خانم معینی با سلام از اینکه دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفتید می خواستیم از شما در مورد وضعیت زنان سازمان مجاهدین درعراق و لیبرتی سوآل کنیم.
مثلا نه تنها مثل قبل و مانند اشرف حق تردد تک نفری داخل کمپ ندارند بلکه تردد آنها بالای چهار نفره می باشد واین امر باعث افت روحیۀ زنها وفشارهای عصبی روی آنها شده و آنگونه که خود زنها میگویند مسئولین سازمان به دستور مسعود رجوی این محدودیتها را علیه زنان تشدید کرده اند و علت آن هم خشم و سوزش رجوی از افشاگریهای خانم بتول سلطانی ودیگر دوستان من می باشد که افشاگریهای پی درپی داشته اند وحتی رازهای درونی سازمان از جمله رقص رهایی و سوء استفاده رجوی از زنان توسط آنان افشاء شده است. این افشاگری در لینک زیر قابل دسترسی است:
http://www.zanan-iran.de/Maghalat/12/haramsara.htm
حتی این تهدید وجود دارد که بزودی دور محل استقرار خانمهای موجود در کمپ لیبرتی را را هم مثل اشرف سیم خاردار بکشند، تا دیگر کسی از آنها نتواند فرار کند ویا اینکه ارتباطی با دوستان خودش داشته باشد.
طبق خبرهای رسیده و موثق دیدار خواهر و برادر وهمچنین تمام دیدارهای خانوادگی ممنوع شده است و مستمرا نشستهای کنترلی می گذارند و افراد را تمام وقت توسط افراد مورد اعتمادشان کنترل می کنند.
این دوستمان افزود که حسابرسی وتنش وتحقیر ازسوی مسئولین سازمان علیه زنان بیشتر شده و آنها را از دنیای بیرون می ترسانند که اگر بروید بیرون مجبور به خودکشی یا خودفروشی و …. می شوید.
چرا مناسبات سازمان را ترک کردید؟
در پاسخ به سؤال شما باید بگویم: ازدواج اول من سوء استفاده سازمان از من بود ودرآن هیچ نیت انسانی وتشکیل خانواده مد نظر نبود و من وقتی به پایگاه سازمان رسیدم متوجه این خیانتی شدم که در حق من صورت گرفته بود و بعد از اینکه با حیله و دسیسه های سازمان بیشتر آشنا شدم و بیشتر به عمق خیانتهای این سازمان مخصوصا مسعود رجوی پی بردم.
بعد از اینکه درخارج از عراق شاهد پول شوییهای سازمان وتجاوز هواداران سازمان به بچه های خردسال بودم تصمیم گرفتم که دیگر از مناسبات سازمان بیرون بکشم. وقتی تصمیم خودم را به مسئول پایگاه درآلمان خانم کبری طهماسبی با اسم مستعار هاجر گفتم مرا تهدید کرد و گفت که من مزدور هستم ودستم در خون شهدا می باشد!!.
من که تا چند لحظه پیش در همین سازمان وتشکیلات بودم برایم مضحک بود که چطور ظرف چند ثانیه مزدور شدم وبه کبری گفتم که عملکرد سازمان دوگانه می باشد که با کمال وقاحت مرادرهمان شب تک وتنها از پایگاه بیرون کردند وهیچ کمک هزینه ای هم به من نپرداختند.
آیا بعد از اینکه از این گروه جدا شدید احساس آزادی کردید؟
بله من احساس آزادی کردم با توجه به اینکه همیشه سازمان به ما تلقین می کرد که اگر پا در دنیای بیرون بگذارید به چه کارها و راههای کثیفی کشیده می شوید که خوشبختانه به من ثابت شد که همۀ حرفهای آنها دروغ و برای به اسارت نگهداشتن بیشتر و بیشتر ما در سازمان و بهره کشی از ما بود. برایم به عنوان یک زن اولش سخت بود که مسائلم را چگونه باید حل کنم وضعیت پناهندگی من به خاطر کارشکنیهای سازمان درمخاطره بود ومن به عنوان یک زن با مشکلاتی روبروبودم که بعدها توانستم آنها را حل کنم و با حقوق انسانی خودم آشنا بشوم.
من احساس ازادی داشتم چون برای خودم حق انتخاب پوشش داشتم، آزادیهای اولیه انسانی را توانستم بدست بیاورم،
بله من احساس ازادی داشتم چون آیندۀ درخشان و چشم انداز (افق) روشنی پیش رویم بود.
احساس آزادی داشتم چون وقتی از این سازمان بیرون آمدم فهمیدم تمام افکار سازمان در رابطه با من حرفهای قرون وسطائی می باشد.
فهمیدم که در مناسبات سازمان نه فقط وقت و انرژی نفرات را هدر می دهند بلکه رجوی با سوء استفاده از خون آنها نهایتا با زجر کش کردن آنها، آنها را به لیست شهدایش نیز اضافه می کند و به این ترتیب همچون مسعود دلیلی از جسد آنها نیز نمی گذرد.
نگرش ارگانهای بین المللی با توجه به اینکه شما فعال حقوق بشرهستید نسبت به سازمان مجاهدین خلق چیست؟
این نگرش متفاوت است بایستی بگویم که سازمان مجاهدین خلق از یک اپوزسیون تبدیل به یک باند و فرقۀ مافیائی شده است برای اینکه هیچ نیروی جوان به آن جذب نمی شود و از طرفی هیچ پایگاه مردمی نیز در جوامع ایرانیان و حتی در داخل ایران ندارند و این بسیار برای رجوی گران تمام می شود و برای همین با پرداخت هزینه های کلان مواجه با ارگانهائی می شویم یا خبرنگار هائی که از این سازمان در ازای دریافت پول، تبلیغات مثبت می کنند از جمله اینکه از آنها بعنوان اپوزسیون نام می برند که این معادل دریافت پول و کمکهای مادی است که دریافت می کنند، در همینجا لازم است از لابی های غربی حامی سازمان بگویم که خودشان شاید نفوذی در پارلمانها یا ارگانهای بین المللی هم داشته باشند فقط دوست دارم که شما بدانید ریشه این حمایتها در صندوقهای مالی سازمان است که از زمان صدام و پولهای نفت او انبار شده است و تبدیل به کارتلها و تراستها در کشورهای غربی شده که منبع درآمد اصلی این سازمان می باشند.
آیا زنان درفرقه رجوی بزرگترین قربانی بودند؟
بله باکمال تاسف،
اول به خاطراینکه اگر زنی تن به طلاق نمی داد به زندان ابوغریب فرستاده می شد.
و اگر تن به حرفهای مسعود رجوی نمی داد همانند دوستانم هما بشردوست ودیگران سر به نیست و کشته می شدند.
بله اگر تن به خواستهای مسعود رجوی نمیدادند می بایست زیر فشارهای روحی و روانی سازمان قرارمی گرفتند.
آنها قربانی واقعی این فرقه و خواستهای پلید مسعود رجوی بودند چون حق انتخاب وحق نظر نداشتند.
چون افسار آنها ثانیه ای دست مسعود بود وبازیچه احساسات وهوسرانیهای این دیو انسان نما بودند.
آنان قربانیهای واقعی هستند که می بایست علاوه برکارهای فیزیکی درد بی کسی را هم تحمل میکردند.
آنها قربانیهای اصلی هستند که با عقاید پاکشان بازی شد و دست آخر مجبور شدند در حرمسرای خصوصی برای مسعود رجوی برقصند.
زنان درفرقۀ مخوف رجوی به سرکردگی مسعود فقط نقش پیش بردن اهداف کثیف مسعود را داشتند.
زنها قربانی بودند که می بایست خواسته یا ناخواسته رحم آنها با توجیه اینکه آخرین بازمانده دستگاه جنسیت را می خواهیم پاک کنیم تا به قله رهائی برسند با عمل جراحی خارج می شد عمل ناجوانمردانه ای که بر روی بسیاری از آنها طبق افشاگری خانم زهرا میرباقری در جلسۀ انجمن زنان افشا شده است و لیست آن در اختیار مجامع حقوق بشری قرار گرفته است و در لینک زیر قابل دسترسی می باشد.
http://www.zanan-iran.de/Bayegani/2012.2013/nov/list91.htm
آیا سازمان مجاهدین به حقوق زنان و وضعیت اعضا احترام می گذاشت؟
دردیدگاه ونظرگاه مسعود رجوی رهبر جاه طلب این فرقه چیزی بعنوان احترام و انسانیت معنا ندارد، چه آن شخص مرد باشد و چه زن،
همه برای مسعود فقط بازیگران خواستها و امیال او می باشند زیرا او برای به قدرت رسیدن و حفظ جایگاه رهبری سازمان برای خود از سی سال پیش تا کنون با جان آنها بازی کرده و می کند.
شما ازحقوق دارید سؤال می کنید. اعضا حتی از دیدار خانوادگی درسازمان بی بهره بودند.
اعضا حق کوچکترین ارتباط با هم نداشتند.
در دیدگاه ونظرگاه مسعود والدین و دیگر افراد خانواده مایۀ ننگ و الدنگ هستند و به دستور او افرادش رفته و جلوی در اشرف پیش روی خانواده هایی که برای دیدار با فرزندانشان آمده بودند شعار می دادند: ننگ ما ننگ ما فامیل الدنگ ما…!! مسعود رجوی خانواده ها را به سگ وگربه تشبیه میکرد و بچه ها را نیز به خوکچه! او در یکی از نشستهایش در اشرف گفته است: «هر گربه ای و هر سگی را هم یک مادری زاییده و پدری دارد اگر شما به پدر و مادرتان یا فرزندتان علاقه داشته باشید چه فرقی بین شما و سگ و گربه است؟»!!…
افراد تشکیلات سازمان در دیدگاه مسعود رجوی فقط یک ابزار برای پیشرفت اهداف او می باشند.
مسعود رجوی به شدت از آمدن خانواده ها پشت درب اشرف درهراس بود چون می دانست عواطف انسانی خانوادگی و ارتباط برقرارکردن افراد تشکیلاتش با خانواده شان به بهای جدا شدن افراد از تشکیلات او تمام خواهد شد.
ادامه دارد…