با مطالعه مقالهای که اخیراً نوشته بودید و از آنجا که مدتی با شورای مجاهدین همکاری داشتهاید، لازم است به چند نکته اشاره گردد.
اشتباه شما در کم بها دادن به نقش مجاهدین در ناآرامیهای 88 است، اظهار میدارید که آنها هیچ دخالتی نداشتند. درحالیکه انها از موقعیت سوء استفاده نمودند و بر بحران بوجود امده سوار شدند و دست به ترور مردم زدند. این موضوع به کرات از جانب مقامات قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی با سند و مدرک اثبات شد. ممکن است نفرات شرکت کننده در اغتشاشهای88 اصلاً شناختی هم از فرقه نداشتند ولی به صورتی هدایت شده در آن مسیر قرار میگرفتند. اینکه حاصل فعالیت آنها به جیب چه کسی میرفت یک موضوع است و این که در استراتژی رجوی این تظاهراتها و ناآرامیها چه نقشی دارند موضوعی دیگر، واقعیت این است که هر دو موضوع در آن شرایط روی هم منطبق شده بودند.
شما همین دیدگاه اشتباه را در بحث «قیام تا سرنگونی» رجوی میکنید که چون مردم از کارکردهای گذشته رجوی بخصوص در رابطه با صدام و رفتن به عراق و جاسوسی برای آنها بیزارند بنابراین این شعار کاملاً توهمی بیشتر نمیتواند باشد و رجوی خیالباف است و غیره. درحالیکه رجوی کار خودش را میکند به قیام هم همانند وقایع ناآرامیهای سال 88 نگاه میکند، یعنی به صورت هدایت و بردن شعارهای خودخواسته در مردم و گسترش آشوب و بلوا تا هر جا که بتواند.
مجدداً در همسو شدن مجاهدین با آمریکا بخشی از مقالهتان به رابطه فرقه رجوی با آمریکا و دولت عراق و تنظیم رابطهای که با آنها برقرار کردهاند، اختصاص یافته است. بدینصورت که بحث آمریکا در قبال عراق بحث بین انتخاب بد و بدتر است و ناگزیر مالکی را ترجیح داده است و الا تمام عراق را هرج و مرج فرا میگرفت و آمریکا با این همه هزینه و تلفات انسانی در عراق، از آنجا که هیچگونه پیمان نظامی با عراق نداشت، ناگزیر از پذیرش هر شرایطی میشد که در عراق پیش میآمد و به همین خاطر حاضر است نزدیکی عراق به ایران را هم نادیده بگیرد.
و در پی آن این همسویی رجوی را با غرب و بخصوص آمریکا به عنوان تنها شانس دستیابی به قدرت از طریق این تنازع به چالش کشیدهاید و آن را بیمقدار دانستهاید. که باید گفت این استراتژی سالهاست که عصای دست رجوی بوده است. دادن اطلاعات هستهای از روز اول و راه انداختن این مناقشه بین ایران و غرب، از اساس هم برای پیشبرد همین راهبرد بوده است. شما دیگر باید این نوع سمت و سوها را خوب تشخیص میدادید. علت حمایت از کاندید جمهوریخواهان در مقابل اوباما برای همین مشتعلتر کردن دعوای ایران و آمریکا بود. چنانکه اگر جمهوریخواهان به قدرت میرسیدند به احتمال زیاد موقعیت سیاسی و اجتماعی رجوی در آمریکا شاید خیلی بالاتر از چیزی که الان هستند قرار میگرفت. به هرحال رجوی با همین اوباما و سوار شدن بر استراتژی شکاف ایران و آمریکا بر سر هستهای توانست نام فرقه را از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا خارج کند، دفتر شورای مقاومت را در واشنگتن بازگشایی نماید، لابیهای قوی و قانونی در آمریکا راه بیندازد و به ازای هر اتفاقی که در عراق بر سر ساکنان قرارگاهها میافتد تبلیغات گسترده کند و عملاً مانع جدی بر سر بهبود روابط مالکی با دولت آمریکا گردد.
بنابراین بحث برسر طرفدار داشتن در ایران نیست، این که چند نفر اصلاً رجوی را میشناسند و از داستانهای ارتباطات داخلی فرقه چقدر میدانند و یا از روابط صمیمی رجوی با صدام در دوران جنگ و بدهبستانهای آنها چقدر میدانند هم نیست. بلکه الان صحبت روز چه هست، اهمیت دارد.
اینکه حالا چقدر دولت آمریکا بخاطر استراتژی کنونیش دارد با رجوی بازی میکند و چقدر دارد قول و قرارهای پوشالی و دلخوشکنک میدهد هم حرفی در آن نیست، در جریان جابجایی به لیبرتی و قول و قرارهای حفاظتی و پناهندگی که به تک تک آنها داد و با وجود چندین حمله و کشته شدن تعداد زیادی از ساکنان قرارگاهها، تا همین الان هیچ اقدام جدی در این رابطه نکرده از این لحاظ حرف شما درست است ولی باید مسئله را در مجموع بده و بستان قضاوت کرد. این واقعیت دنیای سیاستبازی امروز است.
اینکه در دعوای داخلی عراق باید طرف دولت را میگرفت و نه جانب الهاشمی تحت تعقیب را به نوعی همان انتخاب بین صدام حسین و دولت ایران است، یعنی حرف روشن شما اشاره به استراتژی گذشته رجوی دارد. شاید در این زمینه اگر بیشتر توضیح میدادید و بحثتان را باز میکردید، افشاگرانهتر میشد.
ولی سر یکدنگی و بیکلگی رجوی هر چه بگویید کم گفتهاید. حرف حرف من است و لاغیر شعار اصلی رجوی در تنظیم رابطه با تشکیلات فرقه است. این موضوع بحث الان نیست و بخصوص بعد از انقلاب تاکنون همواره مطرح میشده است. زیاد اعصاب خودتان را خرد نکنید و کلافه نشوید. پاسخگوی استراتژیک سازمان مجاهدین در درجه اول خود رجوی است. این که کجا راست رفته (اگر جایی به نظرتان درست بوده) و کجا کج و انبوه اشکال و انتقادهایی که مطرح است را خود او باید پاسخ گوید و باید دعا کنیم که چنین روزی فرا رسد و در درگاه مردم ایران پاسخگوی تمام عملکردهای خودش باشد چه فردی و چه گروهی.
شما احتمالاً روشنفکری دارای گرایشات ایده ال گرا بودهاید که به عضویت شورا درآمده و برای آن قلم میزدهاید. از آنجا که در روابط درونی فرقهای مجاهدین نبودهاید، طبیعی است بسیاری چیزها را هضم و فهم نکنید. برای شما کاملاً اشتباه است ولی در دستگاه فرقه چیزی از آن صحیحتر نیست. شما به عنوان یک اید الیسم نمیتوانید از پس رجوی که خود بخشی از مارکسیسم را در مکتب خود جای داده بحث کنید. شما که میگویید رجوی به روانپزشک احتیاج دارد باید بدانید او خود انبوهی کتابهای روانپزشکی را مطالعه کرده و از زیر و بم روحیات و خلقیات انسانها و قوانین و عملکرد آنها با خبر است. بنابراین روانپزشکان و روانشناسان خود در مقابل رجوی همچون بیماری روانی جلوهگر خواهند شد که بایستی به اعماق درون خود رفته و خود را معالجه کنند. نشستهای عملیات جاری، غسل، متنخوانیهایی از وضعیت درونی ولو گفتن خوابهای آلوده خود، فحاشی و اهانت به یکدیگر در نشستها، سرکوب تمامعیار عواطف نسبت به همسر و زندگی خانوادگی، همه در استخدام حذف حائلهای بین خود و رهبری، مشروط شدن کامل به او و… مقولاتی است که در بیرون فرقه کاملاً مذموم و ناپسند میآید چنانکه شما هم به آن واکنش نشان دادهاید ولی در درون مناسبات کاملاً جاری و حاکم است. سمت و سوی تشکیلات مجاهدین به خصوص از سال 64 به بعد سمت و سویی یک جهته برای بارزترکردن هر چه بیشتر رجوی و حذف مدعیان داخلی تشکیلات بوده است. بنابراین شعار ایران-رجوی، رجوی-ایران کمترین شعاری است که از این دستگاه بیرون میآید. و حرف شما که او به دنبال اقتدار مجرد است و نه مشترک کاملاً در این دستگاه توجیه شده است. اگر هم باز به قول شما رجوی تقصیر پیش نرفتن خطوط استراتژیکی را به گردن نیروها میاندازد هم باز در این دستگاه فقط معنی میدهد یعنی مشکل رجوی، نهایتاً تعداد نفرات یا سن و سال آنها نیست بلکه مشکل اصلیش درصد خلوص وابستگی افراد به خود اوست که چرا باز هم رگههایی از علاقه به موضع (فردیت)، خانواده و زن و زندگی (جنسیت) در آنها مانده است. و این چرخه جنگ درون تشکیلاتی با فردیت و جنسیت است که تار و پود تشکیلات را دربرگرفته است. به این ترتیب است که تشکیلات از این لحاظ همچون فرقه به رجوی وابستگی پیدا کرده و اصلاً قادر به تفکر و ارزیابی آنطور که شما در پایان مقالهتان اشاره فرمودهاید یعنی مثلاً، چند درصد ارزیابیها و پیشبینیهای رجوی درست بوده و یا.. ندارد. اگر هم کسی دچار شک و تردید شود فضای عمومی طوری است که اصلاً زمینه مطرح کردنش نیست و بعد از مدتی برطرف میشود. البته این مسئله باعث نشده تا تعدادی از افراد که فهمیدهاند باید راهشان را از رجوی جدا کنند و به هر ترتیب شده خودشان را از زندان لیبرتی نجات داده و فرار کنند، دست به چنین اقدامی نزنند.
به هر حال از این که شما هم در نهایت نگران وضعیت و حال و روز ساکنان لیبرتی هستید، جای امیدواری دارد. اوضاع و احوال منطقهای با شتاب زیادی در حال تغییر است. مطمئن باشید که قرارگرفتن در شرایطی امن برای ساکنان لیبرتی چه در همان کمپ داخل عراق و چه در کشور ثالث، مسلماً آنها را به این فکر خواهد انداخت که همانطور مرقوم نمودهاید راجع به مسیری که تاکنون طی شده یکبار دیگر تصمیمگیری کرده و آزادی خود را رقم بزنند.
جمیل بصام