جز اینکه در تاریخ فردا همچون یک شوخی و جوک بی مزه تلقی گردند …   

آرش رضایی
……………………………………………………………….

سایت نیم نگاه: آقای خاتمی تشکر می کنم که در این گفتگو شرکت کردید. کی و چه وقت به مجاهدین پیوستید؟

آقای علی خاتمی: در تاریخ ۱/۹/۱۳۶۶ درعملیاتی در منطقه پیرانشهر اسیر فرقه رجوی شدم و بعد از عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) به مجاهدین پیوستم. در عملیات فروغ نقش پشتیبان را داشتم و راننده مینی بوس بودم که مجروحین را به بغداد منتقل می کردم.

سایت نیم نگاه: شما در چه سالی از مجاهدین جدا شدید؟

آقای علی خاتمی: در تاریخ ۲۸/۹/۱۳۹۱ از مجاهدین جدا شدم. زمانی که در کمپ لیبرتی بودم. بیشتر توضیح بدهم؟

سایت نیم نگاه: بله،  بفرمائید لطفا

آقای علی خاتمی: من بعد از اینکه کمیساریای عالی امور پناهندگان چندین بار اسمم را برای مصاحبه به مسئولین مجاهدین در کمپ لیبرتی داده بود و مجاهدین به بهانه های واهی که مریض است یا بستری است به مصاحبه با کمیساریا نفرستادند، به رفیقم گفتم به خانم سومترا بگوید چرا مسئولین کمیساریا مرا صدا نمی زنند تا اینکه خانم سومترا شخصا به دنبالم آمد و مرا به مصاحبه برد آنجا فهمیدم که سران مجاهدین به دروغ به کمیساریای امور پناهندگان گفتند که من مریض و بیمار هستم به این خاطر در مصاحبه حاضر نمی شوم. من از این فرصت بدست آمده استفاده کرده و دیگر به کمپ لیبرتی برنگشتم و از مجاهدین جدا شدم.

سایت نیم نگاه: شما چند سال دارید؟ و میزان تحصیلاتتان و اهل کدام شهر ایران هستید؟

آقای علی خاتمی: سال ۱۳۴۶ در تربت جام در خراسان رضوی متولد شدم. محل زندگی من جعفرآباد، تحصیلاتم سوم راهنمایی و شغلم کشاورزی بود.

سایت نیم نگاه: آقای خاتمی، شما ۲۵ سال در تشکیلات مجاهدین بسر بردید و حدود یکسال است از دنیای تاریک و سیاه مجاهدین خارج شدید … دوست دارم به این سوال خیلی صریح و جسورانه پاسخ بدهید … در این مدت ۲۶ سال چه چیزی از دست دادید؟ و چه چیزی بدست آوردید؟ لطفا خیلی راحت باشید در پاسخ به سوال.

آقای علی خاتمی: در این ۲۵ سال چیزی به دست نیاوردم بجز اینکه ابزار کار رجوی بودم برای خیانتی که به مردم ایران کرد.

یکروز به دنیا می آیی با انبوهی آرزو. از خداوند چیزهای بچگانه زیادی می طلبی. خدا میگه صبر کن غرور جوانی برت نداره، غرور ترا به هر کجا میبره و خدا را فراموش می کنی، مگر اینکه در خطر باشی. آنوقت ۱۲۴۰۰۰ پیامبر را به زبان میاری و بعد که خطر رفع شد با کمی شرمندگی موضوع ترس فراموش می شود و دوباره همان مسیر وهمان بلایا تکرار می شود ولی دلت خوش است که عضوی از مردمت هستی ولی من تمام زندگیم را باختم از زمانی که به دست فرقه مجاهدین اسیر شدم از خدا خواستم نجاتم دهد. ولی خدا به من گفته بود تو الان به بلوغ رسیدی باید تصمیم بگیری و زندگی را انتخاب کنی ولی رجوی شیطان حق انتخاب را از من گرفت و۲۵ سال از فقیر بودنم و بیسوادیم سوءاستفاده کرد وتمام آرزوهایم بر باد رفت. فکر می کنید من عاشق نبودم که بودم بجای یک دوست دختر دو تا داشتم ولی عاشق یکی از آن دو بودم با هم بحث می کردیم که بچه هایمان را چطور بزرگ کنیم. خوش تیپ و ورزشکار نبودم که بودم. پدر و مادر مهربانی نداشتم که داشتم چه دوستان با ارزشی که بخاطر فرقه رجوی از دست دادم. امروز به خدا چه بکویم از خدا طلب بخشش می کنم. اما بازهم توکل به او می کنم چرا که بخشنده و مهربان است در نادانی گرفتار فرقه رجوی شدم و از خوش و بش شروع شد. کم کم جدا سازی زن مرد و بعد طلاق های اجباری.

سران فرقه رجوی گفتند هر کس زن دارد باید طلاق بدهد که به طلاق اجباری معروف است. از آن پس نشست های مستمر شروع شد و نوشتن گزارش ها. نوشتن آنچه در ذهنت می گذرد و در نشست های جمعی فحش دادن ها به همدیگر و بد و بیراه گفتن ها آغاز شد. که چرا همسرت یا دوست دخترت را در خواب دیدی و بایستی تاوان آن چرا که در باره زندگی فکر می کردی را با خواری و ذلت پس میدادی.

پس فهمیدید چگونه تمام آرزوهایم را بر باد دادم… شیطان شاخ و دم که ندارد … این رجوی خون خوار / وطنم را از من گرفت / الان بایستی که پدر بزرگ می بودم ولی هنوز مجردم / از مردمم جداشدم که هیچ، به آنها از پشت خنجر زدم، رجوی کاری کرد که به خانواده ام فحش و بد و بیراه بگم / جنایات را دیدم سکوت کردم. حتما می پرسید چرا؟ بدلیل اینکه سران فرقه مجاهدین به سادگی سرم را شیره مالیدند و با  وعده های پوچ و زرهی های صدام سرم را گرم کردند و فکر کردم رستم دستان من هستم و ایران را آزاد می کنم. ولی یک زمانی چشم باز کردم و دیدم زندگی و همه جوانی و هستی ام را رجوی از من گرفت. این همه ی چیزی بود که بدست آوردم. باختن زندگی، نداشتن عاطفه به برادر، خواهر، پدر و مادر و … از همه مهم تر وطنم را باختم.

سایت نیم نگاه: علی آقا به طور اتفاقی با هم آشنا شدیم یک روز به من گفتید مایلید با سایت نیم نگاه مصاحبه کنید چرا سایت نیم نگاه؟

آقای علی خاتمی: بله، کاملا درست است. نمی دانم چرا شما،  ولی من هدفم افشای ماهیت رجوی و فرقه مجاهدین است و فکر کردم با شما به هدفم می رسم.

سایت نیم نگاه: در باره عشق حرف زدید و گفتید قبل از اینکه به اسارت مجاهدین بیفتید عاشق دختری بودید و از رویاهایتان با هم حرفها زدید ولی این رویاها در دنیای تاریک و سیاه مجاهدین محو شد و از بین رفت … علی آقا به نظر شما در مناسبات مجاهدین چرا عشق ورزیدن ممنوع بود؟ و گناهی نابخشودنی تلقی می شد؟

آقای علی خاتمی: روی زخم ما داری نمک می پاشید.

سایت نیم نگاه: خب، ما داریم حرف می زنیم.

آقای علی خاتمی: نه شوخی کردم، ببین آقا آرش، برای درگیر کردن ذهن افراد در فرقه رجوی یکی از شیوها تراشیدن کار برای افراد بود. انواع کارها، مثلا چاه آب کندن. سران فرقه به ما می گفتند آب را ممکن است دولت عراق قطع کند بایستی در هر مقر تعدای چاه آب بزنیم که بیش از۷ الی ۸ حلقه می شد /یا خاکبرداری زمین سفت با متراژ ۳۰ متر مربع با عمق  ۵متر و انتقال خاک برای درست کردن زمین فوتبال…  بعد ازاین همه بیگاری، نشست انتقادی برای افرادی که تشخیص می دادند ممکن است به خانواده اش فکر کند شروع می شد، نفر را صدا می زدند البته با برنامه ریزی مشخصی که شب مسئولین فرقه داشتند و به اتفاق کنار هم می نشستند برای تک تک افراد برنامه ریزی می کردند که /کجا کار کند/ با کی کار کند/ نفراتی که با او دوست هستند آن اطراف نباشند/ در روز دو الی سه بار از فرد حسابرسی شود که درگیر ذهنی داشته باشد.

معنی حسابرسی این بود که وسط کار اگر نفر خسته می شد فرمانده میامد و نفر را صدا میزد انگار به نوکرش دستور می دهد وبهانه های بنی اسرائیلی می گرفت  که چرا اینجا را خوب تمیز نکردی/ چرا با فلانی در وسط کار صحبت می کردی/ چرا محفل زدی/ چرا وقتی توالت رفتی نیم ساعت طول کشید/ چرا کند کار می کنی/ چرا اینقدر شلخته ای/ …

خلاصه آنقدر می گفت تا فرد عصبی می شد و با فرمانده اش به تندی برخورد می کرد وهمین موضوع باعث می شد تا فرد را در نشست عملیات جاری سوژه کنند و فاکت را هم بناچار می خواند تا۲۰نفر هم آنجا به او فحش و فضیحت بدهند.

بله، از صبح درگیری ذهنی وخودخوری شروع می شد بعد بایستی نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی هم می رفتیم دیگر شب رمقی باقی نمی ماند که به چیزی فکر کنیم داغون می شدیم و از نظر ذهنی و روحی آن قدر تحت فشار بودیم که در شب و هنگام استراحت خوابمان نمی آمد. این وضعیتی که سران فرقه بوجود آورده بودند به این علت بود تا کسی به ذهنش نزند که زندگی و عاطفه ای وجود دارد. انقلاب مریم رجوی همین است که اگر کسی ذهنش به عشق و زندگی و عاطفه و تفکر گرایش پیدا کند دو روز دیگر بقول خود رجوی فیلت یاد هندوستان می کند به همین دلیل که ریزش نیرو زیاد نشود ما را در واقع به قهقرا بردند و در فرقه عشق و دوست داشتن و عاطفه به خانواده گناه محسوب می شد.

سایت نیم نگاه: شما گفتید که در جعفرآباد عاشق یک دختر بودید وقتی حدود۲۰ سال سن داشتید بعد در جنگ به اسارت در آمدید و به قرارگاه اشرف منتقل شدید درسته؟

آقای علی خاتمی: بله، ایشان ازدواج کرد و چند تا بچه دارد.

سایت نیم نگاه: گفتید پس از اینکه به قرارگاه اشرف منتقل شدید به اجبار در بحث های انقلاب ایدئولوژیک شرکت کردید در حین عبور از آن بحث ها متوجه شدید که عشق ورزیدن جرمی و گناهی نابخشودنی است، در آن شرایط شما عشق یک دختر را در سینه داشتید چه احساسی به شما دست داد؟ چه جوری با انقلاب ایدئولوژیک و بحث طلاق های اجباری و ذهنی کنار آمدید؟

آقای علی خاتمی: بله، درسته و سر آن سه ماه بحث کردم و هیچ وقت از ذهنم خارج نشد با انقلاب بطور صوری و شکلی برخورد می کردم نه تنها من بلکه تمام کسانی که می شناختم چرا که سران فرقه تلاش می کردند با بحث های مثلا (جیم می دهد شیطان رجیم) یا مزخرفات دیگه که من قبول نداشتم تمام بدبختی ها رو بجان می خریدم چرا که از دنیای بیرون از اشرف و تشکیلات رجوی خبری نداشتم  و ترسی که روزانه به ما القاء می شد به این شکل با تشکیلات کنار آمدم.

سایت نیم نگاه: در باره اصطلاح (جیم می دهد شیطان رجیم) لطفا توضیح بدهید؟

آقای علی خاتمی: جیم: یعنی زن و زندگی عادی و هر فکری که در ارتباط با رابطه جنسی در فکر و ذهن بیاید را در تشکیلات رجوی “جیم” می گویند. به همین دلیل که افراد را از مسعود و مریم رجوی دور می کند را شیطان رجیم می گفتند.

ادامه دارد …

خروج از نسخه موبایل