جدا شده های آلبانی – یکسال پس از خروج از فرقه رجوی

حدود یکسال از انتقال 210 نفر از اسیران فرقه رجوی از عراق به آلبانی – تیرانا می گذرد. در این مدت فرقه رجوی با تلاش های بسیار و تشکیل شعبه ای از تشکیلات عراق در آلبانی، قصد کنترل و حفظ آنها در چارچوب تشکیلات خود را داشته است. ولی با همه این اقدامات ما شاهد خروج مستمر اعضا از تشکیلات رجوی و اعلام جدایی آنان می باشیم.از قرار اطلاع جدا شده ها در آلبانی در ساختمانی به غیر از ساختمان تشکیلات رجوی ساکن شده اند و با ارتباط مستقل با کمیساریای عالی پناهندگان پیگیر وضعیت پناهندگی خود می باشند.

از دوستی در آنجا پرسیدم: آنان را یک سال بعد از خروج از فرقه رجوی چطور می بینی؟
ایشان گفتند:
بیان احساس افرادی که از چنگال فرقه رجوی رها میشوند و پا به دنیای آزاد میگذارند سخت است چرا که هر قدر هم نگارنده فردی ماهر و حرفه ای در زمینه نگارش باشد باز هم نمیتواند آن احساسات را به خواننده منتقل کند و تنها کسانی میتوانند این حس را درک کنند که خود روزگاری در درون آن زندان لحظه به لحظه با پوست و گوشت خود درد و رنج هایی را لمس کرده اند که باور آن برای خیلی ها بسیار سخت است.
اما میخواستم در چند خط حسی که در درون بچه هایی که حدود یک سال است از لیبرتی به آلبانی آمده اند را بیان کنم. من در گفتگویی که با برخی از آنها داشته ام دیدم که چقدر روحیه قوی دارند و  علیرغم سختی ها و محدودیتهایی که در آلبانی دارند و برخلاف کشورهای اتحادیه اروپا که امکانات گسترده ای برای پناهنده فراهم می سازند آنها از کمترین امکانات برخوردار هستند و تقریبا میتوان گفت استانداردهای پناهندگی برایشان صفر است. ولی چقدر سرشار از انرژی و شاد بوده و رو به آینده پیش می روند.
بهترین مقایسه را میشود ابتدا از زنان و دخترانی شروع کرد که سالیان ، رجوی آنها را همچون برده در دستان خود داشت و آنها را همواره در ترس و اضطراب دنیای بیرون نگه داشته بود و اینطور القا می کردند که: " در دنیای بیرون زندگی برای شما متصور نیست و اگر پا به بیرون بگذارید تنها یک چیز برای شما متصور است،  فساد اخلاقی و تجاوزهای اخلاقی و اجتماعی علیه شما، توسط نرینه های وحشی  یعنی مردان،"  و این چنین آنها را در ترس نگه داشته بودند و جرات خروج از آن زندان را از آنها سلب کرده بودند.
این دختران و زنان که الان در آلبانی هستند به واقع باید نام  قهرمان روی آنها گذاشت، چرا که توانستند به دستگاه شستشوی مغزی کثیف فرقه رجوی پشت پا زده و خود را از آن فرقه آزاد سازند.
آنها در ابتدای حضورشان در دنیای آزاد، در نوعی خلاء زندگی می کردند و قدرت هیچ کاری نداشتند به عنوان مثال حتی جرات انتخاب پوششی متناسب با عقاید خود را نداشتند.و تاسف انگیز است وقتی که متوجه می شوی حتی خودشان هم علت این وضعیت را به درستی نمی دانستند.  آیا ترس از فرقه رجوی همچون تابو هنوز در ذهنشان بود؟ یا…
به هرحال من شخصا میتوانم آنها را درک کنم، که ترس واقعی در درونشان وجود داشت. ترسی که برای انسانهای عادی خنده دار و مسخره است ولی برای آنها یک واقعیت بزرگ و در واقع در گامهای نخست حضور در آلبانی یک کابوس بود. اما بالاخره بر این کابوس ها فائق آمدند و خود را از حصارهای فرقه ای تشکیلات رجوی برای همیشه رهاندند.
درمورد پسران هم شرایط تقریبا مشابهی وجود داشت، آنها هم سختی هایی کشیدند تا خود را با دنیای بیرون همگون کنند. و آنها هم توانستند زندگی تازه ای را به دور از فشارهای چماقداران رجوی آغاز کنند، زندگی که دیگر در آن کسی نمیتواند بگوید چرا با فلان نفر صحبت می کنی یا داری محفل میزنی، دنیایی که در آن کسی نمیتواند برای تو زمانبندی مشخص کند و چون برده ای با شما رفتار کند و صبح تا شب برنامه و شیوه زندگی ات را مشخص کند. حال دیگر آنها آزادند تا در این دنیای آزاد برای خود آینده ای روشن و رها از بندگی و اسارت بسازند.
دختران  و پسران جداشده آزادند که با هر که دوست دارند و می پسندند با احترامی متقابل ارتباط برقرار کنند و به امید خدا در کنار یکدیگر زندگی به دور از فشار و قوانین خودساخته تشکیلات فرقه ای رجوی داشته باشند .ارتباطی که قبل از این و در تشکیلات فرقه ای رجوی در عراق از آن محروم بودند و فکر به آن چون گناهی نابخشودنی از طرف سران فرقه مورد مواخذه قرار میگرفت.
با امید موفقیت های روزافزون و پیروزی برای تک تک آنها
حسینی
 

خروج از نسخه موبایل