خاطره ای از بابک شجری از جدا شدگان در لیبرتی

وقتی اسم بابک شجری(آرش) را در لیست جدا شدگان در آلبانی دیدم خیلی خوشحال شدم چرا  که دوران کودکی وی را خوب بیاد دارم نام مادرش سکینه صادقی (گوهر) بود و زنی ساده و عادی که اساسا سابقه سیاسی نداشت و وی همسر دکتر بهرنگ شجری بود که بعد عملیات فروغ جاویدان از تشکیلات رجوی جدا شد و به همسرش دیگر سازمان اجازه جدا شدن نداد و دقیقا سازمان هم از این سادگی این زن استفاده کرد بابک تا قبل از سال 68، آخر هفته به مقر ما می آمد و دیگر ندیدمش و در آخرین دیدار یک ساعت به عنوان یادگاری بهش دادم و گذشت تا سال 77که سازمان با ترفند های زیرکانه این بچه ها را از کشورهای مختلف به بهانه دیدن خانواده و تفریح وارد عراق کرد و مجددا در هنگی به نام حنیف همه این بچه ها را جمع کرد که من هم در این مقر بودم بابک خیلی ساکت و آرام بود و چندان خودش را چسب مناسبات نمی کرد و بعد از مدتی تمایلی به ماندن در فرقه رجوی را نداشت ولی سازمان با سوءاستفاده از مادرانشان تلاش می کردند با صحبت و خریدن شکلات و هدیه ای مانع از رفتن و خارج  شدن از تشکیلات شوند. رجوی لعنتی از یک طرف مانع دیدار مادران و اعضاء خانواده با یکدیگر می شد از طرفی از حس و عواطف مادرانه سوء استفاده می کرد که اینگونه مانع خروج آنها شوند.
مادر وی تا سال های آخر هم در مناسبات رجوی موضع مسئولیت خاصی نداشت و بیشتر هم در قسمت های پشتیبانی و صنفی کار می کرد. لازم می دانم که برای بابک شجری و تمام بچه های هم سن و سال او آرزو می کنم که از یوغ رجوی آزاد شوند و به آرش هم تبریک می گویم و امیدوارم او هم برای آزادی مادرش و سایر دوستانش تلاش کند. و با همکاری حنیف گل مریمی و برادرانش و حمید و داود دست به افشاگری علیه سازمان بزنند و ستمی که به تمام هم سن و سالهای او شده را آشکار کنند.                                                   
 

خروج از نسخه موبایل