روزگاری رهبری فرقه مجاهدین اولویت اول برایش به خط کردن ارتش و قشون نظامی بود و عشقش گرد و خاک ستون های زرهی و طولانی بودن صف خودروها و ابزار و آلات و ادوات نظامی اهدایی سیدالرئیس بود و دراین شرایط او به تنها چیزی که اهمیت نمی داد لیست سیاه تروریستی بود. به آن می خندید و می گفت بگذار هرچه می خواهند ما را در اعماق لیست سیاه ببرند ما فعلا از قدرت خود سان می بینیم.
اما اکنون چیزی که از آن ارتش و قشون و بگیر و ببندهای قدر قدرتی و خالی بندی های قدرت منطقه ای برای رجوی مانده مجموعه ای گلخانه ای و دپو شده ای از مجاهدین پیر و مفلوک شده که رجوی می خواهد آنها را هر طور شده با ابزار آلات سوله ای و انباری در کادر گلخانه حفظ نماید و برای حفظ حیات خودش آنرا جابجا کند.
کار این مجاهدین گلخانه ای از مسئله داری و پاسیویزم و منفعل شدن گذشته. اکنون آنها به دلیل نبودن و نداشتن هیچگونه چشم انداز مثبت و امید به آینده مثل پرنده قفسی شده اند که مالک و صاحب و خدای خود را همان کسی می بینند که ذره ای آب و دانه به آنها می دهد این هم از سر استیصال و ناچاری است. اگر به طور مکانیزمی به آن نگاه کنیم مثل این می باشد که رجوی آنها را خودش از تخم خارج کرده است و هرطور دلش خواسته پرورش داده و رام و اهلی خود کرده است و هیچگونه استقلال فکری و عقلانی برای آنها نگذاشته است لذا این مجموعه بخت برگشته را به یک گلخانه در کادر سالمندی تبدیل کرده است.
در ته خط آنچه را که رجوی به عنوان چشم انداز و استراتژی پایانی به خورد اعضا و کادرهای فرقه اش می دهد این است که در سازمان بمانند تا در سازمان بمیرند و لاغیر. یعنی از انجام رسالت های رنگارنگ و چشم اندازها و بلف های پیروزی و… دیگر خبر و نویدی نمی دهد.
قابل توجه بدنه تشکیلاتی فرقه است که چرا و به چه دلیل فقط به مردن فکر کنند؟ و چرا باید سماجت کنند تا فقط در کادر فرقه بمیرند؟ رجوی می گوید هرکس از فرقه بیرون برود مزدور و خائن می شود و از طرفی هم چشم انداز هیچ رقم پیروزی نیست به همین دلیل تنها راه مجاهدین که پایانی آبرومندانه داشته باشند این است که تاریخ مردن خود را در ساختار فرقه ای به جلو اندازند تا خسره الدنیا و الاخره نشوند!!
آیا این مجاهدین که مدعی هم هستند این تئوری ضد انسانی را حتی برای یک لحظه و یک دقیقه در خلوت خود بررسی کرده اند؟
و آیا این رجوی نبود که همه را خسره الدنیا و الاخره کرد؟