رجوی اعتراف می کند که در خاک زانو زده است
جالب اینکه رجوی مثل ترفند های همیشگی خود بطور سمبلیک فردی که بر روی وی خیمه زده است را رژیم و حکومت اسلامی قلمداد کرده است. غافل از اینکه بر طبق گفته خود مسعود رجوی حکومت اسلامی که از سی سال قبل دشمن مجاهدین بوده اند. پس آنکس که رجوی را در یک دهه اخیر به زانو در آورده است در یک کلام اعضای جداشده از مجاهدین خلق و سایر منتقدین این فرقه تروریستی می باشند.
اتفاقا به همین دلیل است که رجوی شب و روز و وقت و بی وقت قتل و ترور فیزیکی و شخصیتی اعضای جداشده را فریاد می کند.
اما خطاب این نوشته تنها مسعود رجوی نیست که پیام قتل منتقدان خود را شبانهروز فریاد میکند، بلکه وجدان های بیداری است که سالیان است با سکوت خود راه را برای رهبران خود شیفته هموار کرده ا ند.
در شرایطی که دنیای مسعود رجوی رو به نیستی مطلق سیر کرده و کوچک، کوچکتر میشود و حباب توهمات یکی پس از دیگری با صدایی وحشتناک میترکد، شما و دستگاه رهبری خود ساخته و خود شیفته تان نیاز به هوش سرشاری ندارید.
با بررسی شرایط دنیای امروزجایگاه خودرا بسنجید بخصوص شمایی که سند جایگاه تاریخی در نوک پیکان تکامل را یک جا در ملک مطلق خود دارید راحتتر میتوانید به بررسی امور بنشینید و بدانید که آخرین شانس خود را نیز مدت هاست پس از سرنگونی صدام حسین از دست داده اید.
البته من شک ندارم شما با هوش تر از آن هستیدکه اینها را نفهمید و مشکل از آنجا شروع میشود که شما موضوع شکست خودتان را سالهاست مزمزه میکنید ولی لجبازی که فقط برای شما مثال زدنی است اجازه این را نمیدهد که زبان به همین شکست باز کنید و دکان دونبش قدرت در تهران را بسته و به شغل شریف دیگری رو آورید و به همین دلیل ساده است که نه چندان ماهرانه سعی در توجیه آن دارید.
این وسط سرنوشت بخت برگشتگانی است که زندگانی شان بازیچه افکار پریشان شما شده است و چشمشان به دروغهای شماست و انقدر مغز شویی شدهاند و در محیطی درب بسته آنقدر در قرنطینه فکری و جسمی نگاه داشته شدهاند که قادر به درک سادهترین وقایع خارج از دنیای محصور ساخته شده توسط شما نیستند ولی این مسیر برای شما نان خودش را به همراه آورده واز این رهگذر شما ماهیهای را خودتان میگیرید.
شما هم به مانند تمامی حکومت های دیکتاتور به دنبال دشمن خارجی میگردید تا برای شکست ها مرهمی و برای تلخی های بازگشت ناپذیر مقصری دست و پا کنید.
یک زمان درسال ۱۳۶۰ عامل پیروز نشدن در ایران و جلوس بر قدرت را شقاوت بی حد و حصر حکومت ایران قلمداد کردید.
چند صباح دیگر درسال ۱۳۶۲-۱۳۶۳عامل پیروز نشدن را کمک غرب و اروپا به حکومت ایران تلقی کردید.
چند صباح بعدتر درسال ۱۳۶۶عامل پیروز نشدن را آتش بس ایران و عراق و هوشیاری حکومت ایران عنوان کردید.
چندی گذشت درسال ۱۳۷۰عامل پیروز نشدن را حمله صدام حسین به کویت!!! اعلام کردید و در تمام مناسبات «خورد به کویت! » جوک شده بود.
چندی بعد درسال ۱۳۸۰حضور در لیست گروههای تروریستی و راه بند مجاهدین!! عامل پیروز نشدن معرفی نمودید.
چندی بعد درسال ۱۳۸۵ حمله آمریکا به عراق را…..عامل پیروز نشدن برشمردید.
چندی بعدتر درسال ۱۳۹۰ حکومت قانونی عراق و نخست وزیرش مالکی را ….عامل پیروز نشدن برشمردید.
…..و همینطور سالیان است که میگویید و میگویید و مسئولیت هیچکدام را هم نمی پذیرید و …
حالا درسال ۱۳۹۲ این جداشدگان از شما که حداقل این هوشیاری را داشته که مثل دیگران فریب دروغهای بیشمار شمار را نخورند و با کمی فکر و فقط کمی فکر متوجه شوند که چه کلاه بزرگی را طی این سالیان هر سال به رنگی برسرشان گذاشته اید عامل پیروز نشدن خویش معرفی میکنید.
اشکالی ندارد شما میتوانید هر خوراکی را به این بخت برگشتگان بخورانید ولی خودتان بهتر میدانید اینها مصرف داخلی دارد با دنیای هوشمند و هدفمند خارج چه میکنید، چند صباحی را نیز چون سالیان گذشته بگذرانید بعد چه؟؟
به هر صورت اینها از درد های بی درمان شما کم نمیکند بلکه بر جرم تان بیشتر و بیشتر می افزاید پس به همان ضربالمثل قدیمی ولی پر محتوا میرسیم که در بررسی واقعبینانه مشکلات لاعلاج: باید گفت.
خود شکن آیینه شکستن خطاست