سلیم ادریس فرمانده سابق گروه ترویستی موسوم به ارتش آزاد، بعد از دوسال بهره برداری توسط غربی ها و عرب های حوزه خلیج فارس، به تاریخ اتمام خود نزدیک و کنار گذاشته شد. به نظر می رسد کنار گذاشته شدن سلیم ادریس ناشی از رقابت دول عربی و به دلیل وابستگی وی به قطر بوده که حاکمان آن مدت هاست خط خود را از عربستان جدا کرده اند. فرماندهی این گروه هم اکنون به عبدالله البشیر (نزدیک به عربستان سعودی) سپرده شده است. وی به کمک شورای عالی نظامی گروه، با یک کودتای آرام و محترمانه، سلیم ادریس را به بهانه «ناکارآمدی در عملیات های اخیر، و حضور مستمر در خارج» کنار گذاشت و اولین شکاف عمیق در کادر رهبری ارتش آزاد را بنا نهاد.
سلیم ادریس که حاکمیت و اعتبار خود را پایان یافته می بیند، با این عمل به شدت مخالفت کرده و مدعی است که همچنان فرمانده ارتش آزاد است و به هیچ وجه کناره گیری نخواهد کرد. شکاف افتادن در کادر رهبری این گروه تروریستی، ضربه بزرگ دیگری بر پیکر اپوزیسیون دستساز جبهه عربی-غربی می باشد که طی نزدیک به سه سال کشتار در سوریه موفق نشده اند این کشور را تحت کنترل خود در آورده و بر خاورمیانه تسلط کامل پیدا کنند.
اتهامی که به سلیم ادریس وارد شده خاص او نیست و همه فرماندهان رده بالای این گروه بیشتر عمر خود را در کشورهای اروپایی صرف می کنند و اعضای رده پایین گروه نقش گوشت دم توپ و سربازان یکبار مصرف را برعهده دارند. دقیقاً همان نقشی که بدنه و کادر رهبری دیگر گروههای وابسته ایرانی از جمله فرقه رجوی برعهده داشته و دارند. با اینحال اتهام وارده به ادریس، نشانگر حضور مستمر وی در خارج و سیر و سیاحت و خوشگذرانی با دلارهای اهدایی سازمانهای امنیتی غربی-عربی است.
یادآوری می شود رهبران این گروه تروریستی (ارتش آزاد)، رابطه نزدیکی با مجاهدین خلق (فرقه رجوی) دارند و برخی از رهبران این گروه، چندین بار به اور سور اواز (مقر اصلی فرقه رجوی در فرانسه) تردد داشته و از اقدامات مریم رجوی نیز حمایت کرده اند. چندی قبل ژنرال متقال البطیش به همراه هیئتی از تروریست ها در میهمانی مریم قجرعضدانلو شرکت و از وی درخواست نمودند تا نقش فعال تری در سوریه ایفا کند. همچنین، سرتیپ احمد البری نیز تابستان گذشته از مریم رجوی به خاطر ایستادگی در کنار تروریست ها تشکر نموده بود. ریاض الاسعد یکی دیگر از فرماندهان ارتش آزاد و نزدیک به فرقه رجوی است که چندی قبل مدعی شده بود استان خوزستان متعلق به اعراب است و باید آنرا از ایران جدا کرد. این سخنان سخیف، با نفرت شدید هموطنان مواجه گردید که طبعاً بیش از پیش به زیان فرقه تروریستی رجوی (که سابقه سیاهی در همکاری با دشمنان ایران داشته است) تمام شد.
آنچه مشخص است شکست های استراتژیک وارد شده بر این گروه و پیروزی های مستمر ارتش و مردم سوریه، در اولین گام چند گروه تروریستی موجود در سوریه را به جان هم انداخت و دست اتحاد آنان را از هم گسیخت و وادارشان نمود تا برای باقیمانده خاک اشغال شده همدیگر را از دم تیغ بگذرانند. گروه تروریستی داعش اولین قربانی این جنگ و جدال واقع شد که در ادامه به دعوای النصره و ارتش آزاد انجامید. در گام دوم تنش ها به درون ارتش آزاد کشیده شد و اینک جنگ قدرت بین سران این گروه تروریستی آغاز شده که بی تردید به تضعیف هرچه بیشتر آنان راه خواهد برد. پیش از این شاهد از هم گسیختگی بخش سیاسی اپوزیسیون دست ساز غرب بودیم که با هر شکست، رهبری خود را تعویض می کردند. این شکاف ها که در کادر رهبری (جناح سیاسی و نظامی) رخ می دهد، نشان از این واقعیت دارد که فرقه رجوی باز هم در تحلیل های خود در شناخت موقعیت های سیاسی، استراتژیک و منطقه ای دچار اشتباه شده و لاجرم در آینده باید تاوان آن را به شکل دیگری پس بدهد.
مواضع نابخردانه (برآمده از بحران های درونی) فرقه رجوی در قبال مسائل داخلی سوریه، ناشی از یک مجموعه اشتباه محاسباتی است که پیشینه دارد. رهبری مجاهدین در بحران عمیق برآمده از «خروج ارتش آمریکا از عراق و در نتیجه از دست دادن حمایت بی دریغ پنتاگون» و «فشار دولت و مردم عراق برای تخلیه اشرف»، به ناچار تلاش نمود با «همسو نشان دادن سیاست های خود با خواسته های عربستان سعودی-اسرائیل و تندروهای غربی»، بخشی از حمایت های از دست رفته را جبران و روزنه ای در دل تاریکی برای اعضای روحیه باخته خود به تصویر بکشاند. سران مجاهدین بلافاصله پس از شروع حمله گروه های تروریستی لیبیایی علیه قذافی که تحت حمایت غرب و عربستان انجام گرفت، به دفاع عجولانه از آنان پرداختند. اما جنایت های بی شماری که این تروریست ها در لیبی انجام داده و پرچم القاعده را برافراشتند، رسوایی گسترده ای برای رجوی به دنبال داشت. سوریه محل دیگری برای ابراز دخالت سران فرقه شد.
رهبری مجاهدین تلاش داشت نام «ارتش آزادیبخش» خود را با نام گروه تروریستی «ارتش آزاد» که تحت حمایت وسیع مالی و لجستکی غربی ها و برخی کشورهای عربی قرار گرفته بودند پیوند زده و نظر کشورهای ساپورت کننده را به سوی خود جلب نماید. بدین ترتیب رجوی یکبار دیگر به اشتباه محاسبه دچار گردید و با تصور اینکه به زودی سوریه سقوط خواهد کرد و غربی ها به سراغ ایران خواهند آمد و «چاره ای» جز انتخاب «ارتش آزادیبخش بی یال و کوپال» وی به عنوان بدیل «ارتش آزاد سوری» در قبال ایران نخواهند داشت، به دامی فرو افتاد که تاکنون قادر به خروج از آن نبوده است. اشتباهی که پیش از آن نیز هنگام سقوط صدام مرتکب شده بود و زمینه را برای همکاری اطلاعاتی-امنیتی وی با پنتاگون فراهم کرد که تاوان آن را بعد از خروج آمریکایی ها از عراق (با خون صدها تن از اعضای فرقه) پرداخت. مسعود رجوی هرگز تصور نمی کرد مقاومت مردم و ارتش سوریه باعث به همریختگی اپوزیسیون دستساز شده و نقشه هایش را نقش برآب کند.
آشکار شدن حضور ده ها گروه تروریستی در میان اپوزیسیون سوری، و کشتارهای ضدانسانی و گروهی آنان، جامعه جهانی را تکان داد که باعث افتضاح دیگری برای رجوی گردید و در نهایت تنش هایی را در درون شورای ملی مقاومت به وجود آورد که در استعفانامه برخی از اعضای این شورا (کریم قصیم و محمدرضا روحانی) قید شده است.
بروز شکاف در کادر رهبری کننده «ارتش آزاد» و حوادث احتمالی که در چشم انداز آنان است (و شاید به درگیری و تضعیف هرچه بیشتر این گروه بیانجامد)، طبعاً باز هم تأثیرات خود را در برخی اعضای شورای ملی مقاومت رجوی خواهد گذاشت ولو اینکه از ترس مخفی نمایند و بعد از جدایی بدان اقرار کنند همانطور که این دو عضو مستعفی بعد از جدایی به آن پرداختند.
م.افتخاری