تابستان 1383 دراتاق فرهنگی یکی ازمقرهای پادگان اشرف مشغول تماشای فیلمها وبرنامه های ضبط شده ازتلویزیون cnn وایران بودیم. مطابق فرهنگ فرقه رجوی مبنی برالقاء ومغزشویی اعضای خود، پیشاپیش اخباررسانه ها ازفیلترعبور داده میشد و سپس به سمع و دیده اعضای غافل به نمایش گذاشته میشد.
یکی ازفیلمهای ضبط شده ازتلویزیون ایران صحنه فجیع ودردناک یک معتاد نگون بخت خیابانگرد برای پخش عمومی انتخاب شده بود و یادم نمیرود که مسؤل ستاد با دیدن آن به هیجان! در آمد وبا شور و حرارت انقلابی! گفت که این فیلم برای پخش عمومی خیلی مناسب است چرا که به وضوح بیانگرماهییت حاکمیت ایران و ازمحصولات آن است!؟…….
حال با یک نیم نگاه میخواهیم به محصولات فرقه انقلابی! رجوی هم نظری بیفکنیم تا قضاوت بیطرفان منصف را درسایت انجمن نجات وسایرسایت های موجود و تمامی ناظران بی طرف را شاهد باشیم.
دردهه 1380جای جای خاک عراق صحنه هجوم مرگبارموشکها وهواپیماهای امریکایی بود.
هیچ جنبنده ای امان نداشت وزن ومرد وپیروجوان وکودک عراقی لاجرم قربانی دهشتناک ودلخراش مطامع جنگ طلبانه بوش تروریست به حساب می آمدندوچه صحنه های فجیع ودردناک وکشنده ای را که مشاهده نکردم. دلم میخواهد درتنهایی خود بنشینم وبنویسم وغوغا وطوفان درونی ام را ازآنهمه آه واشک وفغان ومظلومیت مردم شریف عراق بیرون بریزم شاید که کمی آرام بگیرم.
آخریک ملت راستی محق این همه ظلم وشداید سنگین وخانمانسوزاست!؟
یک طرف قوای اشغالگر امریکایی وانگلیسی آنهم با شعار و برافراشتن پرچم دموکراسی وبرقراری آزادی وضد تروریسم!درعراق چه جنایاتی را دردهه 1990 وهمچنین 2002 که مرتکب نشدند وطرف دیگرسازمان مجاهدین وارتش آزادی بخش! زائیده ارتش صدام که برای بقای خود درهمدستی وهمگامی با ارتش صدام ومخابرات واستخبارات آن، چه جنایاتی را درحق اکراد وشیعیان ناراضی جنوب بدنبال نداشتند! همشه اینطوربوده وهست که قیمت بقاء وحیات خفتباروانگلوارجانیان را، توده های محروم می پرداخته ومی پردازند.
درآن وانفسا فردین فتحی با نام مستعارصادق ازجدیدالورودهای پذیرشی وناراضی سازمان را ترسان ولرزان دریکی ازسنگرها یافتم. به مجرداینکه مرا دید به گریه افتاد وباصدای لرزان گفت که " من نمیخواهم بمیرم. من نمیخواهم درسازمان باشم ودراین بمباران قربانی شوم. شبانه روزدارم کنترل میشوم تا فرارنکنم "
وضعیت فردین منحصر به فرد نبود و مشابه بسیارداشت وسازمان با اتکا به عنصر فریب ودغلکاری خیلی هارا به خاک عراق کشانده بود تا قربانی مطامع قدرت پرستانه شخص رجوی بشوند.
درادامه جنگ وقتی خبرسقوط ارتش لرزان صدام رسید سازمان نیزبرای بقاء خفتبارخود بازی دیگری را پیشه کردودرهمدستی ومعامله با قوای اشغالگرامریکایی، پرچم سفیدوصلح! برفرازادوات جنگی اهدایی صدام برافراشت و بدینگونه ازجانب بوش تروریست امنیت یافت و توانست تحت حفاظت وپوشش نیروهایش ازدل سنگرها وبقول خودش ازصحنه پراکندگی به پادگان عراقی واستقرارسابق نیروهای فیلق دوم ارتش صدام،هدایت ومستقرشود که بلافاصله فیلق دوم به قرارگاه ذاکری نیز تغییرنام داده شد!.
نیروهای به جان آمده سازمان دیگررمقی نداشتند و اساسا بریده ودرپی تعیین تکلیف خود بودند. درهمان سنگرهای متروکه ومخروبه عراقی که آدمهای سازمان دنبال تکه نانی بودند تا سیرشوند، جلسات ونشستهای موسوم به عملیات جاری ازسرگرفته شد ودرابتدا ناراضیان وپذیرشی های جدیدالورود دراولویت قرارگرفتند که سوژه نشستها شده تا هدایت! شوند. خیلیها که سرموضع مصربودند که ازسازمان بروند دستجمعی به همان ستاد پذیرش واقع درپادگان اشرف منتقل شدند تا با کنترل بیشتروبا استفاده ازروشها وتکنیک مغزشویی شاید که کوتاه آمده وکماکان درمناسبات ماندگارشوند. اما حنای دجالیت سازمان دیگررنگی نداشت وناراضیان به تصمیم خود مبنی برخروج ازسازمان اصرارداشتند و برای سازمان مشکل سازشده وآرامشی باقی نگذاشتند.
اما فردین فتحی جسورانه با تحمل تحقیر و فحش و ناسزا در هجوم جمعی وفضای القاء شده مبنی برانکه وی نفوذی و مزدوراطلاعات!!! است، مقاومت میکرد ومصرانه درخواست خروج ازسازمان ازهمان فیلق دوم را داشت. شب و روز تحت کنترل شدید بود که فرارنکند و رسم فرار به ودیعه نگذارد. ازطرفی هم هرروزسوژه جلسات تحقیرآمیزعملیات جاری قرارمیگرفت شاید که ازموضع خودش گامی به عقب بنهد. اما هیهات. هیهات که به ماهییت سازمان پی برده بود وهوشیارانه درپی خروج ازسازمان و بدنبال زندگی خوددرکانون گرم خانواده خویش بود.
اما زندگی فردین طوردیگری رقم خورد و درادامه فشارروحی وفیزیکی روزافزون کاسه صبرفردین لبریزشد ودرمنتهای ضعف واستیصال درتاریخ هیجدهم اردیبهشت هشتاد و دو{18/2/1382} درتنهایی خود با شلیک یک گلوله دراعتراض به مناسبات فرقه ای به زندگی اش خاتمه داد و به آرامش رسید.
بخوبی یادم هست که آن ایام هنوز بگیر و ببند درعراق ناامن فراوان بود وترددات ازفیلق دوم به پادگان اشرف به سختی میسربود ولیکن چاره ای نبود الا اینکه سازمان نیازداشت بخاطرجلوگیری ازدرزشدن وپخش این شاهکارجنایی خویش دردرون مناسبات، ازجنازه فردین راحت شود وعملا با راه انداختن یک اکیپ چهارنفره توانست جنازه را به گورستان مروارید واقع درپادگان اشرف منتقل نموده ودفن نماید.
مزارفردین ماهها با یک علامت چوبی با ثبت یک شماره ازسایرمزارقربانیان فرقه متمایزبود طوری که نظرمراجعین به مزارمروارید را به خودش جلب میکردوسؤال برانگیزشده بود.
بعدازبه حفاظت درآمدن پادگان اشرف بتوسط قوای اشغالگرامریکایی، حوالی پائیزهمان سال بود که خانواده مقتول ازکرمانشاه بمنظوردیداروکسب وضعیت عزیزازدست رفته شان به پادگان اشرف آمدند که سران سازمان ومشخصا شخص فرهاد الفت با نام مستعارمنوچهرکه ازطرف مسؤل ستاد پرسنلی وتشکیلات سازمان فرشته یگانه مامورشده بود با وحشت وسراسیمه خودش را به درب ورودی رساند وازطریق نیروهای نگهبان امریکایی به خانواده چشم انتظاراطلاع داد که چنین شخصی درلیست نیروهای سازمان نبوده ونیست که خانواده مزبورنیزبا نگرانی صد چندان به کرمانشاه بازگشتند.
به اقتضای مسؤلیت انسانی وحکم خدایی حاضرم با جزئیات بازهم بیشتری ازمرگ فردین فتحی در مراجع بین المللی، خصوصا بمنظورثبت درمراجع قضایی عراق نهایت همکاری را با خانواده داغدار فتحی داشته باشم.
دراین فرصت ازسازمان نیزمیخواهم که مقدمتا خودش نیزدرزمینه مرگ مقتول فوق الذکروهمچنین مرگ مشکوک سایرین ازجمله: جلیل بزرگمهر- قربانعلی ترابی – پرویزاحمدی – علی نقی حدادی – الیاس کرمی – احمدرضاپور- محمد افتخاری – آلان محمدی – معصومه غیبی پور- نسرین احمدی – یعقوب کر- مسعود مسعودی – سهیل خطار- کریم پدرام – صدیقه رجبی نژاد- محمدرضا الله وردی – مالک کلبی – حجت عزیزی – محمدرضا بابا خان لو- عبدالقادرجیرانی – محمدنوروزی ودهها قربانی دیگرتوضیحاتی داده وروشنگری داشته باشد تا سیه روی شود هرکه دراوغش باشد.
راستی ازمخاطبین خود نیزمیخواهم به قضاوت بنشینند و ببینند که مرگ های مشکوک ناراضیان وجلسات روزانه عملیات جاری وغسل هفتگی تحقیرآمیز و کشنده با اعمال فشار مضاعف روحی و روانی از محصولات کدام فرقه است.
پوراحمد