سایت نیم نگاه: خانم زهرا معینی شما گفتید،
” چون که مجاهدین و رجوی مشروعیت ندارند و تمام ساختارهای این فرقه روی دروغ بنا شده است سران سازمان نیروهای جدا شده را سالها با دنیای آزاد بیگانه کرده بودند حال از افشاگری و آگاهی بخشی من و سایر جداشدگان در باره ساختار فرقه گرایانه مجاهدین خیلی می ترسند.”
و حال که در ماههای اخیر دست به افشاگری گسترده در باره ساختار فرقه گرایانه مجاهدین و ذهن بیمار رجوی زده اید در واقع تجربه ها و مشاهدات تلخ خود را از تشکیلات رجوی و پایگاههای آن در عراق در معرض دید عموم قرار می دهید مورد آزار و یا اذیت از سوی مجاهدین قرار گرفته اید؟
خانم زهرا معینی: برای جواب به این سوال لازم میبینم کمی به عقب برگردم آنچه برمن اتفاق افتاد و مشاهداتم در مناسبات سازمان درخارج ازعراق.
من زمانیکه دردرون تشیکلات سازمان درعراق بودم همانطور که شما و خوانندگان شما در جریان میباشند مناسبات بغایت فشرده و آزادی فردی نبود. آنجا به مانند یک زندان بود ولی زمانیکه به عنوان یک مسئول و در کادر حفاظت مریم رجوی در فرانسه و بعد مسئولیتهای گوناگون قرار گرفتم برای من این فرصت پیش آمد که مناسبات سازمان را زیر نظر داشته باشم تا قیاسی داشته باشم با وضعیت سازمان درعراق و گفته های مسئولین که در راس آن مسعود و مریم میباشند. برای من خیلی جالب و تکان دهنده بود وقتی برخلاف شعارهایی که سازمان درعراق می داد که ما در خارج ازعراق هواداران زیادی داریم و یا اینکه مردم ما را قبول دارند و در نقش یک اپوزیسیون هستیم متوجه شدم در اروپا مجاهدین جایی در میان ایرانیان ندارند. برای من تمام این حرفها انگاری یک پتک بود و شاید بهتر بگویم مرا ازخواب بیدار کرد.
در گذر زمان که من در مسئولیت های مختلف سازمانی بودم با تمام درد و رنجها و خستگی هایی که داشتم یک دیدگاه و نظرگاهی بدست آوردم که باز برای من با تمام دردهایش ارزش داشت لابد می خواهید بیشتر توضیح بدهم ولی به این بسنده میکنم زمانیکه به ما در سازمان می آموختند که چطور سر دولت میزبان یعنی فرانسه را کلاه بگذاریم و یا اینکه مردم را چطور تلکه کنیم درست واژه ای را دارم نام میبرم که مسُولین این فرقه به ما آموختند. جالب این بود که سران فرقه (رجوی) به ما می گفتند دولتمردان فرانسوی و اروپایی باید بیایند و کتاب قانونشان را به ما بدهند تا ما برایشان بنویسیم!! یا اینکه در مناسبات، بچه هایی که به عنوان میلیشیا بودند به زور و اجبار از کانون پدر و مادر و خانواده های خود جداشده بودند هزار و یک وعده پوشالی به آنها می دادند که همه ما میدانیم اینها خرجها و سوخت رسانی نیت ناپاک مسعود رجوی میباشد.
و یا تهمت و اتهامی که به خانواده من زدند که مزدور رژیم هستند و از طرف اطلاعات ایران میایند و هزار و یک بهانه گفته و ناگفته می آوردند. برای من شرایط طوری شده بود که میبایستی یکبار دیگر انتخاب بکنم. چون اطمینان داشتم که مجاهدین برای جان آدمها مخصوصا افراد خودشان که با خلوص نیت در رکاب مسعود بودند هیچ ارزشی قائل نبودند. انتخابی که در آن یا بایستی وجدان خودم را زیرپا بگذارم و یا اینکه دنیای آزاد را انتخاب کنم که برای من در آن زمان ناشناخته بود.
و اما شرح ماجرا…
وقتی اعلام جدایی خودم را به کبری طهماسبی (هاجر) که درآن دوره و زمان از شورای رهبری مجاهدین بود و به اصطلاح از قله فتح کرده های مسعود (رجوی) و مسئولیت سازمان در کشور آلمان را دراختیار داشت، مطرح کردم، وقتی به کبری گفتم دیگر نمی خواهم با سازمان باشم و قدمی برای شما بردارم او از من ابتدا، علت این کارم را پرسید؟ درجواب گفتم: سازمانی که من از آن شناخت داشتم و تصویر دیگری برایم داشت سازمانی بود که در آن تمام ارزشهای آن برای همه بود.
به کبری طهماسبی گفتم: دیگرنمیتوانم درسازمانی باشم که به خانواده ها انگ مزدوری میزند و عزیزان من یعنی خانواده ساده دلم را مزدور می نامد. در آن نشست به اصطلاح دوستانه با کبری طهماسبی، مورد تحقیر قرار گرفتم که در ادامه تبدیل به فحش های رکیک شد که کبری نثارم کرد و گفت تو با این درخواست جدایی تبدیل به مزدور اطلاعات شدی!! من در یک ثانیه دیدم که مزدوراطلاعات شده ام!! برای من خنده دار بود که چطور با این سرعت نور این اتفاق برای من افتاد. من که سالها برای سازمان فداکاری کرده بودم از جانم و زندگیم و همه اموالم مایه گذاشته بودم در دو درگیری مسلحانه تا پای مرگ رفته بودم و به خاطر سازمان سخت زخمی شده بودم.
جالب است شما بدانید در آن جلسه مسئولین سازمان به من رحم کردند که میز و صندلی را روی سرم پرتاب نکردند و نشکستند آنهم بخاطر اینکه مادر مهربانم در مقر سازمان در آلمان مهمان من بود.
آری اگر مادرم در آن روز در آلمان نبود و من درخواست جدایی میدادم بی شک یا مرا به عراق تحت حاکمیت صدام منتقل می کردند و سر به نیست میشدم و یا در آلمان با ترفندهایی از دست من خلاص میشدند و ممکن بود حادثه ای برای من اتفاق بیفتد.
کبری طهماسبی با وقاحتی که ازمسعود آموخته بود به من بارها گفت: اگر تو از سازمان بری بیرون، فاحشه ای بیش نخواهی شد!! و طعمه ایران می شوی؟ درپاسخ به او گفتم: بگذار بروم و ببینم و تجربه کنم و صحت این حرفها را ببینم …
پس از جدایی از سازمان در دهه هفتاد شمسی من ازدواج کردم و حال فرزندانی به پاکی فرشته ها دارم اما توجه شما عزیزان را به این نامه که تماما فکرکنم جواب شما را بدهد جلب میکنم. اجازه بدهید برایتان بخونم. این نامه را آقای نادر نادری یکی از اعضای پیشین ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق نوشته است.
سایت نیم نگاه: خواهش می کنم بفرمائید،
خانم زهرا معینی: پیامی به خانم معینی، از اینکه شما را زنده می بینم خوشحالم خانم معینی از یک گزارش که بطور اتفاقی بدست من افتاد که از طرف مهری حاجی نژاد نوشته شده بود برای فهیمه اروانی (هر دو ازمسئولین رده بالای سازمان)، اگر یادتان باشد آن زمان محور دو بودیم و شما فرمانده دسته مکانیزه و بعد از آن در داستان زندانهای سال ۷۳ از یکی از دوستانم خواسته بودند که اگر میخواهی زنده بمانی و آزاد بشوی از این چند تا اسم یکی را انتخاب کن و یک سری مزخرفات که لایق مریم رجوی، فهیمه اروانی بود را بنویس که یکی از اسامی، اسم شما بود که بعد دیدیم این قضیه جریان وار است و هر کسی را برای بازجویی می برند همین لیست را جلویش می گزارند. اسامی هم نام کسانی بود که مثل شما خانم های دمکرات و آزاد اندیشی بودند و مسخ رجوی نشده بودند. اعتراف می کنم شما تنها خانمی بودید که مسخ رجوی و جاه و مقام های اهدایی که به سرسپرده هایی که از دیکتاتوری رجوی اطاعت می کردند و دیکتاتوری رجوی را ساری و جاری می کردند، نبودید. وقتی از زنده بودن شما با خبر شدم ابتدا باورم نمی شد واقعا خوشحال بودم از آن گزارشی که از اتاق مهری حاجی نژاد، کش رفتم و در جریان زندانهای سال ۷۳ فکر نمی کردم شما را زنده گذاشته باشند همیشه عذاب وجدان داشتم که ای کاش شما را از آن گزارش مطلع می کردم. باور کنید وقتی از سلامتی شما باخبر شدم انگار بار گرانی از روی دوشم برداشته شد و از آن عذاب وجدان راحت شدم. خودتان می دانید که رجوی خیلی از کسانی مثل شما را سر به نیست کرد امیدوارم هر کجا هستید به کوری چشم رجوی شاد و موفق و سربلند باشید و این را بدانید آن موقع هم که در یک محور بودیم شما بخاطر همین آزاداندیشی و انسانیت تان مورد احترام همه ما بودید باز هم از اینکه شما را سلامت می بینم، خوشحالم که از گزند رجوی جان سالم بدر بردید.
خانم زهرا معینی: و بازم توجه شما را به یک مورد دیگر جلب میکنم.
دوست من حمیرا محمد نژاد که در آن زمان در آلمان بود و دو هفته بعد ازمن از سازمان بیرون آمد وقتی که سالها بعد او را دیدم به من گفت: بعد از رفتن شما از مناسبات و تشکیلات، سازمان برای تمامی مسئولین خودش در تمام کشورهایی که عضو داشت نشستی ترتیب میدهد و در آن نشست میگوید که شما (زهرا معینی) یک دله دزد می باشید وهفته ای ۵ مارک بر می داشتید!!
من که روزانه برای سازمان بالای ۱۰۰۰مارک کارکرد داشتم و کادر حفاظتی مریم (رجوی) بودم. من که برای آنها در آلمان و فرانسه پولشویی میکردم ومبالغی بالای ۲۰هزار مارک را جابجا می کردم. من که در عملیات فروغ بشدت زخمی شدم و تا دم مرگ رفتم، من که زندگی و همسرم را به خاطر سازمان از دست دادم و بهترین سالهای جوانی ام را، چون از سازمان جدا شدم مبدل شدم به یک دزد … واقعا رجوی در پلشتی و پلیدی نظیر ندارد این کوتوله اعوجاج و سگ زنجیری صدام حسین.
واما سران مجاهدین در ایران پیش هواداران و خانواده ها نیز به من انگ فساد اخلاقی زده بودند!! که بی شک به مانند همان مسعود دلیلی که با این همه مجاهدت و رشادت و آن همه سابقه فعالیت تشکیلاتی حرفه ای برای سازمان او را کشتند و از کشته شدن او ترسیدند و انگ مزدوری و همکاری با اطلاعات ایران را زدند!! من نیز مورد تهمت و انگ رجوی قرار گرفتم.
آری دوستان و خوانندگان، قضاوت را به عهده شما میگذارم و تاریخ قضاوت خود را خواهد کرد.
ادامه دارد …