خانم زهرا معینی در شرایط و موقعیتی عاطفی که امکان تصمیم گیری برای ایشان سخت و سهمگین بود ناگزیر و علیرغم میل باطنی اش در اواخر دهه ۶۰ به همراه همسر سابقش به مجاهدین پیوست و درعملیات فروغ جاویدان شرکت کرد که در حین عملیات بر اثر ترکش خمپاره مجروح و بیهوش شد. خانم معینی در اوایل سال ۷۲ به دستور سازمان از عراق خارج شد و تا اواخر سال ۱۳۷۲ درمناسبات تشکیلاتی مجاهدین در کشورهای فرانسه، آلمان، سوئد و نروژ فعالیت کرد به تعبیر خودشان فرقه رجوی از وی بیگاری کشید اما وی ساختار فرقه گرایانه، غیردموکراتیک و فاشیستی مجاهدین را تحمل نکرد و در اواخر سال ۱۳۷۳تشکیلات مجاهدین خلق را برای همیشه ترک کرد. ایشان هم اکنون در شهر فرانکفورت آلمان زندگی می کند و یکی از منتقدان سرسخت فرقه ستیزه جوی مجاهدین است.
گفتگوی صمیمانه و صریح با خانم زهرا معینی در باره مناسبات فرقه گرایانه مجاهدین و زوایای پیدا و پنهانی ست که شاید از ابعاد گوناگون مورد واکاوی قرار نگرفته است. در این گفتگو سعی شده است تا وجوه تشابه و افتراق دستگاه اعتقادی و اندامواره فکری مجاهدین خلق و کاراکتر عناصر کلیدی و کادرهای تشکیلاتی فرقه رجوی با انگاره ها، مولفه های فکری و ذهنی انسان مدرن و ویژگی های شهروندان متعلق به عصرتحولات دموکراتیک مقایسه و مورد کنکاش و موضوع بحث قرار بگیرد.
آرش رضایی ـ عضو تیم مدیریت سایت نیم نگاه
***
سایت نیم نگاه: خانم معینی میبایست از شما صمیمانه تشکر کنم که دعوت ما را برای گفتگو پذیرفتید.
شما در دهه هفتاد شمسی از مجاهدین جدا شدید و سالهاست در کشور آلمان زندگی می کنید. شما در واقع تجربه ی زندگی در یک فرقه ستیزه جو و نیز جامعه دموکراتیک را دارید مایلم خصوصیات و ویژگی های عنصرمجاهد و شهروند عادی درجامعه دموکراتیک را مقایسه کنید؟
خانم زهرا معینی: ابتدا باید توضیحی در باره سوال شما بدهم. شما سوالی مطرح کردید که اصلا قابل قیاس نیست. مجاهدین قابل قیاس با جامعه دمکراتیک نیستند، شما نامه من به منصور قدرخواه (از اعضای مجاهدین) را حتما خواندید. در جامعه دمکراتیک برای حیوانها ارزش قائل هستند.
سایت نیم نگاه: بله، در جامعه دمکراتیک برای حیوانها ارزش قائل هستند و تجربه مشترک من و شما از سالها بودن و فعالیت در تشکیلات مجاهدین این نکته را برای ما یادآوری می کند که مجاهدین نه تنها برای انسانها که حتی برای پیروان و کادرهای تشکیلاتی مجاهد نیز هیچ اهمیتی قائل نیستند. اما سوال من درباره این نکته ی خاص و دردناک نیست.
پرسشم را دوباره و اینگونه مطرح می کنم با توجه به اینکه شما در دهه ۷۰ از تشکیلات مجاهدین خارج شدید و در یک کشور آزاد اروپایی زندگی می کنید دنیای آزاد و دموکراتیک را با مناسبات و دنیای مجاهدین چگونه مقایسه می کنید؟
خانم زهرا معینی: برای اینکه من بتوانم به این سوال شما یک پاسخ جامع بدهم باید مرورکوتاهی برگفته های سازمان مجاهدین وعملکردشان در بحث دمکراسی داشته باشیم وآزادی عمل به افراد چه اعضا و چه غیراعضا. سازمان مجاهدین و در راس آن مسعود (رجوی) همیشه شعارهای آزادی بیان، حق انتخاب، جامعه بی طبقه توحیدی و… را به طورشعارگونه چه برای اعضا و چه برای مصرف خارجی می داد و شما و خوانندگان سایت نیم نگاه بیشتر ازمن به این شعارها واقف هستید. ولی وقتی من برای اولین بار در دهه ۱۳۶۰ دریکی از پایگاهای سازمان درکراچی پاکستان بامناسبات سازمان آشنا شدم همه چیز برخلاف آن گفته ها وشنیده هایم بود و در وهله اول فهمیدم که همه این شعارهای مجاهدین برای کلاشی و فریب اذهان در جامعه و داخل تشکیلات می باشد و فقط یک شعارپوج است… و بس.
برای مثال، من وقتی ازمسولین سازمان درخواست کردم که تلفن داشته باشم تا با خانواده ام حرف بزنم و خبری ازسلامتی خودم و وضع حال خودم را به آنها بدهم مسئولین مجاهدین خیلی گستاخانه گفتند: نه، برای چی میخواهی زنگ بزنی؟ ما خودمان می دانیم که چطور به آنها اطلاع بدهیم و مسئولین مجاهدین قلم و کاغذی آوردند و دراختیارم گذاشتند و گفتند جوهر این خودکار با آب پیاز می باشد نامه بنویس و پیک ما آن را به خانواده ات می رساند و برای اینکه یک نشانه ای داشته باشم تنها باقیمانده طلای من که یک جفت گوشواره بود را از من گرفتند در این شرایط بود که من بیشتر با معنای حرفها ومرام سازمان آشنا شدم و یا بهتر است بگویم بعدها نه فقط به من اجازه تلفن یا نوشتن نامه نمی دادند بلکه به دیگران هم اجازه ارتباط و تماس با اعضای خانواده های دل نگرانشان و منتظرشان را نمی دادند.
نکته جالبی را برایتان بگویم قبل از رفتن به کمیساریای امور پناهندگان در پاکستان سازمان به ما گفته بود حق نداریم که بگوییم از هواداران سازمان مجاهدین هستیم. باید بگوییم که ما به خاطر فشارها ازایران فرار کردیم وجالب اینکه مسئولین مجاهدین حتی از ما خواستند محل سکونتمان در پاکستانم را به مسئولین کمیساریا لو ندهیم. ما با کمیساریا دیدار داشتیم و ازهمه جا بی خبر طبق گفته های سازمان عمل کرده و پول و مدارک کمیساریا را به سازمان دادیم. منظور از پول هزینه ای بود که کمیساریا برای ما در نظر گرفته بود. ومسولین سازمان ما را اینطوری توجیه کرده بودند برای یک مدت کوتاهی به عراق برای زیارت و سیاحت می رویم. بعد تمامی اکیپ ما را که درحدود ۳۵ نفر بودیم به خارج ازعراق و به اروپا می فرستند. خب این یک دروغ و فریب بزرگ از سوی مسئولین سازمان در ابتدای پیوستن مان به مجاهدین بود. چون وهمه ما می دانیم که وقتی کسی وارد تشکیلات رجوی شد امکان خروجش محال است. آیا در دنیای متمدن با دروغ و دروغگویی سعی می کنند به اهداف برسند؟
من وقتی خودم را درعراق یافتم متوجه شدم دریک تارعنکوب با تارهای مخوف و تنیده شده ای گرفتار شده ام. اولین کاری که مسئولین مجاهدین کردند اینکه همه ما را از دنیای بیرون ترساندند. جالب اینکه مسولین سازمان با وقاحت به ما گفته بودند شما خودتان شاهد هستید با چه وضعیتی در فرودگاه عراق (دوران حاکمیت صدام) بودید. منظور آنها این بود که ما با پاسهای تقلبی وارد خاک عراق شده بودیم و مسولین سازمان ما را تهدید کردند که اگر قصد جدا شدن ازسازمان را داشته باشیم ما را تحویل نیروهای امنیتی عراق داده و بعلت ورود غیرمجاز به زندانهای طویل مدت محکوم می شویم و چه بسا مرگ و آینده تاریکی درپیش رو خواهیم داشتیم واین شوکی بود که تمامی نفرات با آن رودرو شده بودیم. مگر جز این بود که سازمان با همکاری دستگاههای امنیتی عراق در دوران حاکمیت صدام ما را به عراق انتقال داده بود. آیا این روش صحیح و انسانی برای یارگیری و جذب نیرو است؟ که مسئولین بیرحم مجاهدین از همان ابتدای ورودمان به تشکیلات بکار گرفتند؟ آیا در دنیای مدرن چنین رفتاری را احزاب سیاسی با افراد و اعضای خود می کنند؟ که سازمان مجاهدین با وقاحت دست به چنین اعمال و رفتارهایی با هموطنان و هواداران خودش می زند؟
ادامه دارد …